شرحی بر نخستین فیلمنامه از کتاب آهو، سلندر، طلحک و دیگران اثر بهرام بیضایی
شهلا لاهیجی
فیلمنامهی آهو روایت ایستادگی فرد در میان جمعی است که تن به زبونی داده است. پذیرش رسومی است که دشمن سلطهگر بیگانه برای تحقیر و خوار شمردن مردم تحت سلطه، باب میکند و از فرط تکرار و با گذشت زمان ریشهی پیدایش آن فراموش شده و بهصورت سنت درمیآید. – آنچنان که مردم خاضعانه آن را میپذیرند و به توجیهش میپردازند. بیآنکه از خود بپرسند که چرا رسمی چنین نابهنجار باید برقرار باشد.
عروس هر آبادی و محال در شب نخست ازآن خان است.
چند و چون واقعیت این رسم در ایران بر من روشن نیست. شاید نویسنده هم تنها برای نشان دادن ابعاد ظلم ظالم و ظلمپذیری مظلوم و با توجه به ارزش و اهمیتی که مراسم ازدواج در کشور ما دارد، بر چنین رسم خیالی تکیه کرده باشد. اما به هر حال همه میدانیم عظمت فجایعی که بیگانگان بر هجومهای تاریخی بر سرزمین ما روا داشتهاند، بسی فراتر میرود و دورانهای سلطهی طولانی آنها بیانگر این واقعیت است که مقاومت سراسری و سازمان داده شدهای در برابرشان وجود نداشته است. دور نمینماید که مغولان پس از استیلای کامل و در دست گرفتن زمام حکومت در ایران، برای تحقیر و سرکوب مردم چنین روشهایی را مرسوم کرده باشند.
قصهی فیلمنامهی آهو، رویدادی در حول و حوش چنین رسمی است. عروس جوانی که آبادی در تدارک برگزاری مراسم ازدواج او است، اعلام میکند که برکت خان را (نامی که بر این تجاوز وحشیانه داده شده بود) نخواهد پذیرفت. ولولهای بهپا میشود. پدر داماد، مادر داماد، مادر دخترک و همسایهها که همگی پدر در پدر به این رسم تن دادهاند از خیرهسری دخترک به وحشت میافتند. آنان که با طاعت این رسم را پذیرفتهاند و به آن تسلیم شدهاند، عناد عروس جوان را توهینی به خود میشمارند. گویی دخترک با مقاومت خود، ضعف و زبونی آنان را به رخشان میکشد. هیچ کس از این واقعه خشنود نیست.
پدر داماد پسر را تشویق میکند که از دختر بگذرد و یا او را وادار به تمکین کند. داماد هم سعی خودش را میکند ولی دخترک بر سر گفتهی خود باقی است. حتی تهدید میکند که دیگری را به شوهری برخواهد گزید: کسی که به برکت خان نیاز نداشته باشد.
مادر داماد به عروسش پند میدهد که دست از لجاجت بردارد، و پدر پسر را هشدار میدهد که جان عزیز را بر سر نافرمانی عروس خیرهسر تباه نکند. اما داماد سخت به عروسش عاشق است و دختر در مقاومت سرسخت.
پسر به ناچار به سرای خان بزرگ میرود. نخست با فروتنی و سپس با تندی از خان میخواهد که از برکت دادن به عروسش چشم بپوشد. برای خان این سرکشی هشداری برای سرکشیهای دیگر است. شاید این مقاومت مسری باشد و دیگران نیز بیاموزند که میتوان به خواست خان بزرگ تن در نداد. از گستاخی این رعیت جوان و همسر نوسالش به هراس میافتد. این خطری است که باید در نطفه خفه شود. به ظاهر درخواست جوانک را میپذیرد. اما نوداماد در راه بازگشت به آبادی بهدست سواران خان در برکهای خفه میشود و برای نوعروس خود دشنهای باقی میگذارد و علاوه بر آن کینه و ناله و نفرین مردم آبادی و پدر و مادر داماد را، که دخترک آماج آن است. عروس همچنان تسلیمناپذیر باقی مانده. در مراسم سوگواری شرکت نمیکند، لباس عزا نمیپوشد و بهرغم عروسی عزا شده، چاهکن ده را به شوهری برمیگزیند و در همان شبی که باید عروس یار و نامزد خود میشد، عروس چاهکن میشود که حقیرترین مرد آبادی است. موضوع برکت دادن به زوج نوخانه همچنان به قوت خود باقی است. دختر دشنهی داماد ناکام را زیر سرانداز عروسی در دست میفشرد. او چه در سر پخته؟ عروس و داماد بهسوی عمارت اربابی خان میروند. موکب عروس داخل میشود و داماد پس در میماند که فردایش عروس خود را تحویل بگیرد. عروس را برای خان آماده میکنند.
پیرزنی که آماده کردن عروس بر عهدهی او است، برق دشنه را از لابهلای جامهی دختر میبیند و هیچ نمیگوید و بدینسان بر درستی آنچه دخترک خواهد کرد صحه میگذارد. خان به خلوت حجله میرود. دخترک نخستین ضربه را میزند و سپس ضربههای دیگر را و تکهای از جامعهی عروسی را در دهان خان میتپاند. کسی فریاد خان را نخواهد شنید. صبحگاهان که ماجرا آفتابی شود، عروس برکت ندیده بهسختی مجازات خواهد شد. اما او در تسلیمناپذیری خود پیروز شده است.
مطلب فوق بخشی از کتاب "سیمای زن در آثار بهرام بیضایی" نوشتهی شهلا لاهیجی میباشد که توسط انتشارات روشنگران در سال 1367 منتشر شده است.