گفتوگو با زهرا رضایی طرهانی، شاعر، نویسنده و فعال اجتماعی
افراد دارای معلولیت به عنوان بزرگترین اقلیت مدنی و یکی از اقشار اجتماعی درون یک کل از جامعه زیست میکنند و همچون سایر گروههای اجتماعی دارای حق و حقوق خاص خود میباشند. متأسفانه همانگونه که بارها در مطالب و نقدهای متعدد و گوناگون به مسائل مربوط به این قشر پرداخته شده، نحوۀ نگرش و درک جامعه نسبت به این افراد با تبعیض و بیمهری فراوان همراه است که یکی از دلایل مهم و ریشهای این امر را میتوان در هنر و رسانه جستوجو کرد.
رسانههای جمعی به عنوان منبع اصلی ایجاد ارتباطات و تبادل اطلاعات در شکل گیری فرهنگ و نگرش عامۀ مردم در خصوص معلولیت نقش برجسته و پررنگی ایفا میکنند. بر همین اساس، بازنمایی تصاویر منفی و کلیشهای از افراد دارای نقص عضو در انواع رسانهها به ویژه رسانههای بصری، نقش مخربی در بازنمایی واقعی معلولیت و جهت گیری اذهان عمومی نسبت به این مسألۀ اجتماعی داشته است.
هنر و معلولیت
زهرا رضایی طرهانی، فعال اجتماعی میگوید: «افراد دارای نقص عضو به افرادی گفته میشود که بخشی از بدنشان به صورت طبیعی و مادرزادی یا بر اثر یک حادثه و رخداد آسیب دیده و دچار نقص شده است. این افراد جزیی از جامعه هستند و نبایستی ارتباطشان با جامعه گسسته شود. ایجاد ارتباط با این قشر گاهی از عهدۀ فردی خارج و نیازمند تدابیری با خرد جمعی و حمایت دولت است که همگام سازی با هم برای اجرای سیستم CBR یا توانبخشی مبتنی بر جامعه که حتی قوانین اجراییاش در سازمان بهداشت جهانی مصوب شده است ضرورت دارد.»
وی ادامه میدهد: «توانبخشی مبتنی بر جامعه یا CBR (Community Based Rehabilition) در سال 1975 توسط سازمان جهانی بهداشت آغاز شد که از آن به عنوان یک استراتژی برای بهبود و دسترسی به خدمات توانبخشی با استفادۀ بهینه از منابع محلی مطرح شد؛ یک استراتژی چندبخشی برای رفع نیازمندیهای گستردۀ افراد دارای نقص عضو، تضمین مشارکت، الحاق و پیوند آنها به جامعه و بالا بردن کیفیت زندگیشان در جهت تکامل بیشتر که با راهبردی دولت همگی مبتنی بر جامعه باشد.»
رضایی طرهانی میافزاید: «در این راستا هنر نقش اساسی دارد که مجموعهای از آثار یا فرایندهای ساخت انسانی است که در جهت اثرگذاری بر عواطف و احساسات و هوش انسانی به منظور انتقال یک معنا یا مفهوم خلق شده و زیبایی میآفریند. سالوادور دالی نقاش معاصر میگوید: "هنر، درمان و راهی برای بیان احساسات مغشوش و به خوبی درک شده از طریق هدایت آنها به وضوح و نظم است". ارسطو نیز در این باره میگوید: "تأثیر بازی را در روان تماشاگر جستحو کنید که تماشای نمایش باعث آرامش تماشاگر و کاسته شدن از بار غم و اندوه و عقدههای روانی او میشود". امروزه نیز هنردرمانی با شاخهای به نام بازی درمانی مطرح شده که کاملاً تخصصی عمل میکند.»
رضایی طرهانی با توضیح اینکه هنر یک ابزار الهام بخش در زندگی اجتماعی است که با مساوی سازی فرصتها برای حضور در جامعه در چهار محور مدل اخلاقی، تراژدی شخصی، مدل پزشکی و مدل اجتماعی (به تعریف پزشکان و متخصصان) بسیار اثرگذار خواهد شد، بیان میکند: «ارتباط هنر با افراد دارای نقص عضو به خوداکتشافی، تحریک هیجانات و رضایتمندی آنان کمک میکند که در نهایت برای رسیدن به اعتماد به نفس و حس ارزشمند بودن و ورود به عرصههای مختلف جامعه پاداشی محسوس میدهد.»
سینما و معلولیت
سينما به عنوان يکی از منابع بزرگ و پرطرفدار اطلاعات در خصوص معلوليت برای ميليونها نفر از مخاطبان عمل مینماید. به عبارت دیگر، بازنمايي نقص عضو و معلولیت در سینما نقشی اساسی و انکارنشدنی در انعکاس معلولیت و چگونگی موقعیت ابن اقلیت بزرگ در جامعه و درک و آگاهي مردم نسبت به این مسأله دارد.
این نویسنده در ادامۀ گفتههایش خاطرنشان میکند: «در برخی از آثار سینمایی ایران سعی بر ایجاد این ارتباط شده است؛ فیلمهایی چون گلهای داوودی، حوض نقاشی، بید مجنون، میم مثل مادر و بچههای ابدی نمونههایی از این آثار هستند که در بیشتر آنها بازیگر نقش فرد دارای معلولیت را ایفا میکند. اما حضور فرد دارای معلولیت در نقش تعریف شده مؤثرتر به نظر میرسد؛ مانند فیلم رنگ خدا.»
رضایی طرهانی در همین راستا بیان میکند: «در سال 1996 کارگردانی بلژیکی به نام "دورمل" فیلمی با نام "روز هشتم" ساخت که بازیگر نقش اول آن، پاسکال، فردی مبتلا به سندرم دان بود. این فیلم برندۀ نخل طلایی جشنوارۀ کن شد و بارها به صورت برنامۀ تلویزیونی پخش شد و اثر عمیقی در نگاه مردم بر جای گذاشت.»
علاوه بر موارد فوق باید اذعان داشت در مرور بیشتر آثار هنری به خصوص سینما و ادبیات (از آثار کلاسیک گرفته تا معاصر)، درمییابیم که بازنمایی نقص عضو اغلب به نوعی با نشان شر و بدی، خبث طینت و یا با انفعال و دریوزگی همراه بوده است؛ حتی در آثار کلاسیک کودکان نیز عارضۀ جسمانی یک ویژگی کلیشهای میباشد که به عنوان نشان جادوگرها یا پیشگویان بدجنس به کرات مشاهده میشود؛ هرچند ما آثاری نظیر "گوژپشت نتردام" یا "مردی که میخندد" را نیز در زمرۀ آثار مشهور هنری میبینیم که دیدگاهی متفاوتتر به این موضوع داشته و بیشتر حس ترحم و دلسوزی مخاطب را هدف قرار میدهند.
تصویرسازی معلولیت در سینما و ادبیات با صحه گذاشتن بر باورهای خرافی و بیاساس که نقص عضو را نتیجۀ گناه فرد یا والدین او، مجازات طبیعت یا عذاب الهی قلمداد کرده و آن را بزرگترین فاجعۀ زندگی بشر میانگارد، هراس و واهمۀ عمیقی پیرامون مفهوم معلولیت از سوی هنرمندان و فیلمسازان به جامعه القا میکند که همین امر این اقلیت را بیش از پیش به حاشیه رانده و در انزوا فرو میبرد.
باید در نظر داشت که در بسیاری از آثار هنری تغییر نگاه نسبت به مقولۀ نقص عضو از گذشته تا کنون پیوسته با نوعی استعاره همراه بوده است که معلولیت را به مثابۀ بلایی که فرد مستحق تحمل آن است به نمایش میگذارد که نمونۀ آن را میتوان در فیلم "ملی و راههای نرفتهاش" به وضوح لمس کرد.
گاهی نیز همۀ آثار داغ ننگ از چهرۀ معلولیت زدوده شده و کاراکترهای دارای معلولیت به شکلی بسیار افراطی و اغراق آمیز در هیئت افرادی فرشتهخو، قهرمان، دارای هوش و نیروی فوق انسانی، الهام بخش دیگران، مایۀ خیر و برکت و در نهایت به عنوان یک سوپرمعلول ظاهر میشوند (این رویکرد در آثار ایرانی نیز به وفور دیده میشود)؛ لذا اغراق نیست اگر بگوییم ما با فقدان نگاهی عادی به مقولۀ نقص عضو در هنر سینما و ادبیات مواجه هستیم که تا حدود زیادی از حقیقت تجربۀ زیستۀ توأم با معلولیت و شایستگیهای این قشر تهی است.
ادبیات و معلولیت
اما جایگاه معلولیت در شعر و ادب فارسی چگونه است؟
این شاعر اظهار میدارد: «افراد دارای نقص عضو قشر بزرگی از جامعه هستند که آن چنان که باید دیده نمیشوند. متون ادبی، شعر، داستان تصاویر کلیشهای از این افراد دارد که آنها را ناتوان جلوه میدهد. اگر چه ما شاعری چون رودکی داشتیم که با وجود آنکه نابینا بوده به نحوی زیبا شعر میسرود که هر خوانندۀ بینایی میتوانست شعر را تصور کند اما متأسفانه به این افراد در سطح جامعۀ ادبی با نگرش مثبت نگاه نشده است. در داستان هم به نوعی به ضعف جسمی یا زشتی ظاهری پرداخته شده است. در داستانها زنان و مردان موفق دارای زیبایی و جذابیت هستند؛ این نشان دهندۀ نگرش غلطی است که در بیشتر آثار ادبی نسبت به معلولیت وجود دارد؛ گاه این نگاه دلسوزانه میشود و گاه تبدیل به خیر و برکت، که به هیچ وجه نگرش واقعی به معلولیت و افراد دارای نقص عضو نیست.»
زهرا رضایی طرهانی با اشاره به اینکه این موضوع در ادبیات کودک و نوجوان نیز به صورت کلیشهای و تکراری دیده میشود، میافزاید: «ضعف جسمی و زشتی کلیشهای در اکثر آثار کلاسیک کودکان وجود دارد مثلاً دزدان دریایی غالباً یک چشم دارند. شما در داستانها قهرمان معلول موفق کمتر میبینید یا اصلاً نمیبینید و تخیل راهی به داستانهای کودکان ندارد.»
این قصهگو تأکید میکند: «ادبیات نقش بسیار مهمی در شکلدهی نگرش عامۀ مردم نسبت به افراد دارای نفص عضو دارد؛ ارتقاء اندیشه و آگاهی با ادبیات - به خصوص در ادبیات کودک و نوجوان - نسبت مستقیم دارد. در ادبیات باید به انواع معلولیتها توجه نموده و داستان داشته باشیم؛ معلولین جسمی حرکتی، افراد کمتوان ذهنی، نابینایان/کمبینایان، ناشنوایان/کمشنوایان و ... همه زبان و حرف خودشان را دارند و لازم است با علم و دانش روانشناختی وارد ادبیات معلولیت شد، کاری که در کشور ما انجام نشده است. ما معلولین جنگی نیز داریم که داستانهایی از روابط خود با خانواده و جامعه دارند و انتشارات دفاع مقدس در این خصوص کار کرده است.»
وی در رابطه با تفاوت رویکرد ادبیات نوین با ادبیات کلاسیک در این زمینه توضیح میدهد: «با مطرح شدن توانبخشی مبتنی بر جامعه نگرشها تغییر کرد که به ادبیات نیز کشیده شد. ادبیات نوین با مطرح کردن چهرۀ واقعی معلولان با تفکری نوین به پیش میرود که ضرب آهنگ این حرکت در کشورها متفاوت است. ما داستانی چون "شرک" که به صورت فیلم در آمد و به نوعی داستان کلاسیک را هجو میکند را میخوانیم. شرک مانند همۀ داستانها نه تنها قهرمان نبود بلکه منتقدشان هم بود. شرک را آنگونه که است دوست داریم، همانگونه که یک معلول را چنان که است باید بپذیریم.»
کلام آخر
رضایی طرهانی در ادامه یادآور میشود: «احمد شاملو با وجود داشتن نقص عضو لحظهای از مطالعه، پژوهش و نوشتن دست نکشید و در جهان انسان برتری چون استیون هاوکینگز معرفی شد. حکایت توانمندیهای افرادی که دارای نقص عضو بوده اما توانمندتر و قویتر از یک فرد غیرمعلول پیش رفتند بسیار است. برای دستیابی به این هدف، نقش رسانه در بهبود نگاه به این افراد و زمینه سازی برای حضور در جامعۀ هنری و برنامههای تلویزیونی را نمیتوان نادیده گرفت.»
وی در پایان اذعان میدارد: «نهادهای اجتماعی نیز برای اجرای قوانین در حوزۀ افراد دارای نقص عضو چه در داخل و چه در کنوانسیون حقوقی جهان باید همت بگمارند و امتیازات اعطا شده را به این افراد بازگردانند. همچنین باید زمینه را با همت دولت و ملت و نهادهای اجتماعی، سازمان بهزیستی، ادارۀ فرهنگ و ارشاد اسلامی و هر دستگاه دیگری که قادر به حمایت و کمک است، با آموزش و شیوههای عملی به راه انداخته و گامهایی جهت توانمندسازی این قشر را به صورت جمعی برداریم و شرایط لازم را برای کسب مهارتها، ابراز وجود، برقراری ارتباط با دیگران، پیدا کردن هویت و جایگاه اجتماعی، مسئولیت پذیری، مدیریت زمان، فعالیت گروهی، دستیابی به اعتماد به نفس، انتخاب و تصمیم گیری را نیز برای این عزیزان میسر نماییم؛ کاری که همت و خرد جمعی را میطلبد.»
پرندهای دیدم
با بالهای شکسته، آرام،
پرواز میکرد
و من
از پاهای خود شرمنده شدم.
"از کتاب زیباست انسانی که میاندیشد – زهرا رضایی طرهانی"
منتشر شده در شماره 300 هفته نامه آتیه نو