۱۱
آذر
۱۴۰۲
چالشهای ازدواج افراد دارای محدودیتهای فیزیکی
شناسه مطلب :
ایرن واعظزاده
یکی از بحث برانگیزترین مسائل در حوزه معلولیت ازدواج است که نظرات و اعتقادات مختلف و متفاوتی در رابطه با آن در بین افراد دارای محدودیتهای جسمانی و همچنین افراد اصطلاحاً سالم وجود دارد. بدیهی است که این قشر نیز همچون سایر افراد جامعه حق داشتن یک زندگی نرمال و ورود به زندگی مشترک را دارند.
شاید نخستین و مهمترین چیزی که با مشاهده ازدواج افراد دارای نقص عضو با یکدیگر یا افراد اصطلاحاً سالم و غیرمعلول به ذهن میرسد این است که احتمال ترحم از جانب جامعه، اطرافیان یا حتی همسر وجود دارد که همین مسأله میتواند زمینهساز چالشها و ناملایماتی در زندگی مشترک شود.
اما به طور کلی چالشهای ازدواج افراد دارای محدودیتهای فیزیکی چه مسائلی هستند و چگونه میتوان مشکلات و معضلات این مسیر را برای این آنان هموار نمود؟
ازدواج یک انتخاب و سلیقهای شخصی است
«چهار سال است که با همسرم ازدواج کردهام. او هیچ مشکل جسمی ندارد و طی این چهار سال چند بار هم از اطرافیان و هم از افراد دیگر شنیدهام که یواشکی از اینکه همسر من چنین فداکاریای کرده و مرا به همسری قبول کرده ابراز تحسین کردهاند و حتی بعضیها هم به حالش دل سوزاندهاند! چرا باید اینطور فکر کرد که همسر من از روی ترحم و نه علاقه و رضایت شخصی این انتخاب را کرده است؟! یا اصلاً چرا باید همیشه این تصور وجود داشته باشد که افراد دارای معلولیت باید با کسی که مانند خودشان مشکل جسمی دارد ازدواج کنند؟»
اینها را منیژه میگوید؛ کسی که علاوه بر نقص حرکتی از چند بیماری دیگر نیز رنج میبرد و در عین حال انسانی بسیار کوشا، شاد و مستقل است.
ماهرخ نیز با غمی که در صدایش حس میشود اظهار میکند: «من خیلی کم سن و سال بودم که مادرم یک بار به من گفت شاید هیچ روانشناسی این چیزی را که میخواهم بگویم تأیید نکند اما من میخواهم از همین حالا واقعیت را به تو بفهمانم؛ با این مشکلی که داری، هیچ مردی حاضر نیست با تو ازدواج کند پس فکر شوهر را از سرت بیرون کن. الان بیشتر از ده سال است که از این جریان گذشته و من هنوز نمیتوانم باور کنم مادرم آن هم در آن سن به من چنین حرفی زده است. به زخم عمیقی میماند که همیشه تازه است و خوب شدنی هم در کارش نیست و از همان دوران مرا افسرده و منزوی کرده است.»
حسن معتقد است: «ازدواج و تشکیل خانواده حق و نیاز هر انسانی است و ما اجازه نداریم این حق را از انسانهایی که دچار مشکلاتی در بدنشان هستند بگیریم. ازدواج یک انتخاب و سلیقهای شخصی است و انسانی سالم از نظر جسمی که با یک فرد دارای نقص عضو یا فردی مانند خودش وارد زندگی مشترک میشود، انتخابی است که بر اساس معیارهای خودش انجام داده و درست نیست که به خاطر این انتخاب از سوی جامعه تحت فشار قرار بگیرد.»
سارا با لحنی کمی عصبی عنوان میکند: «کی گفته است که افراد دارای محدودیتهای فیزیکی همیشه با همگروهیهای خودشان خوشبختتر هستند؟ این را هم باید گفت که سد ازدواج بیشتر بر سر راه دختران است تا پسران؛ اگر پسری که کارکرد یکی از اعضای بدنش را از دست داده باشد بخواهد ازدواج کند مشکلات بسیار کمتر و کوچکتری نسبت به یک دختر با شرایط مشابه خودش دارد.»
ازدواج همیشه به معنای روبرو شدن با چالش است
سعید صدقی، دانش آموخته روانشناسی عمومی با بیان اینکه در درجه اول شاید بهتر باشد پیش از هر چیز تعریف مشخصی از نقص عضو داشته باشیم، به آتیه نو میگوید: «گاهی انسانها به خاطر تفاوتهایی در بدن و پیکرشان ممکن است فقط به صورت افرادی متفاوت و نه لزوماً دارای نقص یا کمبود دیده میشوند. اگر از این منظر به موضوع نگاه کنیم شاید بتوانیم نگاه بیرونی را تعدیل کرده و کمی پدیدارشناسانه و از درون و از چشم این انسانها به رخدادهای مختلف بنگریم؛ بنابراین، در درجه اول باید تعریف مشخصی از نقص عضو داشته باشیم و پیشنهاد من این است که به جای نقص عضو بگوئیم «انسانهایی با بدنهای متفاوت» یا «انسانهایی با نیازهای متفاوت» که میتواند اندکی از آن بار معنایی منفی بکاهد. گویی ما انسانهای بهنجار به افرادی که با ما متفاوت هستند به عنوان انسانهایی ناقص یا ناکامل نگاه میکنیم که این نگاه به هیچ وجه درست نیست و بهتر این است که در مورد آن کاری انجام دهیم.»
وی ادامه میدهد: «نکته دوم این است که هر ازدواجی در هر زمینهای و در بین هر انسانی با هر ویژگیها و توانمندیهایی همیشه به معنای روبرو شدن با چالشها و فشارهای روانی متعددی است. هیچ ازدواجی داستان جادهای هموار، بدون مشکل و بدون مسأله نیست و ازدواج آدمهایی که در سطح بدنی دچار مشکلات یا دارای تفاوتهایی هستند نیز میتواند به اندازه ازدواج آدمهایی که این مسائل یا تفاوتهای جسمی را ندارند هم چالشهایی داشته باشد. از طرفی انسانهایی که به لحاظ فیزیکی مشکلات خاصی ندارند - اگر مبنا را بر نقص بگیریم - با بسیاری از نقصهای روانی وارد ازدواج میشوند که ملموس نیستند، پس نمیشود فقط معیار را برای یک ازدواج و چالشهای آن نقص فیزیکی و غیره در نظر گرفت، چون نقصهای روانی بسیار بسیار پررنگتر از مشکلات جسمانی میتوانند بر یک ازدواج تأثیر بگذارند و آن را دچار چالش کنند.»
صدقی میافزاید: «از این دو نکته این نتیجه را میتوان گرفت که ازدواج هر انسانی با هر نقص، تفاوت، کمبود یا اشکالی دارای مشکلات و مسائلی است که هر کدام میتوانند به نحوی روی یک ازدواج سایه بیاندارند یا اینکه به عنوان یک امر تأثیرگذار یا حتی بیتأثیر مشکللاتی ایجاد کنند. بله، نقصهای جسمانی یا تفاوتهای فیزیکی نیز میتواند یک ازدواج را دچار چالشهایی کنند اما قاعده بر این است که تمام ازدواجها در بین تمامی انسانها به دلایل بسیار مختلفی دچار چالشهایی است و این پذیرفتنی نیست که فقط نقص جسمانی را مد نظر قرار دهیم، چراکه مسائل روانی بسیار متعددی هم مطرح است که آنها شاید گاهی مواقع بیشتر از مسائل جسمی یک ازدواج را دچار مشکلاتی کنند. اما به طور کلی، مفهوم ازدواج و زیستن با یک آدم برای سالیان طولانی مفهومی است که در دل خود چالشها و مسائل و مشکلاتی دارد و یک ازدواج خوب و سالم به این معنا است که چگونه با این چالشها میتوان مواجه شد، نه وجود یا عدم وجود این چالشها در زندگی مشترک؛ قطعاً مسائل و مشکلات وجود دارند اما مسأله اصلی چگونگی رویارویی با آنها است.»
ازدواج یک اعلان فرهنگی و اجتماعی است
عدهای بر این باورند که این قشر باید با همنوعان خود ازدواج کنند، چراکه بهتر قادر به درک یکدیگر هستند و در مقابل نیز دیدگاه دیگری وجود دارد که بر ازدواج این گروه با افراد غیرمعلول تأکید دارد.
سعید صدقی در این خصوص توضیح میدهد: «هر انسان و رابطهای داستان خودش را دارد و نمیتوان یک حکم کلی را در نظر گرفته و برای آن باید یا نباید ترسیم کرد. ازدواج دو آدم با تفاوتهای جسمانی مشابه با هم، مثلاً دو نابینا یا ناشنوا، الزاماً یک ازدواج موفق نیست و حتی پیشبینی کننده خیلی قوی هم برای بسیاری از مسائل آن ازدواج نخواهد بود. اما این ناهمانندی ممکن است زمینههایی فراهم کند که یک ازدواج کمی با چالشهای متفاوتتر یا در بعضی از مواقع بیشتری همراه باشد. ما به امر فرهنگی در ازدواج نگاه میکنیم؛ ازدواج اصولاً یک اعلان فرهنگی و اجتماعی است؛ یعنی دو نفر از طریق ازدواج و تشکیل یک زندگی خانوادگی مشترک به جامعه اعلام میکنند که ما دو نفر تعهد دادهایم که با هم زندگی کنیم و روابط جنسی ما مشخصاً با هم خواهد بود و ما میخواهیم روی این مسأله پایبند باشیم. اگر ازدواج را در امری اجتماعی در نظر بگیریم نیز مسائل متعدد فرهنگی میتوانند آن تأثیرگذاری را بیشتر کنند.»
وی بیان میکند: «ما در جامعهای زندگی میکنیم که افرادی که به هر دلیلی تفاوتهایی دارند با نگاههای خاصی نگریسته میشوند؛ مثلاً در جوامعی که انسانهای سیاهپوست در اقلیت هستند، ازدواج یک سیاهپوست با سفیدپوست شاید چیز عجیبی به نظر برسد، چیزی که فرهنگ نمیتواند آن را به عنوان یک امر عادی و مرسوم در نظر بگیرد. اما شما تصور کنید در همان جامعه اگر به تناوب این ازدواجها رخ دهد و افراد به گونهای تربیت شوند که رنگ پوست را فقط به عنوان یک تفاوت در نظر بگیرند و نه یک مزیت یا اقلیت و یا باورهای نژادپرستانه مختلف، آن وقت است که ازدواج یک سیاهپوست با یک سفیدپوست ازدواج دو غیرهمانند در نظر گرفته نخواهد شد. در مورد انسانهایی با وضعیت بدنی متفاوت نیز داستان به همین صورت است. زمانی که شما زوجی را میبینید که یکی از آنها نواقص یا تفاوتهای فیزیکی خاصی دارد، فرهنگ قاعدتاً میتواند فشار اجتماعی خاصی را به آن زوج تحمیل کند. اینجا این مسأله به یک مسأله اجتماعی و کلان تبدیل میشود؛ نگاههای اطرافیان، صحبتهایی که مطرح میشوند و مسائل متعددی که در آن خانواده اتفاق میافتد همه میتوانند روی آن زوج تأثیرگذار بوده و کار را کمی سختتر کنند.»
برای پیشبینی یک ازدواج موفق فرمول مشخصی وجود ندارد
این روانشناس تأکید میکند: «اینجا دیگر با یک باید یا نباید در خصوص ازدواج بین یک همانند و غیرهمانند مواجه نیستیم، بلکه با یک معضل فرهنگی روبرو هستیم که از همان موردی که در ابتدای صحبتم نیز عرض کردم ناشی میشود؛ تفاوتها را به عنوان نقص دیدن؛ یعنی منِ نوعی اگر کسی نابینا است او را به عنوان یک انسان ناقص یا ناکامل در نظر بگیرم، در حالی که ما میتوانیم به گونهای تربیت شویم و خصوصاً نسلهای بعدی را نیز به گونهای تربیت کنیم که تفاوتهای انسانها را درک کرده و بپذیرند. همانطور که طرز فکر، ویژگیهای شخصیتی، نوع جهانبینی، باورها و اعتقادات مختلف در زمینههای مثلاً مذهبی میتوانند تفاوتهای بسیاری در بین ما ایجاد کنند، مسائل پیکری و بدنی هم به همین صورت هستند و این نه یک مزیت یا یک نقص، بلکه یک تفاوت است که ممکن است زندگی اجتماعی را برای کسی دشوار نماید. اما در اینجا مسأله مهم این است که نگاه و بینش ما نسبت به این موضوع چگونه است و مجدداً میگویم مسأله اصلی در بیشتر مواقع یک مسأله فرهنگی اجتماعی است تا قاعده و قانونی روانشناختی.»
به گفته وی، به طور کلی ما برای پیشبینی یک ازدواج موفق قانون، قاعده یا فرمول مشخصی نداریم. عوامل و مسائل بسیار متنوع و گوناگونی وجود دارند که قسمتی از آنها در اختیار ما است و ما قادریم بر آنها نظارت داشته و تأثیر بگذاریم و از طریق انتخاب آگاهانه سلامت و بهنجاری ازدواجی را نه لزوماً تضمین نموده، بلکه از عوامل تنشزای آن ازدواج کمی کمتر کنیم. با این حال باز هم ازدواج امری پیچیده است؛ دو انسان با دو منظرگاه یا دو جهان پدیداری متنوع و با داشتن تفاوتهایی به هم میرسند؛ اگر یکی از این دو زوج دچار عارضهای جسمانی باشد آیا میتوان پیشبینی کرد که آن ازدواج به بن بست خواهد رسید یا پیش نخواهد رفت؟ مشخص نیست؛ ممکن است بسیار ازدواج موفقی بوده و زوج خوشبختی نیز باشند و یکی از آنها در اینکه بتواند تفاوتها یا نقصهای آن زوج را پوشش دهد احساس لذت و اهمیت کند و آن را به عنوان یک ابراز عشق در نظر بگیرد یا اینکه فشارهای اجتماعی و فرهنگی به قدری زیاد و تأثیرگذار باشد که ازدواج بین یک فرد به لحاظ جسمانی نرمال با یک فرد به لحاظ جسمانی متفاوت را چنان با مشکل مواجه کند که زندگی را برای آنها سخت نماید.
صدقی در پایان اظهار میدارد: «بیش از هر چیزی روانشناسان، جامعهشناسان و فعالان فرهنگی وظیفه دارند در این راستا حرکت کنند که ما افراد متفاوت را در درجه اول به عنوان یک انسان که مانند بسیاری از آدمهای دیگر گوناگون، رنگارنگ و متنوع هستند در جهت تنوع آنها ببینیم و بپذیریم؛ در این صورت است که این تنوع و تفاوت کمتر میشود؛ در واقع، اگر انسانیت آن انسان اولویت باشد، این تفاوت آهسته آهسته کمرنگ خواهد شد. علاوه بر این، ما در تربیت فرزندانمان نیز باید به آنها آموزش دهیم که چطور این تفاوتها را پذیرفته و با آن مواجه شوند.»
منتشر شده در شماره 316 هفته نامه آتیه نو