۲۵
آذر
۱۴۰۳
اوقات خوش آن بود که با «چای» به سر شد!
شناسه مطلب :

ایرن واعظزاده
پاییز است و حال و هوای نوشیدن چای وسوسهای دلپذیر در دل میاندازد. چای که دیر زمانی است در قفسههای خانه هر ایرانی جایگاه ویژهای را از آن خود کرده و مصرف چند وعدهی آن از ملزومات روزانهی بسیاری از مردم محسوب میشود، به نظر میآید که پس از آب، دومین نوشیدنی حیات بخش تلقی میشود!
چای به عنوان کالایی پرمصرف که اصل و نسب آن به سرزمین چین باز میگردد، پس از ورود به ایران، به تدریج جایگزین قهوه شده و ایرانیان بسیاری را به خود علاقهمند کرده است، به گونهای که امروز این نوشیدنی، گرمابخش مجالس بسیاری - از محافل خانوادگی و دوستانه گرفته تا قرارها و گفتوگوهای رسمی - شده است.
فقط با چای است که محفل دوستیمان گرم میشود
وقتی از انیس که شیفتهی چای است میپرسم در روز چند فنجان چای مینوشد، با خنده پاسخ میدهد: «شما بگو فلاسک! بستگی به محیط دارد؛ وقتی تنها باشم نسبتاً کم میخورم اما زمانی که با دوستانم هستم به ده فنجان هم میرسد. میوه را در جمع دوستانه دوست ندارم، فقط با چای است که محفل دوستیمان گرم میشود.»
مهران اما توصیف جذابتری از این نوشیدنی دارد: «ایدهای در مورد چای جز خوردنش نمیتوانم بیان کنم. به نظر من حرف زدن در مورد چای آن را خراب میکند؛ به قول "پل والری" هیچ کسی نمیتواند با هیچ کلامی مزهی شراب را به شما بچشاند و این حکایت ما است با چای!»
عشق عجیبی به قهوه دارم و رفاقت دیرپاتری با چای!
ایران که زمانی خبرنگار و حالا مدرس تاریخ است و همزمان نیز خود را برای کنکور دکتری حاضر میکند، به ایسنا میگوید: «اگر کنکوری هم نبودم، رشتهی من یعنی تاریخ، نیازمند مطالعات طولانی مدت است؛ در این راه دو رفیق شفیق دارم که همانا چای و قهوه هستند! با وجود آنکه عاشق قهوهام، اگر بین چای و قهوه مخیر شوم، بیشک انتخابم چای خواهد بود! اینکه بتوان در آن واحد هم عاشق قهوه بود هم چای، خیلی نباید عجیب و دور از ذهن باشد؛ این دو همیشه همراه و رفیق هم بوده و هر کدام به نوعی عشاق خود را به بازی میگیرند! همانطور که گفتم عشق عجیبی به قهوه داشته و حالا باید عرض کنم رفاقت دیرپاتری با چای دارم!»
او حدیث مفصلی در مورد چای دارد: «از وقتی یادم است چای برایم جاذبه داشت و سه جا چای بیشتر به من میچسبید؛ یکی منزل عموی پدرم که همسایهی دیواربهدیوار ما بودند و انجا همیشه شبنشینی برقرار بود. آنجا چای کمرنگی در استکانهای کوچک برای ما بچهها میریختند که به آن چای "خانخانی" گفته و از دلچسبترین چایها برای من بود. دیگر چای خوش عطر خانهی پدربزرگ مادریام در نیملیوانهای قهوهای خارجی متعلق به پدربزرگ عزیزم بود که با قندهای شکری فراوان میخوردیم. پدربزرگ عاشق ظروف و قاشقهای چای خوری بود و طرح قاشقهای چای خوری طلایی رنگی که در کنار استکان و نیملیوانها قرار داشت، برای همیشه در ذهن من به یادگار مانده است. سوم چای دم کرده در قوری که مادربزرگ پدریام در اتاق جمع و جور خودش دم میکرد. خوب یادم مانده که چای را گس دوست داشت و استکان و نعلبکیاش هم همیشه یکی بود! میبینید یک استکان چای توانایی این را دارد که آدمی را تا کجاها ببرد؟!»