گزارشی درباره پیامدهای توقف انتشار روزنامه ایران سپید
خبر منحل شدن روزنامه «ایران سپید»، تنها رسانه رسمی نابینایان به زبان فارسی و به خط بریل بهت افراد بسیاری را برانگیخته و همچنان پس از انتشار خبر این رویداد، انتقادات متعدد و بیشماری در رسانههای مختلف از سوی کارشناسان و مخاطبان نابینا دستبهدست میچرخد که جملگی این عمل را تقبیح کرده و از پیامدهای آن برای جامعه نابینایان و کمبینایان ابراز نگرانی میکنند.
«ایران سپید» روزنامهای به صاحبامتیازی خبرگزاری جمهوری اسلامی است که نخستینبار «فریدون وردینژاد»، مدیرعامل وقت ایرنا آن را در ۲۸ آبان ماه سال ۱۳۷۵ به عنوان دومین محصول مؤسسه فرهنگی مطبوعاتی ایران بنیانگذاری کرد. این رویداد فرهنگی که در زمان خودش منحصربهفرد بود، بلافاصله پس از انتشار مورد توجه محافل فرهنگی داخل و خارج از کشور قرار گرفت. ایران سپید در ربع قرنی که از طول انتشارش گذشته، افزون بر اینکه به عنوان یک روزنامه، تریبون رسانهای افراد آسیبدیده بینایی به شمار میآمد، در موارد بسیاری نقش یک نهاد و تشکل مطالبهگر را نیز ایفا کرده و تأثیر زیادی بر بهبود کیفیت زندگی فردی و اجتماعی نابینایان و خانوادههای آنان گذاشته است؛ اما توقف انتشار روزنامه ایران سپید که یکی از دستاوردهای قدیمی و فرهنگی جامعه نابینایان قلمداد میشود، چه معضلاتی را پیش روی قشر آسیبدیده بینایی قرار میدهد؟
هویت افراد نابینا و کمبینا
محمدقاسم کفیلی دانشجوی کارشناسی ارشد حقوق تجارت بینالملل و از دنبالکنندگان روزنامه ایران سپید عنوان میکند: «من خواندن و نوشتن را قبل از کلاس اول و در دوره پیش دبستانی فرا گرفتم. از همان دوران کودکی، چون پدرم من را به پیگیری اخبار و مسائل روز عادت داده بود، ایران سپید را دنبال میکردم. آن دوره روزنامه ایران سپید در ۱۲ صفحه به مدیر مسئولی سلیمان وحید و سردبیری سهیل معینی منتشر میشد.»
وی ادامه میدهد: «تقریباً در اوایل سال ۸۴ بود که پدرم اشتراک این روزنامه را برایم گرفت تا برای گرفتن آن دچار مشکل نشوم و راحتتر بتوانم به محتوای آن دسترسی داشته باشم. من اشتراک داشتم و به طور پیوسته مطالب نشریه را دنبال میکردم. در واقع به واسطه مطالعه روزنامه ایران سپید بود که من با بسیاری از مسائل و بسیاری از آموزشهایی که به کارم میآمد آشنا شدم. حتی یک دورهای هم بود که این نشریه بخشی اختصاصی برای کودک و نوجوان داشت که آن هم برای ما که در آن زمان سن کمی داشتیم خوب و خواندنی بود، اما در هر حال من اخبار حوادث را بیشتر از بخشهای دیگر این روزنامه میپسندیدم.»
کفیلی میگوید: «سالها گذشت و اوایل دهه ۹۰ ایران سپید تحت سردبیری علیرضا محمدبیگینیا به ۲۰ صفحه افزایش پیدا کرد و در عین حال مانند روزنامههای دیگر نظم گرفته و هر صفحه به مطالبی با موضوعات مشخص اختصاص یافت؛ در حالی که تا پیش از آن مطالب روزنامه به صورتی نامنظم و بدون موضوعات مشخص در هر صفحه منتشر میشد.»
وی در خصوص پیامدهای توقف انتشار روزنامه ایران سپید بیان میکند: «با توجه به اینکه بخش عظیمی از نابینایان مخاطب و دنبالکننده روزنامه ایران سپید بودند، با وجود تمام انتقادهایی که از نظر خبررسانی، به روز نبودن بسیاری از مطالب و غلطهایی که بعضاً در روزنامه وجود داشت (چاپی، املایی، تاریخی و...) به این رسانه داشتند، انتشار این روزنامه برای افراد نابینا و کمبینا لازم بود؛ چراکه ما در کشور افراد آسیبدیده بینایی بسیاری را داریم که نهتنها یاد نگرفته و نتوانستهاند از تکنولوژی بهرهمند شوند بلکه در مواردی هم نخواستند از این امکانات و تکنولوژی روز استفاده کنند.»
محمدقاسم کفیلی با اشاره به اینکه بریل به نوعی هویت افراد نابینا به شمار میرود تصریح میکند: «ما در موارد بسیاری شاهد هستیم که نارساییهای املایی در بین نابینایان و همینطور کمبینایان رایج است؛ چراکه آنان کمتر میخوانند و بیشتر میشنوند. این موضوع بسیار دردناک و بیشتر تأسفآور است که قشر تحصیلکرده حتی در مقطع دکترا نمیداند به عنوان مثال کلمه اصطکاک چگونه نوشته میشود.»
وی میافزاید: «متأسفانه تکیه بر منابع صوتی باعث این اتفاق و به وجود آمدن نارساییهای املایی در بین افراد دارای محدودیت بینایی شده است. عدم چاپ روزنامه ایران سپید از شروع بحران کرونا و تا اکنون که به طور کل تعطیل شده، علاوه بر دامن زدن به این معضل و فراموش شدن و حذف تدریجی بریل در بین نابینایان ایرانی باعث میشود ما در آیندهای نهچندان دور با نسلی سروکار داشته باشیم که به لحاظ سواد خواندن و نوشتن در سطح بسیار پایینی قرار دارند.»
این دانشجو اظهار میدارد: «به نظر من این موضوع مهمترین پیامد و تأثیر منفی تعطیلی روزنامه ایران سپید به عنوان تنها روزنامه رسمی نابینایان به خط بریل است؛ چون در حال حاضر چندان بحث خبررسانی برای افراد آسیبدیده بینایی مطرح نیست و مسأله اصلی این است که هویت نابینایان با خط بریل تعریف میشود.»
جنبه مددکاری و مطالبهگری
امید هاشمی از نویسندگان روزنامه ایران سپید و فعال در حوزه دسترسپذیری فناوریهای دیجیتال برای آسیبدیدگان بینایی اذعان میکند: «در تاریخ ۲۸ آبانماه سال ۱۳۷۵ که ایران سپید شروع به فعالیت کرد در ابتدای امر روزنامه به شمار نمیرفت و آن زمان به خاطر محدودیتهای موجود و اینکه تکنولوژیها برای چاپ بریل در حجم بالا مثل امروز در اختیار ما نبود این نشریه به صورت یک روز در میان و با تعداد صفحات اندکی به چاپ میرسید و از همان ابتدا نیز چه در خانهها و چه در مؤسسات، مراکز و اماکنی که محل تجمع نابینایان بود - مثل مدارس نابینایان یا مراکز کتابخانهای و اماکن دیگری از این دست - به صورت رایگان در اختیار افراد آسیبدیده بینایی قرار میگرفت.»
وی ادامه میدهد: «در آن سالها افراد نابینا و کمبینا مانند امروز به منابع مطالعاتی و رسانههای عمومی دسترسی نداشته و امکاناتی نظیر اینترنت نیز در دسترس نبود. کمکم با امکان دسترسی این قشر به اینترنت شرایطی فراهم شد تا محتوای روزنامه ایران سپید به سمت تخصصی شدن متمایل شود و بیشتر مطالب به طور اخص در حوزه نابینایان یا به طور اعم حوزه افراد دارای محدودیت فیزیکی پوشش داده شود.»
هاشمی اضافه میکند: «با توجه به اینکه روزنامه ایران سپید زیر نظر مؤسسه ایران فعالیت میکرد و این مؤسسه نیز مستقیماً زیر نظر دولت اداره میشود، فراز و نشیبهای بسیاری را از سر گذرانده است؛ این چنین که به تبع تغییر رویکردهای متفاوت در دولتهای مختلف که بر سر کار میآمدند، سیاستگذاریهای نشریه نیز دستخوش تغییرات زیادی میشد اما به هر صورت چاپ ایران سپید با هر سختی که بود همچنان ادامه داشت.»
سردبیر ماهنامه نسل مانا عنوان میکند: «به نوعی میتوان گفت ۱۰ سال نخست روزنامه ایران سپید دوره شکوه این رسانه به حساب میآمد و بسیاری از روزنامهنگاران و فعالان رسانهای معتبری که اکنون در نشریات و رسانههای نوشتاری، صوتی و تصویری کار میکنند به شکل مقطعی یا طولانیمدت در ایران سپید قلم زده و فعالیت میکردند. متأسفانه از سال ۸۵ به این سو دوران اوج این نشریه به سمت افول رفت و تا امروز که ما میبینیم چراغ آن برای همیشه خاموش شده است.»
هاشمی با تأکید بر اینکه ایران سپید به عنوان روزنامهای که ۲۵ سال از انتشار آن میگدشت عملاً تنها رسانه رسمی نابینایان در کشور به زبان فارسی و به خط بریل به حساب میآمد، بیان میکند: «همانطور که میدانیم اکنون شیوههای خبررسانی عوض شده و انواع مختلف مدیومهای انتشار خبر در اختیار مخاطبان قرار دارد اما در آن دوره یعنی سال ۷۵ که ایران سپید شروع به فعالیت کرد، به این شکل و شدت امکانات در اختیار مخاطب نابینا قرار نداشت و مخاطب نمیتوانست از ابزارهای امروزی مثل فضای مجازی و شبکههای اجتماعی و مواردی از این دست استفاده کند، بنابراین ایران سپید تنها منبع اطلاعرسانی به شمار میآمد.» وی تصریح میکند: «به مرور نقش این رسانه به عنوان منبع اطلاعرسانی کمرنگتر شد و این قضیه تا سال ۹۲ که مدیران وقت تصمیم به راهاندازی وبسایتی برای آن گرفتند ادامه داشت. در واقع این وبسایت بستری برای فعالیت در زمینه اطلاعرسانی با سرعت مرسوم سایر نشریات شد. اما با توجه به اینکه همچنان تأکید تولیدکنندگان محتوا در ایران سپید بر روی انتشار نسخه بریل بود، این نقش اطلاعرسانی نسبت به سایر نقشهایی که برای ایران سپید تعیین شده بود کمرنگتر بود، چراکه چاپ بریل مستلزم زمان زیادی بود. علاوه بر این، به علت اینکه روزنامه از طریق پست برای مخاطبان نابینا در شهرستانها ارسال میشد، زمان زیادی طول میکشید تا روزنامه یک روز به دست آنها برسد و بعضاً وقتی فرد نابینا روزنامهای دریافت میکرد گاهی سه یا چهار روز از انتشار آن شماره گذشته بود.»
این روزنامهنگار ادامه میدهد: «بنابراین از نظر محتوایی میتوانم بگویم مطالب غیر زماندار روزنامه ایران سپید طرفدار و خوانندههای بیشتری داشت اما بحثی که در این میان مطرح است این است که با وجود کمرنگ شدن نقش اطلاعرسانی ایران سپید، با در نظر گرفتن اینکه این نشریه تنها رسانه رسمی نابینایان بود، به نوعی پل ارتباطی این قشر با مراجع رسمی و مراجع تصمیمگیری در کشور نیز محسوب میشد؛ یعنی ما در روزگاری نماینده و خبرنگاری در هیأت دولت، مجلس، سازمان بهزیستی و همچنین آموزش و پرورش استثنایی داشتیم که هم اخبار این حوزه را پیگیری میکردیم و هم خواستهها، انتقادات و پیشنهادات مخاطبانمان را به اطلاع آنان میرساندیم و این دسترسی فقط برای ایران سپید وجود داشت.»
امید هاشمی خاطرنشان میکند: «ما کانالها و مراجع خبری بسیاری را در اینترنت و در قالب وبسایت و کانال تلگرام و پیج اینستاگرام داشتیم، اما هیچکدام از آنها به خاطر نداشتن رسمیت نمیتوانستند مسئولان را به طور مستقیم مخاطب قرار داده و با آنها وارد گفتوگو شوند و پاسخ سؤالات نابینایان را بگیرند و فقط ایران سپید بود که میتوانست مدیران مملکتی را به چالش بکشد.»
وی میافزاید: «از سوی دیگر، ایران سپید در زمان خود جنبه مددکاری نیز پیدا کرده بود. برای مثال، تماسهایی از طرف نابینایانی که از سوی کارفرما، دانشگاه یا حتی خانوادههایشان اجحاف و ظلمی در حقشان صورت گرفته بود برقرار میشد. افرادی نیز در قامت روانشناس و مشاور با این رسانه همکاری کرده و سعی میکردند به افراد نابینا یاری برسانند. همچنین این رسانه اگر احیاناً مطلع میشد که ظلمی در قبال فرد نابینایی صورت گرفته، تلاش میکرد تا به عنوان رسانه رسمی وارد عمل شده و به نوعی ماجرا را پیگیری کند. نمونهها و موارد فراوانی در این خصوص وجود دارند که از جمله پیگیری مشکلات نابینایان در بحث آزمون استخدامی را میتوان نام برد. نمونه دیگر توهین و بیاحترامی است که «شرکت هواپیمایی کاسپین» مدتی پیش در قبال یک مسافر نابینا مرتکب شد. در خصوص این اتفاق روزنامه ایران سپید بود که توانست قضیه را پیگیری کرده و کار را تا عذرخواهی رسمی کاسپین نیز برساند.» هاشمی در پایان تأکید کرد: «درست است که نقش اطلاعرسانی این نشریه در درجه چندم اهمیت نزول پیدا کرده بود اما به هر حال این رسانه جایگاه حمایتگری خود را حفظ کرده بود و این امکان وجود داشت که خود فرد نابینا بتواند با ایران سپید در تماس بوده و مشکلات و سؤالات خود را با آن مطرح کرده و پاسخ بگیرد. در حال حاضر هم که ایران سپید از بین رفته، ما آنچنان نگرانی از بابت اطلاعرسانی نداریم. البته افرادی هم هستند که به دلیل کمسوادی یا سن و سال بالایی که دارند با تکنولوژیهای روز آشنا نبوده و نمیتوانند اخبار را از محیطهای مجازی پیگیری کنند و تمام وابستگیشان به همان خط بریل است و شاید بتوان گفت با حذف روزنامهای به نام ایران سپید همه چیز برای آنها عملاً تمام شده است. اما به هر حال ما فرض را بر این میگذاریم که نابینایان میتوانند به نوعی نیاز اطلاعرسانی خود را مرتفع کنند اما آن نقش و جایگاه دیگری که برای این رسانه تعریف شده بود قطعاً با هیچ رسانه دیگری قابل جایگزین نیست.»
منتشر شده در شماره 329 هفته نامه آـیه نو