۱۱
آذر
۱۴۰۲
تأثیر الگوی رسانهای و پزشکیگرایی بر نگرش جامعه نسبت به بدن زنان دارای نقص عضو
شناسه مطلب :
ایرن واعظزاده
بررسی سیر تاریخ فرهنگی بدن در ایران نشان میدهد از دیر زمان، در تاریخ بشر، بدن انسانها برای تمدن حائز اهمیت بوده و بهنوعی برای مردان و زنان بهعنوان سرمایهی فرهنگی بهشمار میرفته؛ این یعنی بدن همواره بهمثابهی یک سوژه و ابژه مطرح بوده است. بر همین اساس، زنانگی و نقص عضو نیز وضعیتی انفعالی بوده که هنوز هم در لوای فرهنگهای سرکوبگر، در موقعیتی انفعالی قرار دارد. نقص عضو وضعیتی انفعالی است؛ چراکه تاکنون در ایران به آن فرصت داده نشده خودش در خودش بنگرد و آنگونه که میبایست هویت خویش را تعریف نموده و بشناساند؛ بهبیان دیگر، زنانگی و نقص عضو در سایهی نظام سالمسالاری، نوعی انفعال بوده که همواره در انتظار نگاه فاعل به سر میبرده است.
ترکیب گروههای خاص اجتماعی و رخدادی که برای هویت و سوژهی زنان بهوجود میآید دغدغهی نوشتار حاضر میباشد.
معلولیت امری است ساختگی و نه ذاتی؛ معلولیت را میبایست نتیجهی ساختارهای سیاسی و اجتماعی دانست و نه امری که از پیش وجود داشته است؛ معلولیت گونهای هستی و زندگی برساخته و غیرذاتی است که نوع ساختار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آن را تولید کرده است (سبزیان).
مطالعات حوزهی معلولیت نشان میدهد جوامع تمایل زیادی دارند تا به مسئلهی نقص عضو بهعنوان یک تراژدی شخصی بنگرند؛ دو رویکرد رسانهای و رویکرد پزشکی در این زمینه مورد توجه قرار میگیرد که مطالعات معلولیت واکنشی انتقادی به این افراطیگری فرهنگی میباشد.
هستی انسانها خارج از زاویهی دید وجود ندارد و هر چه هست از درون یک زاویهی دید است (سبزیان)؛ این موضوع به ما مینمایاند سوژهبودگی و قدرت نگاه که با تعصب در مورد بدن افراد و نگاه تحت هژمونی سالمسالاری گره خورده، سبب میشود تا زنان دارای نقص عضو بهعنوان یکی از خردهگروههای اجتماعی به بیرون از فضاهای اجتماعی پرتاب شوند.
اگر شخص دارای نقص عضو در جامعه حاشیهای و خانهنشین شده و جلوهای از ناتوانی در انجام انواع امورات زندگی از وی ساخته شده است، به این خاطر نیست که او دچار عارضهای جسمانی است، بلکه به سبب نوع نگاه مردم، فرهنگ و سیاستها و قوانین کشور است؛ بنابراین میتوان ادعا نمود سیاست را بههیچ عنوان نمیتوان از وضعیت بشر تفکیک کرد.
بدن عرصهی بازنمایی فرهنگ و زمینهای است که فرهنگ جامعه را بازتولید میکند (ترنر)؛ لدا در عصری که الگوی پزشکی و رسانهای مفهوم بدن و زیبایی را در سیطرهی قدرت خود دارند، از مهمترین و اساسیترین عوامل انفعال قشر مورد بحث بهشمار میآیند.
بدن پزشکینه و بدن رسانهای نوعی معیار فرهنگی ایجاد میکند؛ بدین معنا که این دو مقوله برای جامعه، فرهنگ و سیاست خطمشی سالم بودن را اعلام نموده و معیار سلامت را تعریف میکند؛ بنابراین هر کس با این معیارها مطابقت نداشته باشد با الفاظ مختلف نشاندار خواهد شد و بر همین مبنا است که نگاه رسانهای و پزشکگونه به فرهنگ و ذهنیت مردم تبدیل میگردد. از این رو، در جوامعی که رسانهها و علم پزشکی گفتمان غالب جامعه را شکل میدهند، سبک زندگی غالب نیز تحت تأثیر آنهاست؛ بهعبارت دیگر، تغییر در نگرش افراد در خصوص مؤلفههای گوناگون مربوط به زیبایی بدن، تحت تأثیر رسانهها و بدنهای رسانهای صورت میگیرد.
الگوی پزشکی نیز چشمانداز جدیدی است که نقص عضو را آسیبشناسانه میبیند (کریستنسن، 1996 ؛ ساچس، 2008) و این در حالی است که مشاغل پزشکی از الگوی پزشکی معلولیت منتفع میشوند؛ این چنین که رویکردهای پزشکی مسئلهی نقص عضو را به تراژدی فردیت شخص تنزل دادهاند؛ فردی که باید از راه مداخلات خیریه و مشاغل بهداشتی مورد مراقبت قرار گیرد (الیور، 1990). بدین ترتیب، این رویکردها، الگویی فردی از مسئلهی نقص عضو را ارتقا میبخشند.
با توجه به رویکردهای فوق، تصویر غالبی که از افراد دارای نقص عضو ارائه میگردد، تصویری است سرتاسر منفعلانه و دریافت کنندهی وابسته خدمات دیگران. با وجود چنین ساختارهایی، افراد مزبور همواره مخاطب پرسشهایی قرار میگیرند که از چگونگی گرفتار شدن به شرایط حاضر و کنجکاوی در خصوص وضعیت معالجه این افراد حکایت دارد. این قبیل پرسشها چیزی را در دل خود جای دادهاند که به مخاطب این موضوع را تحمیل میکند که وجودش نمایانگر یک معضل در شهروندی کامل است. افزون بر این ساختارها، به افراد دارای نقص عضو، همواره بهعنوان بیمارانی نگریسته میشود که از تمامی مسئولیتها و حقوقشان که منطبق با شهروندی فرهنگی است معذور هستند (پارسونز و فاکس ،1952).
نگاه عقلانی چنین میباشد که مردم وقتی به شخص دارای نقص عضو نظر میافکنند، هویت و خویشتن وی را در بدنش نجویند، از بدن او سخن نگویند، بلکه از بدنهی قانون انتقاد نمایند.
باید دانست که چرا و چگونه الگوی رسانهای و پزشکیگرایی در رابطه با هژمونی بدن، عامل انفعال زنان دارای نقص عضو است؟ و چگونه معلولیت به موقعیت فاعلی و کنشگری در تعیین سرنوشت و هویت رسیده و عاملیت پیدا خواهد کرد؟
با روشن شدن این دو مورد و یافتن راهکارهایی جهت کمرنگ ساختن و رفع نواقص موجود در این راستا و متعاقباً تغییر در نگرش به مسئلهی زنانگی و نقص عضو، این موضوع – به سهم و اندازهی خود – میتواند به تغییرات مثبتی در دید و عمل اجتماعی به جامعهی ایران کمک نماید.
منابع:
- عبداللهی کیوانی، سیده زهرا (1393)؛ معلولیت و زندگی روزمره در شهر تهران
- سبزیان، سعید (1394)؛ جسمیت و قدرت: مباحثی در معلولیت و تحول اجتماعی
مطلب فوق در تاریخ 15 فروردین 1397 در هامون ایران منتشر شده است.