۰۹
مهر
۱۴۰۲
لحظههای قهوهای
شناسه مطلب :
یکم اکتبر شاید آنقدرها برای عموم مردم مناسبتی آشنا و شناخته شده نباشد و چه بسا لابهلای مشغلهها و روزمرگیهای زندگی فردی و اجتماعی مسئلهای سطحی یا فراموش شده قلمداد شود. اما بهانهی این روز، یعنی قهوه، یقیناً امری مبرم و حتی برای برخی حیاتی محسوب میگردد که گاهی از حد یک نوشیدنی گرم و کافئیندار نیز فراتر میرود.
بهراستی قهوه برای مردم در مشاغل و طبقات اجتماعی مختلف تداعی کنندهی چه چیز است؟ آیا تنها ضرورتی جهت شروع یک روز تازه است یا الهامی برای سرایش شعری زیبا؟
آنچه در ادامه میآید مجموعه عکسی است که توسط افراد در حیطههای متفاوت اجتماعی برای اندیشه مدنی ارسال شده است؛ عکسهایی آماتور که جملاتی مختصر نگرش و حال و هوای صاحبان آن نسبت به قهوه را عیان میسازد.
فریده بهرامی، مدرس فلسفه: فکر میکنم خودِ دونههای قهوه هم وقتی کلههاشون پر از دود و دَم دردهای جورواجور ِ هستی و نیستی میشه یادشون میاد یه فنجون قهوه بخورن...
اگه اینطور باشه حتماً حال دل دونههای قهوه، قبل از قهوه و بعد از قهوه با هم متفاوته.... درست اِنگاری من...
البته شاید این خیلی سطحی به نظر بیاد که حال خوبمون رو به دونههای قهوه گره بزنیم، که حتماً هم اینطوره...
حال خوب از درونمون میاد و کاری هم چندان به قهوه و کاپوچینو و اسپرسو نداره....
اما گاهی تیرگی و تلخی دونههای قهوه میتونن به خاطرمون بیارن که زندگی هرچند رنج و درد داره اما باز هم گرمی و عطری داره که دوستش داری و میتونی جرعهجرعه تا آخرین قطرهاش رو بچشی و بنوشی...
دونههای قهوه یادمون میارن حالت رو خوب کن چه با قهوه چه بی قهوه...
مهتا بذرافکن، پژوهشگر: خیلیها با فنجون قهوهشون کتاب میخونن. یکی هم پیدا شده با فنجون قهوهاش گبه میبافه....
س.ش مدرس دانشگاه: قهوه باز نیستم. فقط روزهایی که لازمه پرانرژی باشم باهاش دوپینگ میکنم
سعید صدقی، روانشناس: امنیت
بلال شیردانهییست
که در قفس به نصیب میرسد،
تا استوار پاسدارخانه برگ امان در کَفَت نهد
و قوطی مسکنها را در جیب روپوشت:
- یکی صبح یکی شب، با عشق!
«احمد شاملو»
البته برای من قهوه یکی صبح یکی عصر با عشق باید باشه
همایون اسدپور: بوی قهوه، صدای صندلی چوبی و شيرينی يك صبح زيبا....
هلنا سعادتمند: من، قهوه و کتاب، دوستان همیشگی
سیمین رادمهر، ارائه دهندهی خدمات اینترنتی: بو و طمع مطبوع قهوه برای سنگینیهای سرم مثل همون پنجرهی یه جای خوش آب و هواست که وقتی بازش میکنی هوای مطبوع تموم ریههاتو پر میکنه!
مرضیه جهاندیده، روزنامهنگار: قهوه خیلی اوقات برای من انگیزهای برای بیدار شدن و شروع یک روز تازه بوده. برای ما ایرانیها که در انزوای بینالمللی قرار گرفتیم و ارتباط با دنیا برایمان روز به روز سختتر میشود قهوه حکم یک معجزهی فرامرزی است که ما را با دنیا مرتبط میکند و حس خوب رهایی برایمان به ارمغان میآورد….
مونا شفیعی: زندگی مانند قهوه است هر چه تیرهتر میشود بیشتر انرژی میدهد.
شقایق باباخانی، بلاگر کیف فروش: حسم به قهوه اینه که بنظر من زندگی بعد از خوردن قهوه شروع میشه...
شادی، خانهدار: دلم خلوتی ساده میخواهد و چند بیتی از شعر زیبای خیام با یک فنجان قهوهی تلخ و کمی سکوت....
داوود پورفتحی، نماکار: به نظر من قهوه و کتابها یه کار خوبی که با ما میکنند در عین تلخیِ اولیه که با خودشون به همراه دارند، بعدش روی ما تأثیر خوبی میذارند و ما رو به سمت روشنی ذهن و آگاهی رهنمون میشن که از این جهت قهوه و کتابها دو یار خوب و جدا نشدنی هستند.
کاوه حقپرست، جامعهشناس: در کافهی تنهایی خویش
هوس قهوهی تلخ
در ضمیرم جاریست..
گویی آن مزهی تلخ
چون بهای [بیداریست]!!!
...
روح من پاییز است
لیک!
فنجان قهوهی من
در هوای زندگی
از امید لبریز است.