-
گفتوگو با مهتا بذرافکن، جامعهشناس و پژوهشگر در حوزه مسائل روستایی و آب
از شاخصهای درجه توسعهیافتگی هر کشور، میزان مشارکت و نقش زنان در آن کشور است. توجه به مشارکت زنان به عنوان نیمی از منابع انسانی، از موضوعات و اهداف اساسی توسعه اجتماعی و اقتصادی در هر کشور محسوب شده و به عنوان یکی از عوامل مؤثر در تحقق اهداف توسعه پایدار نیز به شمار میرود. اینکه زنان در مقایسه با مردان نسبت به حفظ محیط زیست کوشاترند امری است که درستی آن بارها بر ما ثابت شده است. شواهد نشان میدهند زنان به طور طبیعی تمایل بیشتری به حفظ طبیعت و دوستی با آن دارند؛ بنابراین، به دلیل نقش تاریخی و خانوادگی زن و روحیهها و تمایلهای او امروزه نقش زن در مدیریت محیط زیست و آب جایگاه ویژهای دارد با این حال، نقش زنان روستایی در تعدیل کمآبی و میزان مشارکت این زنان در مدیریت مصرف آب چقدر است؟ عوامل تأثیرگذار بر سطوح مشارکت زنان در روستاها کدامند؟ باورها و هنجارهای سنتی و همچنین حمایت سازمانی چه نقشی در این نوع مشارکت اجتماعی ایفا میکنند؟ اینها پرسشهایی است که در گفتوگو با مهتا بذرافکن، دکترای جامعهشناسی تغییرات اجتماعی و پژوهشگر در حوزه مسائل روستایی و آب مطرح شد.
زنان فقط ۵ درصد از مالکیت منابع آب را در اختیار دارند
مهتا بذرافکن پژوهشگر حوزه مسائل روستایی اذعان میدارد: «زنان روستایی به عنوان مدیران خانوادهها در حوزه خانگی در مورد آب نقش مستقیم ایفا میکنند؛ در واقع مدیریت مصرف آب در خانه بر عهده زنان است. همچنین دامها، باغچههای کوچک و درختان خانگی که در خانه نگهداری میشود مدیریتشان اغلب به دست زنان است که اگر در سطح کلان به آن بنگریم متوجه تعداد بسیار زیاد آن میشویم. از طرف دیگر، زنان در بسیاری از مناطق جهان در کشاورزی و دامپروری هم مشارکت دارند اما مالکیت منابع آب در روستاها در حوزه اشتغال و کسب درآمد خانوادهها در حوزه کشاورزی و دامپروری برعهده زنان نیست. زنان کمترین تعداد مالکیت منابع آب را دارند، در نتیجه مشارکتی در این حوزه نداشته یا میزان مشارکت آنها بسیار کم است.» وی ادامه میدهد: «در سطح جهان، در حالی که زنان نیمی از جمعیت دنیا را تشکیل میدهند فقط پنج درصد از مالکیت منابع آب را در اختیار دارند و تنها هفت درصد از زنان در تمام دنیا در امور مربوط به مدیریت و مسائل مختلف مربوط به حوزه آب مشارکت دارند؛ بنابراین از نظر مشارکت سیستماتیک به نحوی که سیستم حکمرانی مدیریت آب زنان روستایی را درگیر منابع آب کرده باشد این مشارکت بسیار کم است، در نتیجه آنها عملاً قادر به نقشآفرینی در این حوزه نیستند؛ چراکه قدرت تصمیمگیری در مورد منابع آب دست آنها نیست و در چنین شرایطی نمیتوانند چندان هم تأثیرگذار باشند.»
بذرافکن گفت: «اگر ما به مسأله مشارکت منابع آب دقت کنیم میشویم که در سطح خرد مسائل محیط خانوادگی، مسائل بهداشتی و همچنین دسترسی به مصرف آب شرب بیشتر بر عهده زنان است اما در حوزه کلان و در زمینه کسبوکار زنان کمترین درصد مشارکت را دارند. مهمترین عامل در این خصوص حذف سیستماتیک نیمی از مردم جهان در حوزه تصمیمگیری در مورد منابع آب است.»
زنان روستایی بیشترین آسیبها را متحمل شدهاند
این جامعهشناس میگوید: «منابع آب از صنایع پتروشیمی و فولاد و معادن گرفته تا کشاورزی که ۴۵ درصد از آبهای کشور ما فقط در بخش ضایعات دارد هدر میرود، همه به دست مدیریت مردان اتفاق میافتد و زنان در این مورد - چه برای بهبود و چه برای آلایندگی - هیچ اثرگذاری ندارند؛ چراکه اساساً سیستم حکمرانی آب هیچ نوع مشارکتی از سوی زنان را برنمیتابد.» بذرافکن تصریح میکند: «در حال حاضر شما در شورای سیاستگذاری آب هیچ عضوی از زنان را در این سیستم مشاهده نمیکنید که بخواهد روی تصمیمگیریها اثری داشته باشد. در حوزههای مختلف مانند پروژههای انتقال آب و پروژههای سدسازی و تمام مسائل مربوط به آب مانند آلودگی رودخانهها، آلودگی آبهای سطحی و یا خشک شدن تالابها زنان روستایی بیشترین آسیبها را از این مسائل دیدهاند بدون اینکه کمترین قدرت تصمیمگیری درباره سرنوشت خود که با سرنوشت آب در هم آمیخته است را داشته باشند.»
زنان هیچ سهمی در تصمیمگیریها ندارند
این پژوهشگر حوزه آب میافزاید: «در این بخش زنان متحمل آسیبهای بسیار زیادی شدهاند؛ اگر در جایی تالاب یا رودخانهای خشک شده و مردم روستاها آواره شدند، بار این آوارگی، مهاجرت، حاشیهنشینی، بیپولی، مدیریت خانوادههای فقر زده و تحمل خشونتهای ناشی از این مسائل بر دوش زنان است. اما از آن طرف این زنان هیچ درکی در مدیریت منابع آب ندارند و به طور کلی از مدیریت منابع آب حذف شدهاند و آن اثرگذاری و میزان مشارکتی که آنها میتوانستند در این حوزه داشته باشند توسط سیستم، سنت و هنجارها به طور سیستماتیک و فرهنگی حذف شده است و همین امر باعث شده که اکنون ما در ورطه مشکلات گرفتار شویم.» وی ادامه میدهد: «زنان در حالی متحمل آسیبهای زیادی از تنش آبی و کمآبی شده و عملاً در مشکلات غرق گشتهاند که خودشان هیچ سهمی در تصمیمگیری آن نداشتند. بنابراین، وقتی زنان هیچ سهمی در تصمیمگیری برای منابع آب ندارند ما نیز نمیتوانیم در مورد اینکه چه تأثیرگذاری بر این منابع داشتهاند صحبت کنیم. وقتی که آنها به طور سیستماتیک از مدیریت منابع آب حذف شده و هم عوامل فرهنگی و هم عوامل اجتماعی آنان را از حوزه آب کنار زدهاند، لذا زنان نه سهمی در مشارکت و نه تخریب این منابع نداشتهاند. با این وجود بیشترین لطمه را از ناحیه این تخریبها و تنشها میبینند.» بذرافکن توضیح میدهد: «باورها و هنجارهای سنتی همیشه در حوزه آب اثرگذار بودهاند. از زمانی که سیستم تقسیم اجتماعی شکل گرفته است، مردان به عنوان مالکان زمین و آب شناخته شدند و زنان به طور عموم نمیتوانستند سهمی از مالکیت آب و زمین داشته باشند، مگر زنانی که از طریق ارث یا در قدیم از طریق مهریه در برخی از مناطق کشور مالکیت و سهمی از آب و زمین به آنان میرسیده . ممکن است در سطوح بالا و در طبقه اشراف زنان انگشت شماری هم باشند که این قدرت را داشتند که صاحب روستا و آب بوده و زمین و قنات داشته باشند اما این مربوط به طبقهای خاص است. اگر بخواهیم به طور عمومی در مورد میزان مالکیت زنان و میزان سهم آنها در مدیریت منابع آب صحبت کنیم، باید گفت که هم سیستم اجتماعی و فرهنگی و هم سیستم قانونگذاری، حقوقی و حکومتی دسترسی و درگیر شدن و مدیریت زنان را در این حوزه برنتابیدهاند.»
زنانه شدن فقر ناشی از فقدان دسترسی به منابع است
به گفته این جامعهشناس، بعضی از کشورها تغییراتی را در سیستم مدیریت منابع ایجاد کردهاند تا زنان هم بتوانند سهم بیشتری در مدیریت منابع آب داشته و کشاورزیهای خرد و معیشتی را رهبری کرده و به نوعی در تصمیمگیری برای این منابع سهمی داشته باشند. حذف زنان از سیستم تصمیمگیری و مدیریت منابع آب یعنی حذف نیمی از استعدادهایی که در این حوزه وجود دارد؛ استعدادهایی که چه بسا میتوانستند راهحلهای مهم و نوآوریهای پایداری برای مصرف و مدیریت منابع آب داشته باشند. با نصف شدن قدرت اثرگذاری استعدادها و ظرفیتهای جامعه توسط فرهنگ و ساختار، اکنون همان نیمهای که این منابع را تخریب کردهاند حالا میخواهند به دست خودشان آن را آباد کنند. وی بیان میکند: «کمرنگ بودن و فقدان دسترسی زنان به منابع آب و زمین آنقدر بر سیستمهای فقرزایی جهانی اثرگذار بوده که بخشی از زنانه شدن فقر را ناشی از این میدانند که زنان اساساً به منابع اثرگذار دسترسی نداشتهاند. به عنوان مثال، در بسیاری از نقاط جهان کشاورزی امری مردانه پنداشته میشود. همانطور که پیشتر گفته شد زنان عملاً سهمی در مدیریت منابع آب و تصمیمگیری برای مالکیت زمین، آب و دامها نداشتند و این مسأله چنان روی برهم خوردن توازن اقلیمی و توازن محیط زیستی اثرگذار بوده که هماکنون بسیاری از انجمنها، سازمانها و حتی خود سازمان ملل برنامههای ویژهای در سیستم توسعه پایدار و اهداف ۱۷گانه توسعه پایدار تدارک دیدهاند تا بتوانند سهم زنان را در حوزه مدیریت منابع آب و مالکیت آب و خاک افزایش دهند، چراکه اغلب کشورهای جهان به این نتیجه رسیدهاند که اساساٌ زنان میتوانند مدیران و مراقبت گران بهتری باشند.» بذرافکن در پایان گفت: «اگر ما نیمی از مردم جهان را از مدیریت منابع آب و مدیریت محیط زیست حذف کردیم نتیجهاش را هماکنون داریم میبینیم و الان با مشارکت دادن زنان در مدیریت منابع (منابع آب، محیط زیست و خاک) است که شاید بتوانیم آثار تخریبی را کمتر کرده و از ظرفیتهای نیم دیگر مردم کره زمین نیز استفاده کنیم.»
منتشر شده در شماره 333 هفته نامه آتیه نو