۲۴
آبان
۱۴۰۴
بازی؛ جهانی از واقعیت و خیال

شناسه مطلب :

بازی؛ جهانی از واقعیت و خیال

روایت‌هایی از چند نسل و جهانی از لمس، صدا و خیال

گزارشی از: ایرن واعظ‌زاده

بازی برای بسیاری از ما، فعالیت و نوعی وقت‌گذرانی مفرح  قلمداد می‌شود که اغلب با دنیای شیرین کودکانه پیوند دارد؛ فضایی شاد که بستری از تجربه، تخیل و آموزش برای کودکان فراهم می‌سازد. درحالی‌که یافته‌های روانشناسی و علوم رفتاری نشان می‌دهند، بازی یکی از نیازهای اساسی و مستمر انسان – از کودکی تا کهنسالی – است که در هر دوره، به تقویت مهارت‌های شناختی، بهبود  حافظه و همچنین پرورش خلاقیت و حل مسئله کمک قابل‌توجهی می‌کند. با وجود رشد گستردۀ مطالعات مربوط به بازی‌درمانی در کودکان و در دسترس بودن منابع و پژوهش‌های مختلف در این زمینه، همچنان این پرسش که «بازی چه تأثیر و کارکردی بر رشد، ارتباطات و سلامت روان بزرگسالان نابینا/کم‌بینا دارد؟» کمتر مورد توجه و بررسی قرار گرفته‌ است. در گزارش پیش رو، با چند نسل از دوستان نابینا و کم‌بینا از طبقات اجتماعی و فرهنگی مختلف به گفت‌وگو نشستیم تا با مرور روایت‌هایی از تجربیات زیسته و همچنین تحلیل دیدگاه‌های تخصصی روانشناسانه راهی به پرسش مطرح شده باز کنیم. انگار تمام زندگی‌ام را بازی می‌کنم شبنم 60 ساله ساکن آلمان توضیح می‌دهد: «من خیلی اهل بازی هستم و کودک درونم بسیار فعال است. وقتی نگاه می‌کنم شادترین و خوش‌ترین ساعت‌های زندگی من ساعت‌هایی بوده که بازی می‌کردم. بازی‌های سولیتر (solitaire games) و به طور کلی، بازی‌هایی مثل روبیک و مکعب‌های جادویی که به تنهایی می‌توان بازی کرد را خیلی دوست دارم.» او با لبخند تأکید می‌کند: «آره من خیلی اهل بازی هستم و بازی‌های زیادی هم بلدم؛ از بازی‌های حرکتی که با دست و بدن انجام می‌شود گرفته تا بازی‌های کامپیوتری و کمی نوشتنی. بازی‌های مناسب‌سازی شده‌ای که در حال حاضر در خانه دارم تخته نرد، منچ، دومینو و بازی ورق هستند. در آلمان خیلی از بازی‌ها را – هم گران و هم ارزان – برای نابینایان و کم‌بینایان مناسب‌سازی کرده‌اند و در حال حاضر ادپته کردن بازی‌ها به وسیلۀ چاپگرهای سه بعدی کار را خیلی راحت‌تر از قبل کرده است.» شبنم می‌گوید: «من بدون دیدن با پررویی با پلی‌استیشن و کمی کامپیوتر بازی می‌کردم (می‌خندد) و خیلی هم برایم مهم نبود برنده می‌شوم یا نه. بعدها بعضی بازی‌های کامپیوتری مثل لغت‌سازی مخصوص نابینایان طراحی شد. یکی از دوستانم هم مشابه این بازی را برایم  طراحی کرده بود؛ به این صورت که با استفاده از چند حرف باید لغت‌های مختلفی می‌ساختم. هیچ وقت پیش نیامده فکر کنم که در یک بازی واقعاً در مانده باشم. خیلی وقت‌ها هم در تیم افراد بینا بازی می‌کردم.» وی در همین راستا می‌افزاید: «در بازی‌های فکری محدودیتی برای نابینایان و کم‌بینایان وجود ندارد. همچنین در بازی‌هایی که با دست و بدن انجام می‌شود، اگر پایۀ حرکتی نابینایان قوی باشد، محدودیت خیلی کم است و در برخی بازی‌های کامپیوتری است که می‌توان گفت محدودیت‌های بیشتری وجود دارد.» او اذعان می‌دارد: «من در حوزۀ کودک فعالیت‌های زیادی داشتم از جمله اینکه با همکارانم بازی‌هایی برای کودکان دارای معلولیت طراحی می‌کردیم تا به وسیلۀ آنها توانایی‌هایشان را قوی کنیم. چند گروه بازی وجود دارد: بازی‌هایی که بدون اسباب ‌بازی اجرا می‌شوند و اسباب بازی‌های خاصی مثل لگو یا پازل که به تقویت تمرکز کودک کمک می‌کند و خود من هم این نوع بازی‌های تک نفره را زیاد انجام می‌دادم. به نظر من بازی امر مهمی است و در تکوین روح و روان انسان و اینکه بعداً چطور زندگی را مدیریت کند نقش دارد. انگار تمام زندگی‌ام را دارم بازی می‌کنم و فکر می‌کنم آدمی که نتواند بازی کند یک مشکل اساسی دارد.» بازی برای من رهایی از جهان واقعی است محمدقاسم 28 ساله بیان می‌کند: «من انواع بازی‌ها را تا جایی که بتوانم انجام می‌دهم. بازی‌های کارتی مثل پاسور را به صورت بریل بازی می‌کنم و تخته نرد را سعی کرده‌ام مناسب‌سازی کنم. البته این‌ها بازی‌هایی هستند که در دسترس نابینایان قرار دارند. شطرنج و تخته نرد مناسب‌سازی شده این‌گونه است که روی مهره‌های سیاه برآمدگی ایجاد کرده و تاس‌های تخته نرد نیز به طور خاص دارای فرورفتگی هستند و از این طریق استفاده می‌شوند. با این حال، من بیشتر این بازی‌ها را به صورت آنلاین یاد گرفته‌ام.» او در همین باره می‌گوید: «در کودکی با دوستان و خویشاوندان هم‌سن‌وسالم بعضی از بازی‌های گروهی مانند مونوپولی را انجام می‌دادم که آنها برایم مطالب و نوشته‌‍‌های دفترچه راهنما و کارت‌ها را می‌خواندند، اما این‌ها را هم بیشتر آنلاین بازی کردم. بازی‌های دیگری مثل فوتبال و فوتبال دستی را سعی کردم با صدای توپ بازی کنم. قبلاً به این منظور توپ شنی بود و الان بیشتر از توپ چهل تکه استفاده می‌شود. من هم توپ چهل تکۀ صدادار تهیه کردم و بقیه را مجبور می‌کردم با من بازی کنند. در دوران کودکی دوچرخه‌سواری هم می‌کردم که الان دیگر این کار را انجام نمی‌دهم. در مورد بزرگسالی اگر بخواهم بگویم، بیشتر بازی‌های کامپیوتری انجام می‌دهم اما در جمع‌ها پوکر بازی می‌کنم.» محمدقاسم با بیان اینکه بازی کردن برای من به نوعی رها شدن از جهان واقعی است، اظهار می‌کند: «در بعضی از بازی‎ها مثل تخته نرد یک مقدار تصمیم‌های استراتژیک در بحران و اینکه چطور مهره‌هایت را بچینی که کمترین ریسک و آسیب را متحمل شوی دخیل هستند. من تخته نرد را بازی زندگی می‌دانم و تمام ابعاد زندگی، از شانس گرفته تا ریسک و تصمیمات عاقلانه و همینطور بررسی اتفاقات پیرامونی، را در آن می‌بینم. اما در شطرنج شانس دخالتی ندارد و به همین خاطر تخته نرد را به شطرنج ترجیح می‌دهم.» وی همچنین تأکید می‌کند: «بازی مونوپولی هم مدیریت مالی است و هم نوعی رقابت در چارچوب نظام سرمایه‌داری است که به بازیکن‌ها یاد می‌دهد برای پیروزی در این چارچوب چگونه باید عمل کنند. بقیۀ بازی‌ها برایم تنها تخلیۀ هیجان هستند.  از جمله بازی‌های کامپیوتری مناسب برای نابینایان و کم‌بینایان بازی‌هایی هستند که بر پایۀ صدا (audio games) طراحی شده‌اند. علاوه بر این‌ها، بازی‌های دیگری هم با پلی‌استیشن و کامپیوتر هستند که افراد فقط به خاطر حسی که از بازی کردن به آنها دست می‌دهد انجام می‌دهند.» بخش مهمی از دنیا، لمس کردن است لیلی صبور، 25 ساله و کارشناس ارشد مشاوره با اشاره به اینکه بازی یک مبحث بسیار مهم و نمایی از زندگی واقعی است، تصریح می‌کند: «بازی اصولاً کودک یا بزرگسال نمی‌شناسد و در هر ردۀ سنی ویژگی‌ها و توانمندی‌هایی را در انسان ایجاد کرده و گسترش می‌دهد؛ بنابراین، لازم است از همان کودکی بازی کردن، به خصوص بازی‌های گروهی که نیاز به کار جمعی دارند، آموزش داده شوند. به عنوان بازی درمانگر نه تنها با کودکان بلکه با بزرگسالان نیز بازی کرده‌ام. ما در بازی با کودکان دنیای بزرگ‌تر را در قالب یک بازی ساده برایشان کوچک می‌کنیم؛ بازی‌هایی که در آن یاد می‌گیرند چگونه تلاش کرده و شکست بخورند، اما دوباره بلند شوند.» وی ادامه می‌دهد: «آنها در بازی کار جمعی و گروهی را آموخته و دنیا را حس می‌کنند. اگرچه کودکان نابینا و کم‌بینا قادر به دیدن نیستند اما باید توجه داشت که بخش مهمی از دنیا لمس کردن، شنیدن و شنیده شدن است. برخی بازی‌ها کلامی هستند و قدرت تخیل، شنیدن و تصمیم‌گیری را افزایش می‌دهند. برای بزرگسالان نیز همین‌گونه است. گاهی لازم است بزرگسالان احساسات خود را در قالب بازی بیان کنند.» صبور بیان می‌کند: «یکی از بازی‌هایی که در این زمینه با افراد بزرگسال انجام داده‌ام نام بردن احساسات مختلف و به کارگیری این احساسات در یک داستان است که در نهایت باعث اثرگذاری بر حافظه و دیدگاه‌های متفاوت می‌گردد؛ چراکه داستانی که روایت می‌شود گاهی دارای شخصیت‌های گوناگون بوده و نفر بعدی باید همان خط داستانی را با احساس دیگری که انتخاب می‌کند ادامه دهد.» این مشاور یادآور می‌شود: «این نوع بازی‌ها گوشه‌های مختلفی دارند و از مزایای آنها این است که محدودیت نداشته و با شیوه‌های مختلف می‌توان آن را دنبال کرد. من این تجربه را هم با کودکان نابینا و کم‌بینا و هم با کودکان بدون آسیب بینایی داشته‌ام. اگرچه سبک بازی‌ها کمی برای کودکان آسیب دیدۀ بینایی متفاوت‌ است اما پایه و اساس برای کودک یکی است. یک کودک در سن کم به خصوص زیر 10 سال برایش مهم نیست با چه کسی و چگونه بازی می‌کند؛ او از فرآیند بازی لذت می‌برد.»    ‎ بازی تنها یکی از  گزینه‌های پرورش خلاقیت است اما بازی چه نقشی در بهبود کیفیت زندگی فردی و اجتماعی بزرگسالان نابینا/ کم‌بینا دارد؟ و اساساً انجام بازی‌های تک نفره و گروهی چه کمکی به تعدیل مسائل در زندگی روزمرۀ این گروه از جامعه می‌نماید؟ مسعود فروزنده، رواندرمانگر و مشاور همسان در گفت‌وگو با اندیشه مدنی عنوان می‌کند: «بازی‌های گروهی، مجموعه‌ای از تعاملات قانون‌مند هستند که در فضایی بین تخیل و واقعیت صورت می‌گیرند؛ برای مثال، وقتی به بازی کودکان توجه می‌کنیم، چنان در نقش‌ها فرو رفته‌اند که کودکی که نقش مادر را بازی می‌کند کاملاً مانند مادر رفتار کرده و در عین حال نیز می‌داند که والد نیست و فقط دارد بازی می‌کند. این یعنی فضایی میان واقعیت و خیال که در آن تخیل کودک فعال می‌شود.» وی در ادامه می‌گوید: «کودکان بینا بسیاری اوقات به واسطۀ حس بینایی با محیط اطراف خود ارتباط برقرار کرده و بسیاری از رفتارها را می‌آموزند که در ذخیرۀ رفتاری و ذخیرۀ تفکراتشان جای می‌گیرد. اما کودکان با آسیب بینایی که این فضای دید را نداشته یا به شکل محدودی در اختیار دارند، با قرار گرفتن در محیط بازی می‌توانند برخی آموزه‌ها و تجربه‌ها را از این راه کسب کنند.» فروزنده می‌افزاید: «نکته‌ای که لازم است اینجا به آن اشاره کنم مفهوم رشد است. وقتی واژۀ رشد را به کار می‌بریم، عموماً تصور می‌شود که رشد دوران نوزادی تا نوجوانی را دربرمی‌گیرد. اما در علم روانشناسی، رشد فرآیندی است که از لحظۀ لقاح آغاز شده و تا مرگ ادامه دارد، یعنی انسان در دوران پیری نیز در حال رشد است و در هر دوره تغییراتی اتفاق می‌افتد که به آن رشد گفته می‌شود.» این روانشناس بالینی در خصوص دوران بزرگسالی و در بحث از روابط اجتماعی بیان می‌کند: «محیطی که فضایی بازیگوشانه (playful) بر آن حاکم است و از رسمیت آن کاسته شده حالتی دوستانه می‌یابد. آنچه در این فضا تجربه کرده و بعضاً نیز از دوستان نابینا/کم‌بینا شنیده‌ام این است که وقتی افراد بینا،  خصوصاً برای نخستین‌بار، در چنین جوی در تماس با ما قرار می‌گیرند، برخی گاردها و تردیدهایی که برای برقراری ارتباط با افراد آسیب دیدۀ بینایی داشته‌اند در این فضای بازیگوشانه شکسته شده و ارتباط شکل می‌گیرد.» وی اضافه می‌کند: «هنگامی که سنگینی فضا به واسطۀ جریان بازی و طنز نهفته در آن کم شده و گفت‌وگو شکل می‌گیرد، چه بسا امکان ورود به تعاملات و روابط جدی‌تر اجتماعی نیز ایجاد می‌گردد. البته این سد بین افراد بینا هم وجود دارد اما شاید برای نابینایان و کم‌بینایان به مراتب بیشتر و جدی‌تر حس شود، چراکه وقتی دو فرد بینا به هم می‌رسند لزوماً یکسری مسائل را ندارند اما نابینایی ما در رابطه نقش بازی می‌کند.» این مشاور همسان با بیان اینکه بازی‌‌های معمایی روی تفکر انسان کار می‌کند و مسائلی پیش روی او قرار می‌دهد که باید آن را حل کند، می‌گوید: «اساساً دو نوع تفکر وجود دارد: تفکر نقاد و تفکر خلاق. تفکر نقاد این است که با توجه به ابزار و امکانات موجود پاسخ‌های تازه‌ای برای پرسش‌هایمان بیابیم یا به این بیندیشیم که چگونه می‌توان با آنچه در اختیار داریم کار جدیدی انجام دهیم.» فروزنده ادامه می‌دهد: «در خصوص تفکر خلاق نیز می‌توان گفت بازی‌هایی (مانند بازی‌های ساختنی) که یک دستورالعمل از پیش تعیین شده نداشته و آزادی عمل بیشتری در آنها وجود دارد، رشد و خلاقیت ذهنی بیشتری به همراه دارند، چراکه امکان کمک گرفتن از ذهن را به فرد داده و باعث ابداع و ساختن چیزهای نو می‌شود.» وی یادآور می‌شود: «فارغ از اینکه نتیجه چه می‌شود، این عمل نوعی تفریح است که به تدریج می‌تواند در موقعیت‌های دیگر زندگی در مواجهه با مسائل توانایی حل مسئله، یافتن راهکارهای متنوع و قدرت تصمیم‌گیری را افزایش دهد. به بیان دیگر، فضای بازی امکان تجربه، آزمون و خطا و آموزش برای خلق موقعیت‌های تازه را برای ما فراهم می‌کند. در رویارویی با مسائل هر قدر تفکر خلاقانه‌تر باشد، احتمال حل مسئله نیز به شکل صحیح‌تر و حتی سریع‌تر بیشتر می‌شود. البته بازی تنها یکی از  گزینه‌های پرورش خلاقیت است و لازم است این مهارت در جاهای دیگر نیز تقویت گردد.» مسعود فروزنده در خصوص تجربۀ زیسته‌اش چنین عنوان می‌نماید: «یکی از بازی‌های مورد علاقۀ من خانه‌سازی است و بیشترین بازی‌ای که همیشه در کودکی داشتم نیز همین بود. من هیچ وقت نمی‌توانستم مانند کودکان بینا از الگوها و طرح‌هایی که برای خانه‌سازی وجود داشت استفاده کنم، در نتیجه مجبور بودم از ذهنم مایه گذاشته و به کمک تصوراتم چیزی بسازم و این کار را هم زیاد انجام می‌دادم؛ همین امر بعدها به من در استفاده از برخی ابزار و نحوۀ مناسب‌سازی کردن یکسری وسایل در محل کار و همچنین موقعیت‌های مختلف دیگر کمک کرد.» وی تصریح می‌کند: «علم روانشناسی معتقد است شخصیت در بزرگسالی شامل سه بخش است: والد، بالغ و کودک. کودک طبیعتاً یک بچۀ بازیگوش و پرانرژی است؛ بالغ یک آدم عاقل و منطقی که می‎خواهد تمام کارها را از روی اصول و منطق انجام دهد و والد نیز کسی است که پیوسته به دنبال خوب و بد یا درست و غلط است. این سه باید با هم یک تعامل منطقی داشته باشند در غیر این صورت، هر کدام غالب شود آن شخصیت به مشکل برمی‌خورد.» این رواندرمانگر در پایان اظهار می‌دارد: «به طور کلی، بازی مربوط به بخش کودک شخصیت سالم است که به وقتش می‌تواند به ما کمک کند (البته باید در نظر داشت ما سلامت مطلق روان نداریم). ما احتیاج داریم ذهنمان را حتی برای مدت کوتاهی آزاد کنیم و پس از آن است که قادر به اتخاذ تصمیمی بالغانه هستیم.» بازی نه تنها یک تفریح، بلکه بخشی از سلامت روان و رشد پیوستۀ انسان است که افزایش مشارکت اجتماعی، بهبود مهارت‌های حرکتی ظریف، بهبود تصویر ذهنی از توانایی‌ها و کمک به کاهش اضطراب و افسردگی را به همراه دارد.  

جزئیات مطلب

تاریخ آبان ۲۴, ۱۴۰۴
شناسه مطلب 986
دسته ها اقلیتهای مدنی , گزارش , مسائل روزمره
ادرس کوتاه
https://andishehmadani.ir/?p=986
به اشتراک بگذارید


آخرین مطالب