۲۶
بهمن
۱۴۰۰
دکتر گلاس، نماد استحالهی اخلاقی
شناسه مطلب :
غزال ساکی
یکی از دغدغههای ذهن بشر، همواره مقوله نظارت خدا بر انسان، دخالت او در امور و تصادفی نبودن رویدادها بوده است. اگر تنها خواست و اراده خداوند سرچشمه همه امور و پدیدههاست، پس نقش انسان، اختیار و عملکرد او در این میان چیست؟
«یلمار سودربری» نویسنده کتاب «دکتر گلاس» به آزادی اراده اعتقاد نداشت و تمامی شخصیتهایش قربانیان سرنوشت و تصادف بودند. این رمان مجموعهای از مباحث نظری در قالب داستان است که به پرسشهای بنیادی در رابطه با جایگاه انسان در برخورد با جامعه صادقانه پاسخ میگوید.
این پرسشها که همواره دغدغههای ذهن بشر هستند عبارتند از:
- دلایل ظلم و بیعدالتی در جامعه؛
- معنای زندگی در جامعه پسامدرن مسیحی؛
- انگیزههای واقعی نهفته در پس اعمال انسان.
کتاب «دکتر گلاس» روایت هوسها، احساسات و وسوسههای انسانی است. شخصیت دکتر گلاس دیدگاهی تند و افراطی نسبت به جامعه، مردم و سبک و سیاق زندگی آنان دارد. رویکرد خاموش او در رابطه با مذهب در تنفر او از «کشیش گرگوری» خود را نمایان میسازد. کشیش که نماد بخشی از جامعه سنتی و مذهبی است با چهرهای کریه، عبوس و نفرتانگیز توصیف میشود که شاید تبلور این احساسات در دکتر گلاس نسبت به او نشأت گرفته از آگاهی او از زندگی خصوصی کشیش گرگوری و زن زیبایش است. شخصیت دکتر گلاس نسبتی فلسفی و فکری با الگوهای «ابرانسانی» نیچه دارد. اما در طول مطالعه رمان با تأکید بر شکست این ابر انسان از سوی نویسنده مواجه میشویم. نیچه اخلاق را خاص بردگان میدانست و آنان را ضعیف میشمرد و بر آن بود که زندگی اراده معطوف به قدرت است اما دکتر گلاس اخلاق جامعه را که خود نماینده آن است ریاکارانه ارزیابی میکند و جامعه پسامدرن مسیحی سوئد را در آغاز قرن بیستم همراه با دین و اخلاق و فرهنگ و تمام مظاهر پوششدهندهاش نفی میکند. یکی از مظاهر غالب بیعدالتی در جامعه آن زمان که به درستی در این کتاب از آن سخن به میان آمده است؛ سوءاستفاده از دین برای رسیدن به اهداف خودخواهانه جامعهای مردسالار، جزم اندیش و جنسیتزده است که دکتر گلاس را میان تعهد و وظیفهای که در قبال قانون دارد و همچنین تعهدی انسانی نسبت به زنی که بارها مورد خشونت جنسی و تجاوز از سوی همسرش قرار گرفته سرگردان میکند. معضل خشونتهای خانگی و همچنین خشونت جنسی از سوی همسر یکی از جنبههای مغفول مسأله ازدواج در ادیان است که خشونتهای شوهر را در قبال همسرش شرعی جلوه میدهد. در این کتاب خشونت نسبت به زنان در قالبهایی چون وظیفه، حقوق و تعهد دروغین و ساختگی وجود دارد که به اجبار به زنان تلقین شده است اما بارها در طول داستان با این مضامین مواجه میشویم که از سوی دکتر گلاس - شخصیت اصلی این رمان - سخت محکوم میشود. شالوده فکری و ساختار اصلی این داستان برگرفته از تفکر نیهیلیستی و اندیشههای نیچه در باب اراده معطوف به قدرت شکل گرفته است. در این جا بررسی آرای چند فیلسوف خالی از لطف نیست. شوپنهاور میگوید: «این جهان چوب لای چرخ انسان میگذارد. پس باید بپذیریم و دم برنیاوریم.» حال آن که نیچه معتقد بود: «جهان چوب لای چرخ انسان میگذارد؛ پس باید علیه نظام موجودش عصیان کرد». شخصیتهای داستان دکتر گلاس گاهی یادآور شخصیتهای رمان «طاعون» نوشته «آلبر کامو» است که او هم از جمله نویسندگان متأثر از اندیشههای نیچه بوده است. در این کتاب با جامعهای طاعونزده - که نماد درد و رنج است – روبهروییم. نیاز جامعه یا از دیدگاه آلبرکامو «هست شدن» جامعه، عصیان عدهای از اشخاص آن جامعه است. «پدر پانلو» با انگیزههای دینی و ماورایی و «دکتر ریو» به حسب وظیفهای که شغل پزشکیاش بر گردن او نهاده، هرکدام علیه طاعون دست به عصیان میزنند و در نهایت طاعون را ریشهکن میکنند.
یلمار سودربری از مهمترین چهرههای ادبیات سوئد در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم است. او شاهکار دکتر گلاس را حدود صد سال پیش نوشته است. این رمان یادداشتهای روزانه پزشکی رواننژند و افسردهحال است که ایام زندگی مجردی خود را با اسبسواری، شنا و رسیدگی به بیمارانش سپری میکند. دکتر گلاس تنها شخصیتی است که تنها خود را قاضی اعمال خود میداند. او سالها توسط افرادی سست و بیاراده و اسیر تعهدات و وظایف غیرمعقول احاطه شده است. تا آن جا که در پاسخ به زنانی که از او برای سقط جنین درخواست کمک میکردند به دلیل غیرقانونی بودن این عمل در آن زمان جواب منفی میداد. اما پس از آشنایی با همسر کشیش گرگوری - که زنی زیبا و درمانده بود و بارها مورد خشونت جنسی کشیش قرار گرفته بود – تصمیمهایی اتخاذ کرد که چه به لحاظ قانونی و چه از منظر اخلاقی اعمالی شنیع و مذموم بود. دکتر گلاس در پایان داستان هم با خواست و اراده خود و هم بر اساس تصادف علیه تبعیض و بیعدالتی در جامعه دست به عصیان میزند.