۲۶
بهمن
۱۴۰۰
سه شعر از آدرین ریچ
شناسه مطلب :

آواز/ مترجم: آزاده کامیار
میپرسی تنهایم؟
بسیار خب، بله تنها هستم
مثل هواپیمایی که تنها بر فراز کوههای راکی پیش میرود
و براساس علایم رادیویی به جستوجوی باند فرود آبی رنگ
بر فرودگاهی در دل اقیانوس است
*
میخواهی بپرسی تنها هستم؟
خب، بله هستم، تنها مثل زنی که سراسر کشور را پشت فرمان طی میکند هر روز
و پشت سر میگذاردکیلومترها پس از کیلومترها
شهرهای کوچکی را که میتوانست در آنها بماند، در آنها زندگی کند، در آنها بمیرد، تنها
*
اگر تنها هستم، تنهایی من باید تنهایی کسی باشد، که پیش از همه از خواب برمیخیزد
پیش از همه هوای صبح سرد این شهر را نفس میکشد، که بیدار است در خانهای غرقِ خواب
اگر تنها هستم، تنهاییام را قایق مانده در ساحل دریاچۀ یخ بسته
در آخرین نور سرخ سال میفهمد، که میداند
نه یخ، نه گِل، نه نور زمستانی
فقط چوب است که در خود دارد موهبت سوختن را
زنان/ مترجم: رُزا جمالی
سه خواهرِ من نشستهاند
بر گدازهها و سنگها
برای بار اول در روشنایی، به وضوح میبینم چه کسانی هستند.
خواهرِ اولِ من انگار دارد پیراهنش را برای به پیش رفتن میدوزد
انگار که بانویی ماهویست و به پیش قدم بر میدارد
تمام عصبهایش و رگهایش پیداست.
خواهرِ دومِ من باز در حال دوختن است
بخیههای قلباش را که هیچوقت محکم نشده
کمِ کمش این است که اگر قلباش را بدوزد خیالاش راحت خواهد شد.
خواهرِ سومِ من خیره نگاه میکند
بر پوستهی مسی تیره رنگی که به غرب دریا میتازد
جورابهایش پاره است با این همه او چیزی از زیبایی کم ندارد
غواصی ميان تخته پارهها/ مترجم: علی قنبری
اول كتاب اسطورهها را میخوانم
سپس يك حلقه فيلم تویِ دوربين میگذارم
و از تيزی كارد مطمئن میشوم
و بعد
آن لاستيكِ سياه را میپوشم
آن كفشهای مسخره را
و آن ماسك زشت و بدتركيب را
من بايد اين كار را بكنم
البته نه مثل «كاستيو» بهمراه گروهش در گسترهی آفتابِ روی كشتی بادبانیاش
بلكه در اين جا
و به تنهايی
در اينجا نردبانی وجود دارد
اين نردبان هميشه اينجاست
و به سادگی به يك طرف كشتی آويزان شده است
ما كه قبلاً از آن استفاده كردهايم
خوب میدانيم به چه درد میخورد
به هر حال
اين جزيی از خرتوپرتهای درياست
پله پله پايين میروم
و هنوز در اكسيژن غوطه میخورم
در نور آبی
در اتمهای پاك هوای انسانیمان
پايين میروم
كفشهای غواصیام مرا جلاق میكند
سينهخيز به مانند حشرهای به پايين پله میخزم
و كسی نيست به من بگويد
اقيانوس در چه هنگام آغاز میشود
هوا در ابتدا آبی است
و بعد آبیتر
سپس به سبزه میزند
و بعد به سياهی
من كمی سست میشوم
و ماسك هنوز پرتوان است
و خون مرا با قدرت تمام پمپ میكند
دريا داستان ديگری است
دريا پرسش قدرت نيست
من خودم بايد ياد بگيرم
بدنم را بی آن كه نيرويی وارد كنم
به سمت اعماق بچرخانم
و حالا:
چه آسان است از ياد بردن اين كه چرا به اين جا آمدهام
به ميان كسانی كه هميشه در اين جا بودهاند
و تاب میدهند بالههای كنگره دارشان را بروی صخرهها
و در ميانهها
شما در اين جا
جور ديگری نفس میكشيد
من
به جستجوی كشتی درهم شكستهای آمدهام
مقصد من واژههاست
نقشهی من واژههاست
من برای ديدن عمق ويرانی آمدم
و گنجهايی كه شايع شده بود.
چراغ را آهسته جابجا نمودم
و رفتم در امتداد چيزهايی ابدیتر از ماهيان و علفهای هرز
چيزی كه من بخاطر آن آمدم
كشتی درهم شكسته بود و نه قصهاش
خودش و نه اسطورهاش