۱۱
آذر
۱۴۰۲
اقلیت‌های مدنی ترحم نمی‌خواهند

شناسه مطلب :

گزارشی درباره افراد دارای معلولیت و چگونگی رفتار با آنان

  شاید تا به حال برای شما پیش آمده باشد که هنگام عبور از خیابان یا رد شدن از پل عابر پیاده، به شخصی نابینا یا ویلچرنشین کمک کرده یا در محل کار و در میان دوستان خود با افراد دارای نقص عضو نیز روابط و مناسباتی دوستانه برقرار نموده باشید. چنین به نظر می‌رسد که برقراری ارتباط (کاری، دوستی، آموزشی و ...) با افراد درگیر با محدودیت‌های فیزیکی بعضاً برای افراد غیرمعلول سخت و دشوار است، چراکه ممکن است این روابط گاهی ترحم و سوءبرداشت‌هایی را ایجاد نموده و رابطه را خدشه‌دار کند. افراد دارای محدودیت‌های جسمانی نیز همچون سایر افراد جامعه دارای احساسات، عواطف و هیجانات بوده و درک و فهمی مشابه بقیه انسان‌ها دارند و این نگرش و دیدگاه که آنان را از انسان‌های دیگر تفکیک کرده و متفاوت می‌پندارد چندان اخلاقی و انسانی به نظر نمی‌آید. با این همه نحوه رفتار و برخورد صحیح با این قشر چگونه باید باشد و چه باید کرد تا این ارتباطات با در نظر گرفتن شرایط هر دو گروه تعدیل شود؟ در این شماره برآن شدیم تا پای صحبت هر دو گروه از افراد و از طبقات اجتماعی مختلف نشسته و نظرات و تجربیاتشان در این راستا را جویا شویم. قوی بودن احساس ترحم را برنمی‌انگیزد «صدف .ن» که روابط دور و نزدیک متعددی با افراد دارای محدودیت‌های فیزیکی دارد در این خصوص بیان می‌کند: «نمی‌دانم عادی بودن روابط با این قشر تأثیر رفتار و نگرش من بوده یا قدرت و توانمندی دوستان دارای معلولیتی که با آنها ارتباط داشته و دارم؛ گمان می‌کنم هر دو این موارد. همه این دوستان افراد بسیار با استعداد، موفق و پویایی در جامعه هستند و نوع رابطه من با آنها هیچ تفاوتی با دوستانی که مشکل جسمی ندارند نداشته جز اینکه ما همیشه قرارها و دیدارهایمان را بر مبنای شرایط جسمی آنها با هم برنامه ریزی می‌کنیم؛ مثلاً با توجه به اینکه خانه ما پله دارد و یکی از دوستان از ویلچر استفاده می‌کند، ما قرارمان را در پارک می‌گذاریم یا با دوستی که نابینا است سینما نمی‌رویم و تفریحات و فعالیت‌های دیگر را برای وقت گذراندن با هم انتخاب می‌کنیم.» وی ادامه می‌دهد: «من هیچ وقت پیشنهاد کمک نکرده‌ام چون فکر می‌کنم اگر آنها نیاز به کمک داشته باشند خودشان از من می‌خواهند. همیشه در کارها و معاشرت‌هایمان مانند بقیه دوستان با آنها رفتار می‌کنم مگر اینکه از من خواسته شود که مثلاً ویلچر را برایشان جلو بیاورم یا دوست نابینایم را به سمتی که می‌خواهد هدایت کنم اما اینکه خودم برای کمک پیش‌قدم شده و دخالتی کنم این کار را نکرده‌ام چون نمی‌دانم سطح توانایی طرف مقابل در چه حد است. آنقدر رابطه ما عادی است که حس تبعیضی در من وجود ندارد که بخواهم پیشنهاد کمک بدهم، همان‌گونه که به بقیه دوستانم پیشنهاد کمک نمی‌دهم؛ شاید هم حواسم به این نبوده که ممکن است به کمک نیاز داشته باشند.» صدف اظهار می‌کند: «به شخصه هیچ وقت احساس نکردم که این دوستان معلولیت خاصی دارند و از لحاظ رفتاری هم هرگز به آنان ترحم نکردم به خصوص اینکه همانطور که گفتم آنها چنان قوی و قدرتمند هستند که احساس ترحم را در من برنمی‌انگیزند؛ ضمن اینکه نه آنها افراد توجه‌طلب و ترحم‌طلب و مهرطلبی هستند و نه من آدمی هستم که به کسی ترحم کنم، چراکه انسان‌ها را محترم‌تر از آن می‌دانم که بخواهم چنین دیدگاهی داشته باشم؛ دلسوزی یک چیز است و ترحم چیز دیگر.» معلولیت بخشی از یک زندگی است «داوود .ج» بیان می‌کند: «من چندین سال قبل یک نوع بیماری پوستی داشتم که ظاهرم را عوض کرده بود و هر جا که می‌رفتم توجه بقیه به من جلب می‌شد. آنقدر نگاه‌ها و حرف‌های بعضی از اطرافیان و غریبه‌ها برایم آزاردهنده شده بود که مدتی خودم را در خانه پنهان کرده بودم و در هیچ مهمانی یا جمعی شرکت نمی‌کردم؛ همیشه از من می‌پرسیدند دکتر رفته‌ای؟ پیش فلان دکتر در فلان شهر چطور؟! گویا برای این جماعت قابل درک نیست منی که خودم با این بیماری دست به گریبان هستم نزد بهترین پزشکان ایران رفته‌ام...» «پریسا .ع» که در حوزه حقوق و آموزش افراد دارای محدودیت‌های فیزیکی فعالیت می‌کند نیز عقاید و تجربیات مشابهی دارد. او درباره نحوه مطرح کردن برخی پرسش‌ها و ارتباط برقرار کردن با این گروه از جامعه چنین عنوان می‌کند: «در این رابطه نمی‌توان فرمول و نسخه واحدی ارائه داد چون این موضوع بستگی زیادی به لحن ما و برداشت فرد مقابل و همچنین میزان گشودگی و پذیرندگی او دارد؛ با این حال می‌توان یکسری قواعد کلی را در نظر گرفت. مثل هر ارتباط دیگری، بهتر است سعی کنیم از یک فرد دارای نقص عضو هم سؤالاتی که بار هیجانی منفی دارند یا در پس آنها ناخواسته توهینی نهفته است را نپرسیم؛ مثلاً اینکه «آیا دکتر هم رفته‌ای؟» این سؤالی است که از خود من هم خیلی پرسیده می‌شود.» او می‌افزاید: «مسلماً وقتی انسان با چنین مشکلی دست و پنجه نرم می‌کند به ذهن خودش رسیده که به پزشک مراجعه کند یا سؤالاتی نظیر«درس هم خوانده‌ای؟» این پیام را القا می‌کند که تو به عنوان یک فرد دارای معلولیت علی‌القاعده نباید درس خوانده باشی و آیا تو استثنائاً خوانده‌ای؟! چنین پرسش‌هایی نه تنها کمک خاصی به فرد نمی‌کند، بلکه گاهی موجب کلافگی او می‌شود. می‌توان با تغییر لحن و جایگزینی کلماتی مناسب این موارد را به شکل خوشایندتری مطرح نموده و از بار منفی آنها کم کرد؛ به عنوان نمونه می‌توان پرسید چقدر درس خوانده‌ای یا مدرک تحصیلی و رشته‌ات چیست؟» «بابک .ه» در تأیید صحبت‌های پریسا تصریح می‌کند: «بعضی اظهارنظرهای افراد غیرمعلول نسبت به ما - با هر نوع معلولیتی که داشته باشیم - سبب رنجش و آرزدگی خاطرمان   می‌شود؛ مثلاً «حیف... حیف تو» یا «ولی اصلاً به تو نمی‌آید که معلولیت داشته باشی». خیلی وقت‌ها کسی که چنین حرف‌هایی می‌زند نیتش خیر است و می‌خواهد به نحوی همدردی خودش را نشان دهد که ریشه‌اش هم انسان دوستی است اما جامعه باید این را درک کند که معلولیت و نقص عضو بخشی از زندگی من است. اگر دیگران با این طرز تفکر و رفتار که «نگران نباش به تو نمی‌آید که معلولیت داشته باشی» بخواهند مرا دلگرمی دهند، مدام این مسأله را برایم تداعی می‌کند که داشتن نقص عضو یک ویژگی منفی و به نوعی ننگ است و بقیه با این حرف‌ها سعی دارند این ننگ را از روی من برداشته و مرا تحسین کنند، در صورتی که چنین نیست و مشکل در نوع نگاه جامعه به ما است که باید عوض شود.» نباید به خاطر معلولیت‌مان زیردست باشیم «سمیه .ف» که تحصیلات حوزوی دارد نیز تجربیاتش را با ما به اشتراک می‌گذارد: «من تا سن 23 سالگی هیچ دوست نابینا و معلولی نداشتم و همه دوستان من بینا بوده و در سلامت کامل به سر می‌بردند. تا اینکه وارد ورزش گلبال شدم و آنجا با افرادی مثل خودم ارتباط برقرار کردم. برخی از نابینایانی که در آنجا با آنها دوست شدم، از نظر روابط اجتماعی و عزت نفس خیلی ضعیف بودند اما به مرور زمان که هم خود و هم خانواده‌هایشان آگاه‌تر شدند توانستند از پیله‌ای که دور خود تنیده بودند بیرون آمده و از حقشان در جامعه دفاع کنند.» وی اضافه می‌کند: «اوایل ارتباط برقرار کردن با افراد بینا برایم سخت بود، چون با ترحم و دلسوزی‌های بی‌مورد با من رفتار می‌شد اما به هر سختی و مشقتی که بود تلاش کردم تا با رفتار و نه کلام صراحتاً آنان را متوجه این امر کنم که من یا هر فرد دیگر صرفاً به سبب نابینایی، کم‌بینایی یا شب کوری که داریم محتاج ترحم نیستیم بلکه مانند هر انسان دیگری که در هر مرحله از زندگی نیازمند کمک در عرصه‌ها و موقعیت‌های مختلف است، ما هم همین گونه هستیم. این تجربه را کسب کرده‌ام که می‌توانم با طرز رفتار، نحوه صحبت کردن، کار کردن و تمام فراز و نشیب‌هایی که از سر می‌گذرانم به انسان‌های بینا بقبولانم که این سمیه نابینا یا به قول خودشان روشندل(!) آنی نیست که در موردش قضاوت می‌کنند.» «نگار .پ» که سال‌های مدیدی است به علت تصادف دچار ضایعه نخاعی شده می‌گوید: «بیشترین مسأله‌ای که من در طول این سال‌های معلولیت با آن مواجه شدم این است که چرا تعدادی از افراد دارای معلولیت از اعتماد به نفس بالایی برخوردار نیستند و حتی گاهی به ترحم دیگران تن می‌دهند؛ چرا به آنها توضیح نمی‌دهند و متوجه‌شان نمی‌کنند که لایق این برخوردها از سوی جامعه نیستند. به نظر من دلیل اصلی چنین اتفاقی این است که خانواده‌ها به درستی فرزندانشان را تربیت نکرده و حتی بعضی‌هایشان به آنها یاد داده‌اند که به خاطر معلولیتشان باید زیردست باشند و این چنین است که خیلی از همنوعان من این تفکر اشتباه در ذهنشان نهادینه و باعث شده تصور کنند که چون یک یا چند عضو آنها دچار آسیب است پس باید خودشان را زیر دست و پای دیگران له کنند. خدا را شکر می‌کنم که به خاطر صحبت‌هایم با مشاوران و دوستان خوب و روشن بینی که دارم موفق شدم خودم را از این ذهنیت‌های رایج و غلط نجات دهم و همین را به بعضی از همنوعانم نیز منتقل کنم.» باید مسئولیت‌ها بین دو طرف تقسیم شود پرسشم را برای «رشید .ح» هم تکرار می‌کنم. پس از کمی مکث و تأمل، خیلی خلاصه و کوتاه پاسخ می‌دهد: «فقط باید دوستشان داشت، خودشان می‌فهمند.» «فاطمه .الف» نیز معتقد است: «برای تعدیل این نوع روابط لازم است مسئولیت‌ها و وظایف بین دو طرف تقسیم شود. در این صورت فرد غیرمعلول احساس سنگینی بار و فرد معلول سرباری نخواهد کرد.» اما جالب است بدانیم در همین قشر نیز گروه‌هایی هستند که نسبت به گروه دیگر ممکن است احساس برتری یا کهتری به لحاظ برخورداری یا نابرخورداری از شرایط فیزیکی خویش داشته باشند. «معین .ن» در این باره می‌گوید: «بعضی از معلولین جسمی حرکتی وقتی با نابینایان و ناشنوایان وارد رابطه می‌شوند رفتارهای عجیب و غریبی نشان می‌دهند. من به عنوان یک آسیب دیده بینایی محترمانه و دوستانه به یکی از آنان گفتم ما به خاطر نقص بینایی‌مان ترحم نمی‌پذیریم؛ همانطور که شما دست یا پایتان دچار آسیب شده و ما قادر هستیم به شما کمک کنیم، شما هم باید همین نگاه را به ما داشته باشید. در اردویی که با معلولین مختلف رفته بودم هر جا که در توانم بود به افراد دیگر کمک می‌کردم، چه کسی که روی ویلچر نشسته بود یا مثلاً دستش از کار افتاده بود یا کسی که می‌توانست با کمک عصا راه برود. البته خیلی از معلولین دیگر هم هستند که از آنها شنیده‌ام می‌گویند نابینایان توانایی بیشتری نسبت به ما دارند و با اینکه چشمانشان نمی‌بیند اما هر کاری بخواهند می‌توانند انجام دهند. آنها متوجه شده‌اند که نابینایان هم مثل خودشان با داشتن معلولیت می‌توانند از زندگی و طبیعت لذت ببرند.» برخورد با این قشر مانند دیگر افراد جامعه «محمدامین .د» تأکید می‌کند: «معلولین از هر گروه و با هر درجه معلولیتی که داشته باشند اگر بخواهند پیشرفت کنند اول باید با کسانی دوست، معاشر و همنشین شوند که از لحاظ جسمی سالم بوده و درک و فهم و شعورش هم بالا باشد و نکته بعد این است که خودشان وارد جامعه شوند و با تمام کاستی‌هایی که دارند و تمام مسائلی که برایشان پیش می‌آید، با رفتار و گاهی کلامشان با احترام به سایر افراد شرایط خود را توضیح دهند. خداوند همانطور که یک یا چند عضو ما را ازمان گرفته یا دچار نقص کرده توانمندی‌های زیادی به ما داده و ما می‌توانیم با استعدادهایی که خداوند بی‌همتا به ما داده است زندگی کنیم. جامعه و مسئولین در کنار تلاش‌هایی که ما خودمان برای بهبود زندگیمان می‌کنیم باید تسهیلاتی فراهم کنند تا ما هم بتوانیم استعدادهایمان را بروز داده و آنها را شکوفا کنیم. در این صورت زندگی خیلی راحت‌تر می‌گذرد.» «میثاق .الف» با بیان اینکه باید با این اقلیت مثل افراد عادی و نه محتاج و نیازمند صرف یا افرادی متمایز رفتار شود، اذعان می‌کند: «من مدتی به طور داوطلبانه به برخی امورات روزمره و اجتماعی این افراد رسیدگی می‌کردم. روزی دوستی فرهیخته و باسواد به من گفت که وقتی با افراد دارای معلولیت روبرو می‌شود دست و پایش را گم می‌کند و نمی‌داند چطور باید با آنها برخورد کند که ناراحتی یا سوءتفاهی به وجود نیاید. به او گفتم همین که او فکر می‌کند باید شیوه خاصی را در رفتارش با این افراد پیش بگیرد خودش نوعی تبعیض است؛ برایش توضیح دادم که رفتار صحیح این است که ما مثل بقیه افراد جامعه با این قشر برخورد کرده و با آنها وارد رابطه شویم. آنان هم مثل ما نیازهای مشترک و انسانی دارند و گروهی تماماً متفاوت از ما نیستند؛ تنها نیازهای ویژه‌ای دارند که باید به آنها پاسخ داده شود.» علاوه بر مواردی که شرح آن رفت، برای برخورد صحیح با افراد دارای نقص عضو باید با آنها متناسب با رده سنی‌شان رفتار شود. این افراد تنها از نظر برخی کارکردها دارای محدودیت‌هایی می‌باشند و این مسأله دلیل نمی‌شود که با آن‌ها مانند یک کودک یا فردی نابالغ و ناکارآمد برخورد شود. مورد مهم دیگری که بایستی به آن توجه داشت این است که برای برقراری ارتباط با فرد دارای معلولیت، به ویژه کسانی که دارای ناتوانی رشدی هستند، باید واضح صحبت نمود و متناسب با سن فرد نیز از کلمات قابل فهم و به دور از ابهام استفاده کرد. در کنار این موضوع نیز می‌بایست در نظر داشت افرادی که دچار اختلالات گفتاری هستند برای صحبت کردن نیاز به صبوری و حوصله از جانب شنونده دارند.   منتشر شده در شماره 315 هفته نامه آتیه نو

جزئیات مطلب

تاریخ آذر ۲۶, ۱۴۰۱
شناسه مطلب 606
دسته ها اقلیتهای مدنی , برساخت معلولیت , حقوق شهروندی , گزارش
ادرس کوتاه
https://andishehmadani.ir/?p=606
به اشتراک بگذارید


آخرین مطالب