۲۶
تیر
۱۴۰۳
وضع بشر (۱)

شناسه مطلب :

خلاصه درسگفتارهای رامین جهانبگلو در باب کتاب "وضع بشر" نوشته‌ی "هانا آرنت"/ نشست نخست ۲۶ مه ۲۰۱۸

"هانا آرنت" کتاب "وضع بشر" را در سال ۱۹۵۸ چاپ کرده است. بسیاری از مفسران آرنت این اثر را به‌عنوان مهمترین و محوری‌ترین کتاب او می‌شناسند، زیرا معتقد هستند خلاصه‌ای از اندیشه‌ی سیاسی هانا آرنت در این کتاب مطرح گردیده است. ایده‌ی کتاب وضع بشر ابتدا در سال ۱۹۵۵ در ذهن آرنت شکل گرفت که "عشق به جهان" یکی از مضامینی است که در آن مطرح شده است. نخستین نتیجه‌گیری آرنت در اثر مورد بحث این است که "زمین" جوهر وضع بشر است و تفاوت انسان با موجودات دیگر در کره عرض این است که برخلاف موجودات دیگر صناعت دارد که بخش مهمی از آن تکنولوژی می‌باشد. علاوه بر صنعت، انسان قدرت نابود کردن کره زمین را نیز دارد که سایر موجودات فاقد آن هستند. آرنت معتقد است که دنیای مدرن در تمام ابعادش نتیجه‌ی صناعت بشر است؛ لذا انسان مدرن از نظر آرنت زندگی را مصنوع ساخته و اینگونه با موجودات دیگر قطع رابطه کرده است. آرنت در وضع بشر، سه فعالیت مهم بشری؛ یعنی "زحمت"، "کار" و از همه مهمتر "کنش/عمل" را توضیح داده و تغییرات صورت گرفته در هر یک از آن‌ها را تبیین نموده است. اما هانا آرنت چگونه این سه کانسپت را از یکدیگر تفکیک می‌کند؟ -زحمت با روند زیستی انسان ارتباط دارد و در چرخه‌ی حیاتی او - و نه چرخه‌ی اجتماعی - صورت می‌گیرد، چراکه زحمت بر مبنای بقای بشر و امری کوتاه‌مدت است. -کار با زحمت تفاوت دارد و در چرخه‌ی تمدنی انسان قرار می‌گیرد. کار درازمدت بوده و استفاده‌ای فایده‌گرا دارد. -کنش/عمل که برای آرنت مهمتر است (چون تولیدکننده‌ی سیاست و آزادی بشر است و آرنت نیز معتقد است عمل و آزادی با یکدیگر توأم بوده و از هم جدا نیستند) امری "تاریخ‌ساز" است. به بیانی دیگر، انسان‌ها با کنشی که دارند و در جریان عملی که قرار می‌گیرند تاریخ را می‌سازند. هانا آرنت چنین نتیجه‌گیری می‌کند که ما مدرن‌ها در تفاوت با دوران باستان، به‌جای آنکه کنش را در مرکز زندگی خود قرار دهیم کار را قرار داده‌ایم یعنی کار به جای عمل/کنش برای ما تبدیل به یک جهانشمولیت شده است. آنچه این متفکر برجسته قصد دارد در کتاب معروف خود ارائه دهد، به نوعی معرفت‌شناسی کنش/عمل یا به عبارتی، تبیین متافیزیک این مفهوم مهم است. نخستین نکته‌ای که هانا آرنت بحث آن را پیش می‌کشد مسئله‌ی "تکثر" است که یکی از مهمترین و اساسی‌ترین ستون‌های فکری سیاسی و فلسفی وی می‌باشد. تکثر نقش مهمی در اندیشه آرنت دارد. تکثر موجب می‌شود که ما بتوانیم با انسان‌های دیگر "فکر کنیم" و به این نتیجه برسیم که در میان انسان‌های دیگر "زندگی می‌کنیم". این با هم زیستن که همان تکثر است، شرط اصلی زندگی سیاسی انسان محسوب می‌شود، چراکه وقتی تکثر در سیاست وجود نداشته باشد "آزادی" نیز حاصل نخواهد شد. آرنت به‌عنوان فیلسوفی فنومنولوگ می‌گوید تکثر در این است که انسان‌ها با یکدیگر "سخن می‌گویند" و برهم "ظاهر می‌شوند"؛ در واقع، ظهور انسان در کثرت است که معنا پیدا می‌کند. با آنکه هانا آرنت اندیشمندی مدرن به‌شمار می‌رود الگوهای ذهنی او از یونان و روم باستان سرچشمه می‌گیرند و بر همین حسب، ترمینولوژی فکری او نیز به لاتین یا یونانی می‌باشد. آرنت به ارسطو رجوع نموده و می‌گوید انسان یک موجود طبیعی می‌باشد که قادر است در یک دولتشهر زندگی کند. آرنت به پیروی از ارسطو به انسان عقلانی به‌عنوان یک موجود سخن‌ور و سیاسی اشاره می‌کند که می‌تواند نهاد ایجاد کرده و جمهوری داشته باشد؛ بنابراین انسان موجودی کنشگر است که به کنشگری خود معنا می‌دهد تا بتواند آزادی را بیافریند که لازمه‌اش وجود یک محیط متکثر است. آرنت همچنین اضافه می‌کند اگر انسانی در میان انسان‌های دیگر زندگی نکند، بر آنان ظاهر نشود، سخن نگوید و در نهایت کنش و عمل نداشته باشد از جهان رانده شده است. انسان‌ها در جهانی زندگی می‌کنند که جهان سایر موجودات زنده نیست، بلکه جهانی است که آن‌ها برای خود قانون می‌سازند، در آن کنش دارند، با یکدیگر سخن می‌گویند و بر هم ظاهر می‌شوند و این موارد نکاتی هستند که آرنت از طریق آن‌ها به توصیف جامعه‌ی سیاسی می‌پردازد. "فضای عمومی" یا "گستره‌ی همگانی" یک مفهوم کلیدی برای هانا آرنت است، چون در آنجا است که این "باهم‌بودگی" صورت گرفته و کنش و عمل انسانی و آزادی معنا می‌یابد. در واقع آزادی نه در فضای خصوصی، بلکه در جامعه و در فضای عمومی به‌دست می‌آید که نحوه و شیوه‌ای از با هم زیستن انسان‌ها است. آرنت بیان می‌کند که ما چگونه می‌توانیم بحث موجود عقلانی سخن‌ور را دوباره مطرح و در فضای عمومی شرکت داشته و در این فضا جهان خود را بسازیم؟ این جهان طبیعتاً نه جهان صنعت، بلکه جهان سیاسی است. از نظر آرنت جهان تکنولوژیکی ارزشی ندارد، چراکه جهان تکنولوژیک فضایی مشترک نیست و بشر نمی‌تواند در آن آزادی داشته باشد. هیچکس مالک فضای مشترک نیست و به‌همین دلیل است که آزادی تنها به صورت عمومی می‌تواند نمود پیدا کند. آرنت همچنین باور دارد، تا #برابری میان انسان‌ها وجود نداشته باشد آنان قادر به سخن گفتن با یکدیگر نیستند. نکته‌ی بعد برای آرنت "دگربودگی" است که ارتباط مستقیمی با #تکثر دارد؛ در واقع، دیگری بخشی از تکثر است که در آن قرار می‌گیرد. انسان‌ها نیاز به خلاقیت و آزادی دارند و همین موضوع سبب می‌شود که آن‌ها بدون #زحمت بتوانند به زیست خود ادامه دهند اما بدون #کنش این امکان را نخواهند داشت. مسئله‌ی مهم دیگر، "آغاز کردن" است. آرنت می‌گوید این آغاز، آغاز جهان نیست و آغاز انسان است. عمل کردن آغاز کردن است. نکته‌ی مهم برای آرنت در عمل کردن این است که ما یک آغاز جدید داریم. آغاز جدید یک سامان جدید است که از بطن آن آزادی به‌وجود می‌آید. مورد بعد، "قصه‌گویی" است. آرنت می‌گوید زندگی هر انسانی میان #زایش و مرگ یک قصه است و این قصه معنا دارد، چراکه همه‌ی ما می‌میریم و اگر جاودانی بودیم، این قصه معنا پیدا نمی‌کرد. انسان موجودی است که در حیطه‌ی سیاسی معنای خود و آزادی خویش را پیدا می‌کند نه در حیطه‌ی کار یا زحمت و از این نظر، کنش نه مالکیت است و نه ضرورت. ضرورت از نظر آرنت امری بیولوژیکی است و چون ما موجودات بیولوژیکی هستیم، به دنیا آمده و می‌میریم (میرایی و زایش دو واژه‌ای است که مرتباً در این کتاب به‌کار رفته است). ما در این سیکل زایش و میرندگی زندگی می‌کنیم بنابراین این ضرورت بیولوژیکی همیشه با ما همراه است. ما می‌توانیم این را همچون یک تراژدی یونانی زندگی کرده و در کنار آن، خلاقیت خود را نیز داشته باشیم. در کنار اینکه انسان یک موجود بیولوژیکی است (زاییده شده و می‌میرد) قابلیت #تغییر سرنوشت خود را نیز دارد و بار دیگر در عمل است که قادر به این تغییر خواهد بود نه در کار و زحمت. در اینجا عمل و #سخن با هم در ارتباط هستند و گفتار شفاهی و خودآگاه نقش مهمی ایفا می‌کنند. آرنت معتقد است با هم زیستن یک حیطه‌ی سیاسی است اما نه سیاست به معنی حزبی کلمه، یعنی انسان‌ها با هم عمل می‌کنند و چیزی را می‌سازند، در مقابل، نقدی که متوجه هایدگر، افلاطون و دیگران می‌داند این است که بی‌توجهی فلاسفه به حیطه‌ی عمومی موجب می‌شود نتوانند از شر رادیکال پیشگیری کنند. به بیان دیگر، فهم آنان از خطری که تهدیدشان می‌کند پایین آمده و ابزار دست شر رادیکال قرار می‌گیرند، چون از حیطه‌ی عمومی فاصله و فقط در دنیای نظری قرار گرفته‌اند. و دیگر نمی‌توانند بعد حیطه‌ی سیاسی را دیده و به طور صحیح پرسشگری کنند؛ اینکه چرا ما با یکدیگر زندگی می‌کنیم؟ به کدام سو می‌رویم؟ خلاقیت سیاسی‌مان چه باید باشد و ... . به زعم هانا آرنت ما ایده‌های خطرناک نداریم. فکر کردن خود امری خطرناک است، بنابراین دنیایی که در آن زیست می‌کنیم نمی‌خواهد انسان‌ها فکر کنند چون در این صورت خطرناک می‌شوند. آرنت باور دارد قدرت زمانی به وجود می‌آید که انسان‌ها با هم کنش داشته باشند. او قدرت را مفهومی منفی تلقی نمی‌کند؛ قدرت قابلیتی برای ساختن است، همچون قدرت مردم برای ایجاد دموکراسی. آرنت متفکری است که قدرت را از زور و خشونت تفکیک می‌نماید. زور یک کیفیت طبیعی است اما قدرت طبیعی نیست و انسان‌ها باید آن را در جامعه‌ی خود ایجاد نمایند.

جزئیات مطلب

تاریخ تیر ۲۶, ۱۴۰۳
شناسه مطلب 829
دسته ها فرهنگ و هنر , کتاب و فیلم
ادرس کوتاه
http://andishehmadani.ir/?p=829
به اشتراک بگذارید


آخرین مطالب