۲۴
مهر
۱۴۰۲
عصای سفید نماد استقلال و معرف نابینایان
شناسه مطلب :
15 اکتبر هر سال مصادف با 23 مهر ماه روز جهانی بزرگداشت نابینایان/ کمبینایان و قانون عصای سفید نامگذاری شده است. با نگاهی گذرا به تاریخچه عصای سفید درمییابیم که کاربرد این ابزار به عنوان وسیلهای کمکی در رفت و آمد نابینایان از قرنها پیش متداول بوده و به کارگیری آن به شکل امروزی و به عنوان یک نماد پس از جنگ جهانی اول رایج شده است. اما در عصر کنونی اهمیت عصای سفید و یادگیری تکنیکهای جهتیابی و حرکت و ضرورت استفاده از آن برای نابینایان و کمبینایان در چیست؟ و در صورت عدم دستیابی به آموزش و کسب این مهارتها فرد آسیب دیده بینایی با چه مشکلاتی مواجه میشود؟
ضرورت و اهمیت عصای سفید
فائزه علیاکبری، کارشناس ارشد روانشناسی و آموزش افراد با نیازهای خاص در گفتوگو با آتیه نو میگوید: «یکی از بزرگترین چالشهایی که یک نابینا یا کمبینا با آن مواجه میشود مسأله جابهجایی در محیط و فعالیتهای فیزیکی است؛ بنابراین لازم است که فرد یکسری تکنیکها را آموزش دیده و بعضی از ابزارها مانند عصای سفید را نیز مورد استفاده قرار دهد تا فقدان یا کمبود بینایی را چنان برایش جبران کنند که بتواند به طور مستقل و مؤثر در محیط حرکت و فعالیت کند. فرد آسیب دیده بینایی بایستی روشهایی را یاد گرفته و بتواند به گونهای از عصای سفید استفاده کند که سه مؤلفه بسیار مهم امنیت، دستیابی به هدف در آن موقعیت و زیبایی را هم زمان پوشش دهد. افراد با محدودیتهای بینایی باید یاد بگیرند طوری حرکت و عمل کنند که در عین تأمین امنیت، بتوانند به خوبی و با زیبایی به آن هدفی که از حرکت و جابهجایی دارند برسند و فعالیتهایشان را نیز به نحوی عادی انجام دهند. برای تأمین این سه هدف یادگیری چگونگی استفاده از عصای سفید و مهارتهای تحرک و جهتیابی ضروری است.»
وی بیان میکند: «میتوان گفت در دنیای امروز ناممکن است که کسی به این آموزشها دسترسی نداشته باشد، چراکه وجود فضای مجازی، آموزشهای حضوری، مراکز توانبخشی مختلف، NGOها، کتابهای صوتی و الکترونیک، فایلهای آموزشی و همچنین آموزشهای آنلاین باعث میشوند تقریباً همه کم و بیش به حدی از آمورش و یادگیری دسترسی داشته باشند. مسلماً اگر کسی با آسیب بینایی در این موارد به خوبی تجهیز و حرفهای نشود نمیتواند زندگی خود را به طور مستقلانه پیش ببرد. ما خیلی روی کلمه استقلال تأکید میکنیم، چراکه عدم وابستگی یک فرد دارای معلولیت و انجام رتق و فتق عمده امور زندگیاش بدون وابستگی کامل به کمک دیگران اهمیت زیادی دارد و این یک ملاک مهم برای موفقیت و توفیق فرد دارای معلولیت است. البته باید گفت همه انسانها به یکدیگر نیازمند هستند و فارغ از معلولیت یا هر شرایط دیگر، ما موجوداتی هستیم که در زندگی اجتماعی میتوانیم دوام بیاوریم اما منظور ما از استقلال این است که بدون حضور فیزیکی اطرافیان فرد آسیب دیده بینایی بتواند بیشتر امور خود را تا حد زیادی انجام دهد.»
استقلال و خودباوری
این روانشناس ادامه میدهد: «علاوه بر مسأله استقلال(که همان طور که گفته شد در صورت فقدان آن فرد قادر به حضور مؤثر و فعال در جامعه نیست) بحث اشتغال، آموزش، تفریح، برقراری ارتباط با مردم، انجام امور روزمره و شخصی، سهیم بودن در امور مربوط به خانه و خانواده، حضور فعال در گروه دوستان، انجام مناسک مذهبی و ... فرد نابینا یا کمبینا را دچار مشکل و کمبود میکند تا جایی که ممکن است کم کم احساس خودباوریاش را نیز از دست داده و سایر افراد جامعه آن حسابی را که باید و شاید دیگر روی او باز نکنند. این مسأله در نهایت ممکن است وی را دچار آسیبهای درونی و روانی خاصی کرده و کیفیت زندگی فردی و اجتماعیاش را تحت تأثیر قرار دهد که این امر موجب میشود فرد نتواند خود را به آن شکوفایی که شایسته آن است برساند.»
یکی از مسائلی که به وفور در میان کمبینایان دیده میشود این است که بسیاری از این افراد معتقدند عصای سفید کاربرد و ضرورتی برای کمبینایان ندارد و خاص افراد نابینا است. فائزه علیاکبری در این باره اذعان میکند: «کمبینایی انواع و درجات مختلفی دارد که از کمبینایی خفیف تا کمبینایی شدید و خیلی شدید را شامل میشود. بیماری برخی از کمبینایان پیش رونده است و بعضی دیگر نیز ممکن است به نور حساسیت داشته باشند که اینها همه شرایط کمبینایان با یکدیگر را متفاوت میکند. در واقع، ما وقتی راجع به کمبینایان صحبت میکنیم، بحثمان بسیار گستردهتر، مبهمتر و پیچیدهتر میشود؛ بنابراین، نمیشود یک قاعده واحد را راجع به همه افراد کمبینا بیان کرد و این اصلی است که ما باید در نظر داشته باشیم. بعضی از کمبینایان که قدرت بینایی آنها بیشتر بوده و حساسیت چندانی به نور ندارند یا میزان بیناییشان تقریباً ثابت است، شاید نیاز کمتری به تجهیزاتی مثل عصا یا صفحه خوانها داشته باشند. اما همیشه ملاک و معیار ما همان سه مؤلفهای است که پیشتر به آن اشاره کردم؛ امنیت، دستیابی به هدف و زیبایی. این سه موردی هستند که باید تأمین شوند و عصا یا حتی صفحه خوانها میتوانند به کمک یک فرد کمبینا بیایند.»
عصای سفید، معرف افراد نابینا/کمبینا
وی در ادامه میگوید: «شاید یک کمبینا موقع رد شدن از خیابان بتواند تا حد زیادی ماشینها و خطوط کف خیابانها را ببیند اما به هر حال وقتی میخواهد از خیابان عبور کند نوعی اضطراب را تجربه میکند. عصا مطمئناً هم امنیت او را بیشتر تأمین میکند و هم اینکه اضطرابش را کاهش میدهد و چون عصا به دست دارد اگر آسیبی به او وارد شود دیگر مقصر تلقی نمیشود. عصای سفید الزاماً حکم راهنما ندارد و خیلی از مواقع نقش معرف فرد آسیب دیده بینایی را ایفا میکند و یک علامت هشدار برای افراد بینایی که از طرف مقابل میآیند است. عصای سفید در بیشتر موقعیتها حامی فرد میباشد، چراکه ممکن است که یک کمبینا ناخواسته در پیادهرو به شخصی برخورد کرده یا پایش را روی پای یک کودک بگذارد یا مثلاً در فروشگاه به طور اتفاقی دستش به یک کالای شکستنی خورده و آن را بشکند اما وقتی عصا دستش باشد این پیشامدهای ناخواسته پذیرفته و درک میشوند؛ لذا، من معتقدم عصا زندگی افراد کمبینا را راحتتر میکند.»
این مدرس افراد دارای معلولیت تصریح میکند: «کمبینایانی که با به دست گرفتن عصای سفید مشکل دارند باید از درون این موضوع را برای خودشان حل کنند؛ در واقع لازم است ترس از قضاوت و مسخره شدن و برچسب خوردن را - که البته تا حد زیادی ناشی از فرهنگ ما و برخوردهایی که در جامعه میبینیم است - در خودشان از بین ببرند. در حال حاضر مهمترین مشخصه یک فرد با آسیب بینایی عصای سفید و آن چیزی است که خود او به لحاظ کلامی توضیح میدهد. ایدهآل این است که بتوان یک مشخصه دیگر را ویژه افراد کمبینا تولید، طراحی و ثبت کرد اما تا آن زمان و عمومی شدن چنین نشانه و المانی، بهترین ابزار برای کمبینایان همان عصای سفید است.»
هیچ سنی برای آموزش دیر نیست
علیاکبری در پاسخ به این پرسش که آیا فرد با آسیب بینایی لزوماً باید این مهارت را در کودکی فرا بگیرد؟ و اصولاً سن در روند این نوع آموزش چقدر تأثیرگذار است، توضیح میدهد: «هر آموزش اساسی و هر رشدی(مثل سوادآموزی یا آموزش تکلم) یک دوره طلایی یا اصطلاحاً golden time دارد که فرد در آن دوره خیلی بهتر میتواند آموزشها را فرا بگیرد اما این به آن معنا نیست که آموزش در دورههای بعدی ناممکن است. اصول جهتیابی و تحرک نیز هر چقدر زودتر آموزش داده شوند طبیعتاً یادگیری آن راحتتر و تأثیرش پایدارتر است و فرد را با مشکلات کمتری در زندگیاش مواجه نموده وً رشدش را در زمینههای مختلف تسریع میبخشد. چون کودک هم ذهن و هم بدن منعطفتری دارد و فکرش نسبت به یک نوجوان یا بزرگسال کمتر دچار ترس و کلیشهها شده و همچنین زمان بیشتری برای آزمون و خطا دارد، یادگیری نیز برای او در زمان کودکی راحتتر اتفاق میافتد.»
وی در همین راستا خاطرنشان میکند: «مورد مهم دیگر این است که هر چقدر سن ما بالاتر برود و در زمینه تحرک و جهتیابی و زمینههای خودیاری بیمهارتتر و ناپختهتر شویم، تعداد آسیبهایی هم که ممکن است از نظر جسمی و به لحاظ روانی متحمل شویم بیشتر است؛ هر چقدر که آین آسیبها تکرار شوند هم پا با آن ترس، اجتناب از تغییر و پرهیز از حضور در جامعه هم بیشتر خواهد شد؛ مثلاً فرض کنید یک کودک 5 ساله نسبت به یک کودک 10 ساله یا یک نوجوان 15 ساله شکست کمتری خورده است، بنابراین همان کودک 5 ساله آمادگی و پذیرندگی بیشتری دارد که تکنیکها را یاد گرفته، آنها را تکرار کرده و در جامعه حضور یابد تا فرد 15 سالهای که تعداد دفعات بیشتری ترسیده و خجالت کشیده و در نهایت، در انزوا فرو رفته است. اما با این همه هیچ سنی برای آموزش و یادگیری دیر نیست؛ من حتی در آموزش تحرک و جهتیابی و بریل آموزی شاگرد 60 ساله هم داشتهام. هر روزی که انسان درست و اصولی شروع به حرکت کند نسبت به روز قبلش پیشرفت کرده است، این روز میتواند در 3 سالگی یا 30 سالگی باشد؛ مسلماً در 3 سالگی خیلی بهتر خواهد بود اما در 30 سالگی هم ناممکن و دست نیافتنی نیست.»
لزوم هماهنگی نهادها و ایجاد یک شبکه سراسری
به گفته این روانشناس، تکنیکهای تحرک و جهتیابی و مهارتهای خودیاری جزء سرفصلهای بسیار ضروری برای آموزش افراد دارای آسیب بینایی هستند. این نوع آموزشها باید از بدو تولد یا در هر سنی که آن فرد قرار دارد، متناسب با نیازها و تواناییهای آن سن و ویژه همان دوره به فرد داده شود. چنین آموزش به هنگام و دقیقی مستلزم این است که زن و شوهر از همان ابتدا و اولین ساعاتی که مشخص میشود فرزندشان دچار نقص جسمانی است، باید از طرف کادر درمان، خانه بهداشت، توانبخشی و ... مداخلاتی جهت آگاهی بخشی به آنان صورت گیرد؛ یک شبکه سراسری و هماهنگی بین نهادها و ارگانهای مختلف برای این جریان نیاز است که آن تازه مادر و تازه پدر خیلی سریع تحت حمایتهای روانشناختی، پزشکی و آموزشی قرار بگیرد تا برای این مسأله آماده شده و یاد بگیرند چگونه باید با آن کنار بیایند و با وجود این عارضه چطور باید فرزند خود را تربیت کرده و در هر مرحله از رشد به او آموزش دهند.
فائزه علیاکبری میافزاید: «در واقع ما یکسری اقدامات یکپارچه فرهنگی، آموزشی و درمانی نیاز داریم که بخش فرهنگی آن الزاماً در میان خانوادههایی که یک فرد آسیب دیده بینایی در آن وجود دارد نیست، بلکه در مورد سایر مردم، قانونگذاران و سیستمهای آموزشی و اداری و هر خدمات عمومی که در جامعه وجود دارد است. باید مداخلات یکپارچه و تغییرات بنیادینی صورت بگیرد تا افراد دارای نقص عضو - که در اینجا به طور خاص بحث ما افراد آسیب دیده بینایی هستند - بتوانند زندگی، آموزش، اشتغال، تفریح، ازدواج و حتی مرگ را به صورت مناسب خودشان و به طور برابر با سایر شهروندان داشته باشند.»
وی در پایان اظهار میدارد: «ما به عنوان متخصصان حیطه روانشناسی و آموزش افراد با نیازهای خاص ایدههای کارآمد و بزرگی برای یکپارچه سازی آموزشها داریم اما این ایدهها به گونهای نیستند که منِ نوعی به عنوان یک مربی یا روانشناس یک تنه بتوانم آنها را پیاده کنم، چراکه اجرایی شدن این طرحها نیاز به حمایتهای گسترده، چه به لحاظ سرمایه گذاری و چه از نظر قانونی، دارد. پیاده سازی این ایدهها نه تنها زندگی خود افراد دارای معلولیت و خانوادههایشان را ارتقاء میدهد، بلکه از هزینههای وارده بر دولت در طولانی مدت نیز میکاهد. به هر حال وقتی فردی دارای معلولیت و با توانمندی کم در جامعه زندگی میکند، در بلند مدت هزینههای زیادی بر دوش دولت میگذارد اما اگر دولت یک بار یک سرمایه گذاری طولانی مدت انجام دهد، پس از یک یا دو دهه میتواند جامعهای از افراد دارای معلولیت را تربیت کند که وابستگی و نیازمندی آنها به دولت خیلی کمتر است.»
منتشر شده در شماره 306 هفته نامه آتیه نو