گزارشی در باب فرهنگ رفتار مردم روستا با حیوانات در بوشهر
خبرنگار: ایرن واعظزاده
عزاداران بَیَل از چشماندازی دیگر
نگهداری و همزیستی با حیوانات در فرهنگ و تاریخ ما ایرانیان قدمتی طولانی دارد؛ این چنین که عشایر و روستاییان سالهای مدیدی است از سگها، چارپایان، دامها و طیور جهت حفاظت از محل زندگی و منافع اقتصادی خود بهره میبرند و تاریخ و ادبیات عامهی مردم روستا نیز گویای این همزیستی میان انسان و حیوانات است.
بهنظر میرسد در جوامع روستایی بهخاطر نیاز مبرم مردم به حیوانات اهلی، رفتار روستاییان با حیوانات بهویژه سگها بهمراتب مسالمتآمیزتر از شهرنشینان است؛ ولیکن باید اذعان داشت در روستاها نیز نگاهی دوگانه و پارادوکسیکال نسبت به حیوانات وجود دارد. مصداق بارز این امر را میتوان در داستان پنجم کتاب مفهوم محور "عزاداران بَیَل" نوشتهی غلامحسین ساعدی(گوهر مراد) مشاهده کرد؛ کتابی از زمرهی مکتب ادبیات سیاه با پسزمینهای از هراس و مرگ که بیماری، فقر اجتماعی و فرهنگی، جهل و خرافات، مسخشدگی و همچنین ناشناختههای مرموز از عناصر اصلی تشکیلدهندهی آن بهشمار میروند.
تحلیلها و تفاسیر بسیاری از این اثر و از زوایای مختلف ادبی، جامعهشناختی و روانشناختی اجتماعی ارائه شده که در چشماندازی کلی، آن را مجازی از جامعهی ایرانی قلمداد مینماید. اما آنچه در نوشتار حاضر مورد نظر نگارنده میباشد، حضور پررنگ حیوانات پابهپای روستاییان است که در جایجای کتاب بهچشم میخورد؛ حیواناتی که توأمان مورد عشق و نفرت مردمان روستایی قرار گرفته و در هر صورت رهاوردی جز فلاکت و ویرانگری ندارد. پاپاخ، بز سیاه اسلام، گاو مش حسن و سگ خاتونآبادی نمونهای از این حیوانات هستند.
سگهای دِه که در بسیاری مواقع جایگاهی همتراز با انسان دارند، همراه اهالی روستا در مراسم عزاداری یا هنگام وقوع مصیبت(تنها دلیلی که بیلیها را گرد هم میآورد) شرکت میجویند. اما این دیدگاه دوگانه نسبت به حیوانات که ابتدای این نوشتار از آن سخن رفت، مادامی نمایان میگردد که عباس، به سگ زخمی و رها شدهی خاتونآبادی علاقهمند شده و به او پناه میدهد و در مقابل، بیلیها از پذیرش آن امتناع ورزیده و با حیله و بهنحوی وحشیانه در صدد کشتار سگ برمیآیند.
در نظام اجتماعی ایستا و راکد بیل که مردم پیوسته چشم به راه ناجی بوده و خویشتن خویش را از قید تلاش و پذیرش مسئولیت رها ساختهاند، هر گونه عشق و علاقه از جمله حیواندوستی مذموم و محکوم میگردد.
اما در جامعهی روستایی بوشهر چطور؟ بوشهری که بهلحاظ فرهنگ و ادب و خونگرمی مردمانش همواره زبانزد خاص و عام است، چه رویکردی نسبت به حیواناتی نظیر سگ و گربه دارد؟
از حیواندوستی تا حیوانستیزی
بهگفتهی فریده در روستای "کمهزرد" بز، اسب، گاو و سگ اقبال بهتری نسبت به سایر جانوران داشته و حیواناتی مثل روباه، گربه يا سگهای ولگرد چون مرغ و خروسها را میخورند تهديد محسوب ميشوند. فریده همچنین در رابطه با چگونگی رفتار مردم با سگها و گربهها اذعان میدارد: «نمیتوان گفت با سگها و گربهها هميشه با خشونت برخورد میشود اما رفتار خوب هم نمیشود اسمش را گذاشت. گربه را يک حيوان نجس میبینند و سعی دارند به هر صورتی شده آن را از خانه و محلهای دیگر دور كنند. در مورد سگهای ولگرد هم همينطور؛ بهجز سگهایی که از گله و خانهها مراقبت میکنند.»
او با خنده ادامه میدهد: «در روستا اينطور نيست که مثل بچههای شهر تا یک سگ میبينند ذوقزده شوند و نازش كنند! با سنگ میافتند دنبالش و يکجا گيرش میآورند و میزنندش.»
وحید از روستای "سناشنبه" اما رفتار مردم روستا را با گربهها و سگها خوب توصیف کرده و با بیان اینکه در بعضی خانهها و در حیاط اکثر مردم از گربه و سگ نگهداری میشود، میگوید: «در روستای ما سگ، گربه، گاو، گوسفند و طیور مثل مرغ و بوقلمون معمولاً مورد اقبال هستند و جانورانی مانند کفتار، گراز و روباه تهدید محسوب میشوند که بیشتر در زمینهای کشاورزی دیده میشوند و نه در محیطهای مسکونی.»
حسین نیز پاسخ مشابهی میدهد با این تفاوت که در روستای "بویری" سگهای ماده را همردیف با حیوانات مورد تهدید دیگر قرار میدهند، چراکه توان سیر کردن آنها و تولههایشان را ندارند.
حسین تشریح میکند: «خشونتها و بدرفتاریها علیه حیوانات بالاخص سگها و گربهها بیشتر در بین جوانان روستا و با روشهای گوناگون مثل سگ را به جان گربه انداختن - که نهایتاً منجر به مرگ گربه میشود - و تیراندازی به سگها و گربهها بهدلیل حمله به حیوانات و پرندگان اهلی در خانه که موجب تلف شدن یا نقص عضو این حیوانات میشود، معمول است. این آزار و اذیتها بعضاً در بین کودکان نیز مشاهده میشود.»
او میافزاید: «در بین روستاییان بهواسطهی شغل گلهداری و کشاورزی که دارند از سگها بهعنوان نگهبان استفاده میگردد. لازم به ذکر است اغلب جوانان از سگهای نر برای شکار جوجهتیغی(چوله) استفاده میکنند که در بعضی موارد این سگها بهدلیل جراحت بسیار زیاد بهخاطر مورد حمله واقع شدن از سوی چوله، تلف میشوند.»
اما بازیها، افسانهها، ضربالمثلها و ادبیات(شعر، لالاییها و ...) چقدر در نوع رفتار کودکان و مردم روستا با حیوانات تاثیر دارد؟
این روستایی کوهنور در این خصوص عنوان میکند: «ضربالمثلهایی مثل سگ زرد برادر شغال است، سگ پیر گلهای نویمو، سگ بستی دم دمیت/ گرگ زدی جون بی بیت؛ به نقل از زندهیاد "ایرج شمسیزاده" که طرف میخواست گرگ را بزند به اشتباه سگ خودش را با تفنگ زد، رواج دارد. همچنین در بعضی موارد مشاهده میشود برای خواباندن کودک از جملهی "اگر نخوابیدی به گربه سیاه یا سگ سیاه میگویم تو را بخورد" استفاده میشود.»
ریحانه که از ساکنان روستای عیسوند است در رابطه با چگونگی رفتار مردم با حیوانات بیان میکند: «در روستای ما با حیوانات به مهربانی رفتار میکنند جز در مواردی که جانوری موذی مثل موش یا حیواناتی مثل سگ و گربه باشد که موجب اذیت و آزار دیگران شوند که در آن صورت آنها را از منطقه بیرون کرده و به جایی که موجب آزار و اذیت دیگران نشود منتقل میکنند. اما گروه اندکی هم هستند که با خشونت رفتار میکنند و سگ و گربه یا هر حیوانی که موجب آزارشان شود را بهطرز خیلی زشتی و با عذاب میکشند.»
او تصریح میکند: «در کل در روستای ما حیوانات را دوست دارند و به بچهها مهربانی با حیوانات را آموزش داده و با رفتارشان طوری آنها را تربیت میکنند که بدانند سگ هم موجب بیماری میشود و هم باید به آن محبت کرد.»
این شاعر عیسوندی در ادامه میگوید: «آنها با لالاییهایی که برای بچهها میخوانند نیز مهربانی کردن را یاد میدهند، مثلاً میگویند "لالا لالا گل پونه، گدا اومه در خونه، پولش دادُم خوشش اومه، خودش رفت و سگش اومه، چخش کِردُم بدش اومه، نونش دادُم خوشش اومه" وقتی میگوییم چخش کردم بدش اومه، یعنی یک سگ گرسنه آمده در خانه و من با او بدرفتاری کردم اما وقتی میگوییم نونش دادم خوشش اومه، یعنی من مهربانی کردم و آن سگ هم تشکر کرد و وقتی تشکر کرد پاسبان خانهی من شده است.»
وی با اشاره به اینکه قدیمیها قصههای ازخودساخته زیاد دارند، میافزاید: «"گولی دم بریده" قصهی گربهای است که دمش را بهخاطر کار بدی که انجام داده چیدهاند. ضربالمثلی هم داریم که میگوید "ور گولی دم بریده هیچ بعید نی"، یعنی یک گربه بعد از اینکه همه به او محبت کردند کار اشتباهی انجام داده و برای اینکه تنبیه شود دمش را چیدهاند تا یاد بگیرد دیگر کار اشتباه نکند و این ضربالمثل هر وقت کار اشتباهی از هر کسی سر میزند بهکار میرود. قصههای زیاد دیگری هم در مورد حیوانات وجود دارد که عمق مهربانی یا چگونگی بدرفتاری و دلیل آن را در قصه بیان میکند.»
ریشهیابی خشونت علیه حیوانات
مهتا بذرافکن، جامعهشناس و پژوهشگر در حوزهی مسائل روستایی است که از سال 86 بهطور خاص وارد حوزهی پژوهش شده و تحقیقات و بررسیهای ارزندهای در زمینههای گوناگون از جمله شاهنامهپژوهی، تغییرات اقلیمی و همچنین انرژی و آب انجام داده است. شایان ذکر است رسالهی دکتری وی در خصوص "مسئولیتهای اجتماعی شرکتی نسبت به جوامع محلی" در منطقه عسلویه نگاشته شده که در سال 96 از سوی وزارت علوم بهعنوان یکی از پنج رسالهی برگزیده در حوزهی تولید و اشتغال انتخاب شد.
با توجه به اشراف این پژوهشگر به مسائل روستایی گفتوگویی با وی ترتیب دادهایم که از نظر میگذرد.
*دوستی تاریخی جامعهی روستایی با حیوانات از کجا منشأ میگیرد؟ آیا این همزیستی صرفاً بهخاطر وجود نیازها و فرصتهایی که روستاییان به واسطهی حیوانات از آن بهرهمند میشوند شکل گرفته یا علل دیگری دارد؟
با توجه به اینکه روستاها در معرض برخی از مخاطرات برای حفظ داراییهایشان بودند، یک نوع رابطهی متقابل بین روستاها و برخی حیوانات مانند سگ ایجاد شد؛ این چنین که انسانها در ازای خدمات سگها از آنها نگهداری کنند. این یک نیاز برای هر دو و بیشتر برای انسان بود، چراکه بههرحال اگر سگها به خدمت انسانها هم در نمیآمدند همچون سایر حیوانات با توجه به غریزهشان در طبیعت زندگی میکردند؛ کمااینکه ما گلهی سگهای وحشی را داریم که به خدمت انسانها درنیامدهاند. همچنین در مورد بقیهی حیوانات، انسان از وقتی که فهمید میتواند حیوانات را رام کرده و به خدمت خود درآورد، این کار را انجام داد و آن حیواناتی که به خدمت انسان درآمدند در ازای خدماتی مثل تأمین پوست برای لباس، تأمین غذا و همینطور تأمین امنیت، مورد مراقبت انسانها قرار میگرفتند. بنابراین نمیتوان گفت حیوانات نیازمند به خدمت درآمدن انسانها بودند، بلکه این انسانها بودند که به خدمات حیوانات نیاز داشتند و آنها را رام کردند که در خدمتشان باشند.
مهمترین مسئلهای که باید به آن توجه کرد این است که رام کردن حیوانات برای اهدافی مثل کشاورزی، بخشی از تاریخ اجتماعی انسانها است که برای زنده ماندن به آن نیاز داشتند و این تنها منحصر به روستاییان نمیشد، اما بهدلیل اینکه روستاییان هم در خط مقدم مخاطره و هم تولید مواد غذایی قرار داشتند، بیشتر از این منابع طبیعت بهرهبرداری کردند اما در کل، همهی انسانها از این مواهب بهره بردند؛ برای مثال، درست است که وقتی گاوها و گوسفندان و ماکیان به خدمت انسانها درآمدند روستاییان آنها را پرورش میدادند اما جامعهی مصرفکنندهی بزرگتری در شهرها بود که از گوشت، پوست و سایر فراوردههای این حیوانات استفاده میکرد و شاید در بحث امنیت است که میتوان گفت سگها برای حفظ امنیت جانی و اموال انسانها به خدمت آنان درآمدند.
*طبیعتگرایی و در مقابل آن، صنعتیشدن و همچنین اقتصاد چه تاثیری بر کاهش یا افزایش روند خشونت نسبت به حیوانات در جامعهی روستایی بوشهر گذاشته است؟
بهطور کلی با گسترش جمعیت ما از منابع طبیعی و جنگلها کاسته و به دامنهی زندگی شهری خودمان افزودهایم؛ در واقع این ما انسانها هستیم که به قلمرو حیوانات تجاوز کرده و آن را کوچک و کوچکتر نمودهایم.
ما بعد از اینکه قلمرو جانوران را گرفتیم و برای خودمان به مسکن، مأوا و سایر محیطهای رفاهی مانند پارک و خیابان تبدیل کردیم، آنها را بهچشم مزاحم دیده و طردشان میکنیم و حتی هیچ وقت فکر نمیکنیم در واقع این ما هستیم که عرصه را بر این جانوران تنگ نموده و به حوزهی زندگی آنان تجاوز کردهایم؛ از این رو، صنعتیشدن و ازدیاد جمعیت و نیاز به مسکن و زمین باعث شده که هر روز قلمرو حیوانات کاهش پیدا کند. در نتیجهی این امر، آنها در شهرها با ما وارد یک زندگی مشترک میشوند اما زندگی مشترکی که ما تا جایی که بتوانیم آنها سرکوب کرده و از بین میبریم تا احساس راحتی بیشتری داشته باشیم و این خشونت یکی از دستاوردهای مدرنیته و شهرنشینی میباشد که با گسترش شهرها ایجاد شده است.
*موقعیت جغرافیایی چه تأثیری بر رفتار جامعهی روستایی بوشهر با حیوانات دارد؟ آیا میتوان چنین اذعان کرد که این امر چرخهای از مناسبات اقتصادی، فرهنگی و سپس واکنشهای روانی و عاطفی(مطلوب و نامطلوب) را بهوجود میآورد که تعیینکنندهی بخشی از میزان خشونت مردم یک منطقه نسبت به حیوانات است؟
نه تنها در استان بوشهر بلکه در تمام جهان، هر چقدر زندگی به سمت مدرن شدن پیش رفته و نیاز انسان به حیوانات کمتر شده - و همانطور که پیشتر اشاره کردم - حیوانات بهعنوان مزاحم نگریسته میشوند، چراکه دیگر همچون گذشته بهگونهای نیست که مثلاً برای حفاظت از خودمان به سگهای نگهبان احتیاج داشته باشیم؛ بنابراین، جانوران موجوداتی اضافی به حساب میآیند که ما حتی زمینها، مسکن و مأوای آنان که طبیعت است را تسخیر کرده و برای خودمان خانه ساختهایم و اکنون نمیتوانیم آنها را تحمل کنیم و دنبال راهکارهایی مثل معدوم کردن و مقطوعالنسل کردنشان میگردیم.
واکنش روانیای که ما نسبت به حضور این حیوانات و کشتارشان داریم به این دلیل است که دلمان برایشان سوخته و به آنها رحم میکنیم اما کمتر کسی به این فکر میکند خانهای که او در آن نشسته، روزگاری مسکن و مأوای یک حیوان بوده و این آنها هستند که حقشان است در سرزمینشان زندگی کنند و واکنشهایی که ما از سر دلسوزی یا عصبانیت از حضور این حیوانات داریم، به این خاطر است که هیچ وقت به این فکر نکردیم که شهرها در کجا و چرا بهوجود آمدهاند و اینکه این جمعیت زیاد حق زندگی کردن دارد اما جمعیت حیوانات که افزایش مییابد، انسان این حق را از آنان سلب کرده و تنها خود را ذیحقترین موجودات میداند که با سلب حق حیات از دیگر موجودات کیفیت زندگی بهتری برای خود بسازد. علت چنین تفکری این است که انسان دارای یک روحیهی سلطه و سرکوب میباشد که از قدرت برمیآید و همین قدرت موجب شده انسان فکر کند حقش است که حیوانات را از مکانهای زندگی خود، حتی اگر شده با کشتار، دور کند.
*الگوهای رفتاری افراد در مناطق مختلف روستایی، در مواجه با حیوانات چه تفاوتهایی دارند و بازیها، افسانهها، ضربالمثلها و ادبیات عامهی روستا چقدر در فرهنگ رفتار کودکان و مردم با حیوانات نقش دارد؟
از آنجا که در روستاها حیوانات منشأ خدماتی برای انسانها بودند، عواطفی که نسبت به آنها وجود دارد، در مقایسه با جاهایی که حیوانات را مزاحم میپندارند بیشتر است.
میتوان گفت قصهها و مثلها در فرهنگسازی نقش دارند اما با توجه به اینکه مدرنیته و دنیای دیجیتال امروز فرصت آنالوگ و گفتوگو را از مردم گرفته، این افسانهها و ضربالمثلها نیز دیگر جای چندانی در فرهنگسازی ندارند و همین حالا نیز نمیتوان گفت رفتار مردم در روستاها نسبت به سگهای غیرنگهبان رفتار خوبی است. بههرحال اگر کسی مالک یک سگ باشد از آن نگهداری میکند اما اگر آن سگ مالکی نداشته باشد همچنان بهعنوان یک موجود زائد نگریسته میشود.
*مبنای خشونت علیه حیوانات بیشتر منشأ فرهنگی و عرفی دارد یا از احساس ترس و ناامنی ناشی میشود؟ بهبیان دیگر، این خشونت ساختاری و فرهنگی است یا از طبیعت انسان سرچشمه میگیرد؟
منبع خشونت علیه حیوانات بیشتر ریشه در خودخواهی انسانها دارد. انسانها فکر میکنند اشرف مخلوقات بودن بهمعنای این است که قدرت سلطه و سرکوب زیادی علیه همهی موجودات و طبیعت دارند و در نتیجه، این حس استیلا باعث میشود خشونت بیحد و حصری نسبت به تمام موجودات روا دارند. بخش دیگر این مسئله نیز مربوط به حس ناامنی آنان است. احساس ناامنی انسانها بیشتر از این جهت است که سگهای بیپناه در اماکن کثیف و آلوده زندگی میکنند و منشأ برخی بیماریها هستند و بدیهی است منابعی که احساس میکنند آلوده است را از زندگی خود دور کنند.
*خشونت علیه حیوانات در کنار اهمیتی که در تهدید حق حیات حیوانات دارد، چگونه میتواند به افزایش خشونت در روابط انسانی منجر گردد؟ مسئلهی حیوانآزاری و در کنار آن، نابودی گیاهان به لحاظ جامعهشناختی و روانشناسی اجتماعی از چه جهاتی قابل بررسی است و ریشهی آن را در کجا بایستی جستوجو نمود؟
خشونت علیه حیوانات که بیشتر علیه سگها اعمال میشود، نوعی نابرابری و نگاه سرکوبگرانهی فرهنگی و ساختاری درون خود دارد که نه تنها در جامعهی انسانی، بلکه در نگرش به حیوانات نیز ریشه دوانده و موجب شده حتی در مورد حیوانات نیز نژادپرستانه رفتار کنیم. متأسفانه این نوع نگاه نژادپرستانه باعث میشود گونههایی از حیوانات که تعدادشان زیاد است و از نظر مردم گونههای پستتر تلقی میشوند در معرض آسیب، خطر و حتی کشتار فجیع باشند و نژادهای کمیاب و گرانقیمتی که از لحاظ ظاهری زیبا هستند در ناز و نعمت در خانوادهها پذیرفته شوند.
*برخی صاحبنظران دلیل حیوانآزاری را مشکلات روانی فرد عنوان میکنند. آیا نسبت دادن بیمار روانی به حیوانآزار، تقلیل مسئله و بهنوعی تبرئهی او از این آسیب اجتماعی محسوب نمیشود؟
خشونت علیه حیوانات همانقدر میتواند جامعه را از اخلاق تهی کند که خشونت علیه انسانها و گرفتن حق حیات چه از یک حیوان و چه از یک انسان، یک خشونت تلقی میشود.
اینکه ما حق حیات انسانها را ارزشمندتر از حیوانات میدانیم ریشه در خودخواهی ما و در این نگرش دارد که ما ارزشمندترین موجودات هستیم، درحالیکه چنین نیست و ما تنها قدرتمندترین موجودات هستیم که از طریق ابزار قادر به از بین بردن گونههای دیگر میباشیم. این نگاه فرادست و فرودست به حیوانات در انسانها نیز میتواند موجب خشونت شود و انسانهایی که فقیرتر هستند زیر دست انسانهای قویتر محکوم و سرکوب شده و حتی از بین بروند. این نوع خشونتها ناشی از یک نگرش است و چه بر حیوان و چه بر انسان اعمال شود فرقی ندارد.
با در نظر گرفتن اینکه انسانها در پناه قانون زندگی کرده و کشتنشان جرم است و مجازات شدید دارد، کمتر مبادرت به کشتار میکنند و بهندرت اتفاق میافتد انسانی انسان دیگر را از روی خشونت بکشد اما چون حیوانات هیچ پناه قانونیای نداشته و کشتنشان هیچ مجازاتی ندارد و در واقع نوعی تبعیض وحشتناک در این اعمال خشونت وجود دارد، خشونت علیه آنها که ضعیفترینها هستند اعمال میشود.
کسی که دست به خشونت میزند انسان سالمی نیست و مشکلات روانی زیادی دارد اما این تقلیل دادن است، چراکه بسیاری از کسانی که حیوانآزاری میکنند از نظر اجتماعی آدمهای نرمالی دیده میشوند و حیوانآزاریشان کار غیرنرمالی دیده نمیشود. چند وقتی است که شبکههای اجتماعی رفتارهای ضدانسانی و خشن را برجسته میکنند و باعث عکسالعمل قانون و سیستم نظارتی میشوند اما بهطور کلی اگر کسی یک سگ را بکشد چنین نیست که به اندازهی کشتن یک انسان مجازات شود. کسی این مجازات را برنمیتابد و ساختار فرهنگی نیز به کمک کسی که دست به خشونت زده آمده و میگوید آن حیوان بوده و نباید بهخاطر یک حیوان یک انسان مجازات شود و اینها زنجیرهی خشونت علیه حیوانات را با یکدیگر تشکیل میدهند. در واقع، سیستم و ساختار فرهنگی تا حد زیادی خشونت علیه حیوانات را عادی جلوه داده و آن را امر مهمی نمیداند که فرد خشن مجازات شود.
بر اساس همین باور و ساختار فرهنگی، کسانی که شدیدترین شکل خشونت علیه حیوانات(که حتی انسانها هم از آن وحشتزده میشوند) را اعمال میکنند، میبینیم که متأسفانه قوانین بازدارندهای برای جلوگیری از این خشونتها وجود ندارد.
*ما همواره آموزش را راه حل اصلی و اساسی بسیاری از معضلات اجتماع میدانیم اما این آموزش از چه راههایی باید صورت گیرد تا سبب کاهش و رفع خشونت علیه حیوانات شود؟
پیش از هر چیز باید این پیشفرض را داشته باشیم که این ما انسانها هستیم که به حریم حیوانات تجاوز و عرصه را بر آنها تنگ کردهایم و بیشتر از همهی گونههای حیواناتی که در جهان وجود دارند، تعداد ما زیادتر است؛ لذا پیشفرض آموزش باید این باشد که همهی موجودات حق حیات دارند و نه فقط آنهایی که زیبا و گران هستند. علاوه بر این، باید قوانینی باشد که همانقدر که خشونت علیه انسانها را تقبیح کرده و مجازاتهای بسیار سنگین برایش دارد، خشونت علیه حیوانات هم همانقدر مجازات داشته باشد.
آموزش به تنهایی نمیتواند ما را راغب به این کند که خشونت علیه حیوانات را از عادیسازی بیرون بیاوریم.
چیزی که مهم است این است که هم از نظر قانونی و هم از نظر زیستی ما این امکان را ایجاد کنیم که همهی جانوران و حیوانات حق حیات دارند و به اندازهی انسان حق حیاتشان ارزشمند است. اگر ما نژادپرستی در انسانها را تقبیح میکنیم در حیوانات نیز بههمین صورت است؛ در نتیجهی این عشق ورزیدن به حیات همهی موجودات است که میتوان امیدوار بود که از نظر فرهنگی نسلهای بعدی به خودشان بهعنوان انسانهایی که وارد قلمرو حیوانات شدهاند نگاه کرده و مورد مدارا قرار دادن صاحبان اصلی آن را نیز وظیفهی خود بدانند؛ هرچند ترس و هراس از حیوانات همیشه در انسانها از زمان تاریخ زندگی بشر وجود داشته، وظیفهی ارگانهای دولتی این است که این حیوانات را از شهرها جمع کرده و به مکانهای امن و مخصوص ببرند تا کمتر مورد آزار قرار گیرند.
سخن آخر
از کودکی در گوشمان خواندهاند سگ نجس و گربهی سیاه شیطان است! و بههمین میزان نیز صفات خودساختهی دیگری به سایر حیوانات نسبت دادهاند که انسانها را از همان کودکی با این موجودات به عناد برمیخیزاند و از همین رو، ما شاهد سطح گستردهای از حیوانستیزی میان انسانها هستیم که به طرز فجیعی منتج به آزار و کشتار این موجودات - بهخصوص سگهای بیپناه - میشود.
بر اساس گزارش فوق، فرهنگ رفتار جامعهی روستایی بوشهر از یک جغرافیا تا جغرافیایی دیگر متفاوت بوده و بدیهی است که یک رفتار(حیواندوستی/حیوانستیزی) را نمیتوان به کل این اجتماع تعمیم داد.
افزون بر آنچه شرح آن رفت، مسئلهی دیگری که - چه در جوامع روستایی و چه در جوامع شهری - باید مورد توجه قرار گیرد معضل رها سازی حیوانات بهخاطر ترس از ابتلا به کرونا است که نوع دیگری از خشونت علیه حیوانات نیز بهشمار میرود. باید گفت بنا به بررسیهای متخصصان این حوزه، حیوانات به کووید 19 مبتلا نشده و تنها در صورت عدم رعایت بهداشت ممکن است انتقال دهندهی آن باشند.
منبع مجمع دانا – زمان انتشار 1400