داریوش مهرجویی یکی از کارگردانان برجسته و از چهرههای اصلی «موج نو» سینمای ایران محسوب میشود که طی پنج دهه فیلمسازی، مطرحترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران را ساخته است. وی که به عنوان یکی از سردمداران «اقتباس» نیز شناخته میشود، سلسله فیلمهایی را در دهه ۷۰ کارگردانی کرد که فضایی تلفیقی از عرفان و فمینیسم را به هم پیوند زدهاند؛ چهارگانهای با نامهای «سارا»، «پری»، «بانو» و «لیلا» که از درخشانترین آثار در کارنامه هنری مهرجویی هستند و به نوعی امتداد سنجش هنری آثار او را نمایان میسازند. تصویری که مهرجویی از زنان در فیلمهایاش ترسیم میکند، تصویر زنانی عارف مسلک و به ظاهر منفعل اما در باطن جستجوگر است که اعتراضشان را به نحوی متفاوت از زنانی که پیشتر یا حتی بعضاً پس از این بر پرده نقرهای سینما دیدهایم، بیان میکنند. چهارگانه معروف او که هر یک نامی زنانه بر خود دارند؛ همچون بسیاری از آثار دیگر این کارگردان اقتباسی و وامدار ادبیات و سینما هستند که پس از گذشت سه دهه از انتشارشان همچنان بر مخاطب تأثیر گذاشته و او را میخکوب میکنند. گرچه مفهوم فمینیسم و برابریخواهی چندی است که در آثار برخی از فیلمسازان ایرانی راه یافته و سینمادوستان، فعالان مدنی و فمینیستها در مواردی نیز شاهد خروجی نسبتاً مطلوبی در این زمینه بودهاند؛ لکن باید اذعان داشت مهرجویی زمانی این موضوع را در فیلمهای خود منعکس کرد که هنوز این مسأله مورد توجه اغلب فیلمسازان و سینماگرایان قرار نگرفته بود و افزون بر این، وی با چنان درایت و متانتی این موضوع را در آثارش مطرح کرده که هیچ شباهتی به فضای شتابزده و غیرمنطقی برخی فیلمهای کارگردانهای امروزی این حوزه ندارد؛ از این رو بررسی مجدد این چهارگانه پس از گذشت چند دهه خالی از لطف نیست. آتیهنو گفتوگویی با مینا درعلی، مستندساز و نویسنده در این راستا ترتیب داده است که از نظرتان میگذرد.
چهارگانه داریوش مهرجویی بر آثار پس از خود و به طور کلی نقش زن در سینمای ایران چه تأثیری گذاشت؟
افرادی که داریوش مهرجویی و آثار او را میشناسند میدانند که این کارگردان در حوزههای هنری و ادبی و همچنین بسیاری از حوزههای اجتماعی، فعال بوده است. وی سردبیر نشریه، عضو هیأت مدیره موزه هنرهای معاصر، عضو هیأتهای بسیاری از جشنوارههای داخلی و خارجی، رماننویس، محقق و مترجم است و مهمتر از همه اینکه در رشته فلسفه تحصیل کرده که این مسأله نگاه او را به پیراموناش عمیقتر کرده و در فیلمهایش نیز انعکاس داده است. داریوش مهرجویی در آثار خود خیلی عمیق به مسائل اجتماعی و انسانهای پیراموناش توجه کرده و توانسته بازتابی از نگاه فردی خود را در سینما و فیلمهایش به وجود آورد و بر جریان فیلمسازی بعد خود تأثیرگذار باشد. مهرجویی یکی از معدود کارگردانهایی است که توانسته اقتباسهای بسیار موفق و خوبی را از ادبیات در سینما داشته باشد و ارتباط تنگاتنگی بین سینما و ادبیات را شکل دهد. برای نمونه، فیلم «سارا» برگرفته از نمایشنامه «خانه عروسک» «هنریک ایبسن»، «پری» برگرفته از یکی از نوشتههای «جروم دیوید سالینجر»، «لیلا» بر اساس یک داستان از «مهناز انصاریان» و «بانو» اقتباسی از فیلم «ویریدیانا» از بونوئل و بسیاری از ساختههای دیگرش مانند «درخت گلابی» و «آقای هالو» نیز آثاری اقتباسی هستند. همچنین او فیلمنامهنویس موفقی است که با موضوعات غیراقتباسی حرفی برای گفتن دارد و هرکدام از فیلمهایی که خود فیلمنامه آن را نوشته اثر موفقی در سینمای ایران هستند. مهرجویی در فیلمهای خود به چند عنصر توجه ویژهای داشته که سبب قدرت تأثیرگذاری بر بیننده و جامعه ادبی، هنری و سینمایی شده است.
وی در اکثر فیلمهایش اوج تسلط را در روایتگری داشته که فیلمهای «لیلا» و «درخت گلابی» از جمله آنها است.
وی داستان فیلمهایش را با زیبایی، دقت و ظرافت خاصی بیان کرده و به لایههای موجود در اجتماع و همچنین سنت و مدرنیته به نحو مطلوب و تأثیرگذاری در فیلمهایش میپردازد. زن در آثار مهرجویی نقش برجسته و پررنگی دارد و در اکثر کارها به شکلی خاص حضور مییابد.
با توجه به اهمیت سؤال شما باید گفت با نگاهی به چهارگانه این کارگردان، زن منعکس شده در این آثار متفاوتتر از تیپهای زن روشنفکر ارائه شده در سینمای ایران هستند. در فیلم «بانو» تصویر روشنفکری متفاوت را میبینیم که متعادلتر و عادیتر رفتار میکند و فارغ از پزهای روشنفکری، تصویری از شرایط بسیار نابسامان روشنفکران کلاسیک را ارائه میدهد، «سارا» زنی سنتی و خواهان به دست آوردن جایگاه مهمتری است، او تمایل فراروی از خود را دارد، فیلم «لیلا» یک زن منفعل را با ما مواجه میکند که برای رضایت همسر خود تن به از دست دادن جایگاهاش در زندگی زناشویی میدهد و حس پدر بودن همسر را به راحتی میپذیرد و با رضایت تن به دیدگاه سنتی خانوادهها میدهد و زمانی پشیمان میشود که کار از کار گذشته و راهی برای برگشت نیست و در «پری» نیز با زنی سالک و عارف روبهرو هستیم که در پی یافتن عرفانی ناب و متفاوت است.
در این چهارگانه، مهرجویی به زنانی واقعی که مابهازایی در جامعه دارند پرداخته است، نه روشنفکرانی دور از دسترس، نه منفعلانه ترسو که از ترس قانونهای نانوشته زناشویی تن به هر کاری میدهند، تصمیم میگیرند، عمل میکنند، اما کمتر ناله و عجز میکنند، شرایط خود را تغییرهای مثبت یا منفی میدهند و با آگاهی کامل اشتباهات خود را میپذیرند.
به هر اثر مهرجویی با دقت و ظرافت باید توجه کرد؛ زیرا نگاه او با فضای موجود در جامعه منطبق بوده و دغدغههایش نیز چنان ملموس است که هم مورد توجه کسانی که در ایران زندگی میکنند قرار گرفته و هم کسانی که در خارج به سر میبرند.
مهرجویی همواره مسیر تکاملی خود را طی کرده و شخصیتهایی را که در جامعه وجود دارند به صورت خیلی شفاف و کاملاً ملموس در آثارش انعکاس داده است. قطعاً چنین دیدگاه و فیلمهای نابی بر سینما تأثیرگذار و جریانساز بودهاند؛ کما اینکه ما میدانیم مهرجویی یکی از بنیانگذاران و ترویجدهندگان جریان «موج نو» سینمای ایران است که توانسته با فیلم «گاو» در این زمینه نیز تأثیرگذار باشد.
آثار این کارگردان، عاری از شعارزدگی و دغدغههای روشنفکری افراطی است که تناقضها، تضادها، جریانهای جاری و ساری در جامعه را به خوبی و به وضوح به نمایش میگذارند. علاوه بر این، اکثر زنانی که ما با آنها روبهرو هستیم چندان شباهتی با زنان معترضی که پیش از این در سینما میدیدیم، ندارند. آنان میخواهند خود را بشناسند و به یک خودشناسی دست پیدا کنند. علاوه بر آن به دیگران نیز بگویند که آنها هم انسان هستند و وجود دارند. در واقع زنان در این چهارگانه شعارزده معترض به نگاه سنتی مردانه جاری و ساری نیستند. آنها بر این امر واقفند و یک گام بالاتر از این قوانین در پی متفاوت زیستن هستند. آنها بیشتر در پی دستیابی به خودشناسی و فراهم کردن جایگاهی نو برای خود هستند. قطعاً چنین دیدگاه و رویکردی از سوی این کارگردان بر سینما و سایر آثاری که بعد از او ساخته شده به نوعی تأثیرگذار بوده است.
چه بخشهایی در این چهار اثر مورد توجه قرار گرفته که آثار پیش از آن فاقد آن بودند؟
مهمترین بخش این است که مهرجویی نگاهی بسیار ظریف و زیرکانه به جامعه داشته و ما دقیقاً در فیلمهای این کارگردان با انسانها و شخصیتهایی مواجه هستیم که مابهازاءشان را در جامعه میبینیم. این شخصیتها حتی اگر روشنفکر هم باشند - مثل شخصیت بانو – آنطور روشنفکرزده نیستند که شکافی را بین مخاطب و آن جریانی که در فیلم اتفاق میافتد، ایجاد کنند و به گونهای میتوان گفت مانند برخی فیلمها که جریان سیال ذهن را با خود این دارند، سیالیتشان آنچنان زیاد نیست که فضا را چندان ناملموس کند.
بخش دیگر این است که در فیلمهای این کارگردان ما با آدمهایی تکراری مواجه نمیشویم و او خود، تفکر و ایده و ایدهآلهایش را مدام در آثارش تکرار نمیکند.
اتفاق دیگر که در این چهار اثر افتاده، نوع روایتی است که به شکلی روان و ملموس بیان شده است. داستان و روایتی که توسط تصاویر برای مخاطب عنوان میشود، چنان شفاف است که مخاطب میتواند با آن همذاتپنداری کرده و مابهازایش را در جامعه پیرامون خود و دیگرانی که با او زندگی میکنند ببیند.
یکی دیگر از مواردی که ما در این فیلمها مشاهده میکنیم این است که این چهارگانه فارغ از شعارزدگی مسائلی را مطرح میکنند که مربوط به جایگاه زنان است و در عین حال ما با روشنفکرانی مواجه نیستیم که در تضاد با چیزی بوده یا یک نوستالژی داشته باشند و بخواهند به آن برسند، بلکه این زنها در درون خود کنکاش میکنند و کارگردان نیز فارغ از دغدغههای زمانی و مکانی روایتی بسیار ساده و ملموس را از این چهار فیلم ارائه میدهد که قابل اعتنا است.
مورد مهم دیگری نیز که در سایر آثار این کارگردان برجسته است و در این چهارگانه هم تا حدودی میتوان آن را دید این است که گویی کارگردان نقش یک پیشگو را از سوی جامعه ایرانی دارد. برای نمونه، اگر فیلم «هامون» را در نظر بگیریم، درمییابیم که یک نوع شرایط متزلزل برای یک روشنفکر کلاسیک را عنوان میکند یا مثلاً در «سارا» اگرچه ما با یک زن سنتی روبهرو هستیم اما این زن سنتی در تکاپوی یافتن جایگاهی ویژه برای خود است. درست است که بسیاری از فیلمهای مهرجویی اقتباسی است اما او چنان زیبا این اقتباسهای ادبی را به شکل و فرم سینمایی آن برگردانده و داستان را پیش برده که نه خدشهای به آن وارده شده و نه فیلم را دچار نقص کرده بلکه یک ویژگی مهم برای کارگردانی قدر را رقم زده است.
آیا دلیل اینکه پس از گذشت سه دهه، این آثار همچنان نظر مخاطب را به خود جلب کرده و تازگی دارند را میتوان عدم ساخت فیلمهای اثرگذار و گویا در این حوزه دانست؟
قطعاً یک فیلم یا داستان موفق همیشه در ذهن خواهد ماند. اصولاً هنری که موفق است همیشه جایگاه خود را در اذهان عمومی و جامعه باز میکند. این چهار اثر هم به همین صورت هستند؛ موضوع خوبی دارند، انتخابهای بجایی هستند، تصاویر بسیار خوبی را ما در آنها میبینیم و شخصیتپردازیهای بسیار مهمی دارند. اینها عناصر و فاکتورهایی است که باعث ماندگاری یک اثر میشوند. به هر حال، پس از آنها هم آثار خوب یا بدی ساخته شدهاند اما این دلیل نمیشود که چون هنوز آثار خیلی خوبی ساخته نشدهاند، این دست فیلمها برجسته هستند. آثاری که اغلب ساده و روان حرف خود را بیان میکنند میتوانند در هر برهه و زمانی با مخاطب خود ارتباط برقرار سازند.
داریوش مهرجویی به عنوان یکی از پیشگامان موج نو سینمای ایران، چقدر در آثار بعدی خود این رویه (بازنمایی زن عصیانگر و بیرون آمدن او از نقش زن سنتی و منفعل) را دنبال و تکمیل کرده است؟
اوج این تأثیر را ما در فیلمهایی نظیر «گاو»، «دایره مینا»، «هامون»، «آقای هالو» و همین چهارگانه مشاهده میکنیم. البته در فیلم «سنتوری» نیز ما با فضایی متفاوت روبهرو هستیم اما اینکه بعد از این چهارگانه زنان در فیلمهای مهرجویی چقدر توانستهاند از حالت انفعال بیرون آمده و ما زنانی فعال و روشنفکر را ببینیم، کمتر شاهد آن بودهایم. به هر حال در فیلمهایی از قبیل «درخت گلابی»، «بمانی» و حتی «مهمان مامان» اتفاق این افتاده است؛ به این صورت که ما با یک اعتراض نهفته در درون زنها و نوعی پیشبرد زندگی خانوادگی مواجه هستیم و شاید بتوان گفت نقش زن منفعل به نوعی کمرنگتر شده اما همانگونه که اشاره شد، اوج این حالت در همان چهارگانه و برخی آثار دیگر این کارگردان تجلی یافته است.
منتشر شده در شماره 307 هفته نامه آتیه نو