۲۴
مهر
۱۴۰۲
دستم را نگیر، راهم را باز کن
شناسه مطلب :
ایرن واعظزاده
نابینایان و کمبینایان و به طور کلی دارندگان نقص عضو، از جمله اقلیتهای مدنی و اقشار به حاشیه رانده شدهای هستند که تنها در یک روز به چشم مسئولان و متولیان ذی ربط میآیند و آن، دوازدهم آذر ماه هر سال است!
در رسانهها زیاد دیده، شنیده و خواندهایم که نقص بینایی دلیلی بر انفعال افراد نیست و این گروه نیز قادرند همپای سایر افراد جامعه آن گونه که باید و شایستهشان است گام بردارند. اما این تمام ماجرا نیست و آنان متعاقب هر گام، سختیها و دشواریهایی متحمل میشوند که تنها ناشی از یک چیز میباشد و آن کارشکنی است...
بر همین اساس به سراغ چند تن از کمبینایان و نابینایان بوشهری رفته و پای صحبتهایشان نشستیم تا از این رهگذر به برخی مشکلات آنان پی ببریم.
مهمترین مسئله مناسبسازی است
فرهاد که از کمبینایان میباشد، اولین مسئله را مناسبسازی میداند: «مشکلات زیاد است اما اولین چیزی که خیلی مطرح است، بحث مناسبسازی شهر است که نه فقط برای ما بلکه برای تمام دارندگان نقص عضو مشکل بزرگی به شمار میرود. شما ببینید این پیادهروهایی که با موزاییکهای زرد اصطلاحاً برای نابینایان مناسبسازی شدهاند، انتهایشان به کجاها ختم میشود؛ یا چاله است یا دیوار و درخت! در بوشهر یک مسیر درست که بشود راحت از آن عبور کرد وجود ندارد و شهرداری هم بدون اینکه بداند چه میکند یک بودجه را به اسم ما خرج کرده تا بگوید مناسبسازی انجام شده است.»
چرا ما در اولویت نیستیم؟
ساناز و محمد زوج کمبینای شدیدی هستند که سه سال از ازدواجشان گذشته و از مشکلاتی میگویند که برای آنان به عنوان یک زوج تحت پوشش بهریستی به وجود آمده است.
«بعد از سه سال از طرف بهزیستی نمونهای از یک بیمهی سلامت به ما تعلق گرفته که تا الان به هیچ کارمان نیامده، چون این بیمهای متفاوت با بیمهی تأمین اجتماعی است و فقط در جاهایی خاص میتوان از آن استفاده کرد و متأسفانه بهزیستی هم در این مورد لیستی به ما ارائه نمیدهد که بدانیم برای پذیرش آن باید به کجاها مراجعه کنیم.»
این را ساناز میگوید و ادامه میدهد: «در مورد مسکن هم مدتها است که در حال دوندگی هستیم و مدام وعده وعید شنیدهایم زوجهایی که هر دو دچار نقص عضو هستند، در اولویت بوده و به آنان خانه تعلق میگیرد ولی در طی سه سال دوندگی، تازه همین امسال به ما گفتهاند باید در اطراف بوشهر(مناطق دورافتاده) زمینی بخریم که پروانهی ساخت داشته باشد و بعد از آن که مدارک را به بهزیستی ارائه دهیم، 60 میلیون وام بلاعوض برای ساخت این خانه به ما داده میشود. اما مگر ما میتوانیم چنین کاری کنیم؟»
محمد در ادامه صحبتهای همسرش میافزاید: «به فرض اگر ما این کار را هم انجام دهیم، چطور باید با این وضعیت بینایی در این جاهای دورافتاده زندگی کنیم؟ کسی هم که این خانه را از ما نمیخرد و اگر هم بخرد با پول ناچیز آن که نمیشود در بوشهر خانه دیگری خرید. بعد هم به گوش ما میرسد که هزاران نفر از جانبازان و افراد تحت پوشش بهزیستی و کمیتهی امداد کلید خانه دریافت کردهاند اما ما هنوز بلاتکلیف ماندهایم. چرا ما که هر دو مشکل جسمی داریم در اولویت نیستیم؟»
تا متوجهی کمبیناییام میشوند، مرا نادیده میگیرند
مسئلهی اشتغال یکی دیگر از مواردی است که بر دغدغههای ذهنی این قشر افزوده است.
علی در این خصوص میگوید: «هر جا برای کار رفته و فرم پر کردهام، تا متوجهی کمبیناییام شدند، کلاً مرا نادیده گرفتند. یک بار به فروشگاهی که نیاز به یک کارگر خدماتی داشت رفتم که جواب مثبت دادند اما فردایش که برای شروع کار رفتم، طرف درآمد به من گفت شرمنده ما یک نفر را پیدا کردهایم که سالم است؛ یعنی حتی به عنوان یک کارگر خدماتی هم ما را دست کم میگیرند.»
زهرا نیز کمبینای دیگری است که تجربهی مشابهی دارد: «سال گذشته به دفتری برای انجام یک کار کامپیوتری مراجعه کردم. چون کامپیوتر را به صورت گویا کار میکنم، خیلی راحت میتوانستم کارها را انجام دهم اما با این وجود نپذیرفتند و تأکید کردند که دنبال یک نیروی سالم هستند.»
او با ناراحتی آشکاری بیان میکند: «در جایی دیگر دو ماه بود که مشغول به کار شده بودم و تمام وظایفی که به عهده داشتم، باید از طریق تلفن انجام میشد و هیچ مشکلی هم وجود نداشت اما تا یک نفر را که سالم بود پیدا کردند، همان موقع عذرم را خواستند....»
دانشجویان چه میگویند؟
مریم یک نابینای برازجانی است که از مشکلاتش در هنگام تحصیل میگوید: «قبلاً برای دریافت کتاب صوتی خیلی مشکل داشتم و باید از اصفهان کتابها را تهیه میکردم یا به طور سفارشی از کسی میخواستم تا برایم ضبط کند. ضبط سفارشی کتابها نیازمند پرداخت هزینههای زیادی بود و در بیشتر مواقع هم به موقع آماده نمیشد یا پر بود از اشکالات تلفظی. اما حالا به لطف انجمن ستارگان آسمانی در شهرستان دشتستان و کتابخانهی عمومی که بخش مهمی دارد، گروهی به طور افتخاری برای تهیه و ضبط کتب صوتی کار میکنند که البته به دلیل کمبود امکانات با مشکلات زیادی روبهرو هستند.»
بخشی از نابینایان و کمبینایان هستند که کتابهای صوتی کمک چندانی به آنها نمیکند و نیازمند کتابهای بریلنویسی شده میباشند.
مادر یکی از نابینایان در ارتباط با این مسئله عنوان میکند:«برای دریافت کتابهای بریل از تهران درخواست دادم اما بهانه آوردند و گفتند امکان بریل کردن کتابها را ندارند و شاید فقط بتوانند از هفت کتاب فقط یکی را بریل کنند و آن هم معلوم نیست چه زمانی برسد!»
وی در ادامه میگوید: «در زمان مدرسه کتابها را از طریق آموزش و پرورش استثنایی در تهران سفارش میدادیم که آن موقع هم سهل انگاریهایی میشد؛ مثلاً اینکه کتابها بعد از گذشت مدتی از شروع سال تحصیلی به دستمان میرسید یا پیش آمده بود که اسم افراد متقاضی و پایهی تحصیلیشان را اشتباه ثبت کرده بودند و دختر من تا آذر ماه کتاب درسی نداشت. وقتی پیگیری کردم، متوجه شدم کتابهای سفارشی دخترم سر از انبار گناوه درآورده است!»
مادر فاطمه میافزاید: «مقاطع تحصیلی در مدرسه بعضی کتب بریل شده را دارند اما دانشجویان هیچ کتاب بریلی در دسترس ندارند و چون فاطمه با کتابهای صوتی هم نمیتواند ارتباط برقرار کند، تمام کتابهای درسی را خودم برایش میخوانم.»
به گفتهی این مادر، مشکل بعدی دستگاه مخصوص نوشتن خط بریل است که پیگیریهای زیادی برای دریافت آن از طریق بهزیستی صورت گرفته که همه بینتیجه مانده است.»
دانشجوی نابینای دیگری اذعان میکند: «درک نکردن بعضی اساتید یک طرف و مشکلات دیگری که زمان امتحان داریم هم یک طرف. ما برای امتحان دادن نیاز به منشی داریم و این مسئلهای است که زمان ثبتنام در دانشگاه مشخص میشود اما با این وجود منشی قابلی برایمان انتخاب نمیکنند و هر کسی که مراقب جلسه است میشود منشی ما. یک بار به منشی که انگار با نوشتن هر کلمه چیزی ازش کم میشد، گفتم بنویسد قدر مطلق و او نمیدانست چطور این عبارت را بنویسد! در عوض به من گفت من بیست سال پیش دیپلم گرفتهام و این چیزها را نمیدانم!»
او با دلخوری اظهار میکند: «وقتی ما بلدیم چطور با سیستم گویا کار کنیم، چرا نباید دانشگاههای ما مثل دانشگاههای تهران سیستمهای گویا داشته باشند تا ما بتوانیم بدون دردسر امتحان دهیم؟»
مواردی که از زبان نابینایان و کمبینایان شرح آن رفت، تنها گوشهی کوچکی از معضلاتی است که این قشر همه روزه با آن دست به گریبان هستند که تداوم آنها دست اندازهایی را در روند پیشرویشان ایجاد کرده و بعضاً سبب رکود آنان شده است.
"زینب سیروس جاهدی"، دکترای روانشناسی به خلیج فارس میگوید: «جامعه باید تمام افراد خود، اعم از دارندگان نقص عضو و سایرین را بپذیرد؛ چراکه همهی آنها از اعضای این جامعه میباشند و یکی از وظایف جامعه نیز این است که برای این قشر مشاغلی ایجاد کرده و شرایط زندگی را فراهم کند. با توجه به اینکه آنها دارای برخی ویژگیهای خاص بوده و نیازهای متفاوتی دارند، قاعدتاً توجه ویژهای را نیز میطلبند.»
این مدرس دانشگاه ادامه میدهد: «استفاده از این قشر در حوزههای کاری مختلف، میتواند احساس مطلوبیت اجتماعی را در این افراد ایجاد کند که به نوبهی خود سبب افزایش اعتماد به نفس آنان و همچنین کارایی بیشتر جامعه میشود. برای مثال، کارخانهی فیروز یکی از کارخانههایی است که اعضایش را این گروه از جامعه تشکیل دادهاند. یک کارخانه با این وسعت و این همه تولیدات، از افراد و اعضایی کمک میگیرد که هر کدام به نوعی ویژگی خاصی دارند. این جریان به خوبی نشان دهندهی این موضوع است که داشتن شرایطی خاص، به معنای محدودیت ارتباطی یا محدودیت در زندگی نمیباشد.»
وی در پایان میافزاید: «همهی انسانها توان و حق این را دارند که از موقعیتهایی یکسان در زندگی برخوردار باشند که این امکان با تغییر نگرش در مردم و فرهنگ پذیری میسر خواهد شد.»
منبع خیلج فارس – تاریخ انتشار 1398/10/21