۱۹
آبان
۱۴۰۰
دنیای موسیقی؛ از استادنماها تا هنرمندان یک دقیقه‌ای

شناسه مطلب :

 

گفت‌وگو با عماد پوستینی؛ مؤسس آموزشگاه زریاب جنوب در بوشهر

گفت‌وگو از: ایرن واعظ‌زاده

  موسیقی تنها یک واژه نیست؛ نغمه‌ای است که در تمام شئونات زندگی انسان ریشه دوانیده و با ریزترین آیین‌ها و آداب و رسوم اجتماع بشری پیوند دیرینه و ناگسستنی دارد. در رابطه با موسیقی و نقش آن در زندگی انسان، سخن‌های فراوانی رفته است اما آنچه ما را بر آن داشته تا در این رهگذر به این مقوله بپردازیم، وضعیت کنونی موسیقی و چالش‌‌هایی است که در این عرصه وجود دارد. عماد پوستینی؛ آهنگساز و نوازنده‌ی بین‌المللی گیتار است که کارنامه‌ی درخشانی در عرصه‌ی موسیقی داشته و 12 سال است که مدیریت آموزشگاه زریاب جنوب در بوشهر را بر عهده دارد. این هنرمند تاکنون کنسرت‌های بسیاری اجرا کرده و آلبوم بی‌کلام «انتهای جاده‌ی بی‌پایان» نیز از جمله کارهای شاخص وی به شمار می‌رود. پوستینی در گفت‌وگویی با پیام عسلویه به شرح چالش‌ها و چگونگی وضعیت کنونی موسیقی می‌پردازد. با توجه به اینکه سال‌ها است مشغول نوازندگی و تدریس هستید، ارزیابی شما در مورد وضعیت موسیقی نوین در بوشهر و به طور کلی ایران چیست؟ ما استعدادهای بسیار خوبی در بوشهر و همچنین کل ایران داریم اما مسئله‌ای که متأسفانه فراگیر هم شده(نه صرفاً در موسیقی) بحث سم‌پاشی‌ها و حاشیه‌هایی است که جوانان را به سمت و سویی که نباید، می‌برد و همین باعث می‌شود فضای موسیقی شکل درستی نگیرد. اگر موسیقی وارد مدارس شود، بالتبع نگاهی که خانواده‌ها و خود بچه‌ها در سال‌های آینده به موسیقی خواهند داشت، بسیار متفاوت‌تر است. یک مشکل بزرگ این است که موسیقی برای خانواده‌ها و فرزندانشان تا زمانی که وارد آموزشگاه نشده‌اند، ناشناخته است و عده‌ای هم معمولاً تنها به موسیقی پاپ اکتفا کرده و هر جهتی که به آن‌ها داده شود را می‌پذیرند. خانواده‌ها در زمینه‌های دیگری مثل ورزش یا زبان در انتخاب مدرس و محیط حساسیت بیشتری دارند؛ چراکه اطلاعات و آشنایی اولیه‌ای در خصوص این رشته‌ها داشتند که از مدرسه شروع شده و شکل گرفته است. اما در مورد موسیقی، مخصوصاً در سیستم امروزی و در استان‌های کوچک، با مواردی از قبیل جمعیت کم و کمبود مدرس متخصص و کارکشته روبه‌رو می‌شویم، از طرف دیگر، تعداد آموزشگاه‌ها بالا می‌رود که می‌خواهند دخل و خرجشان به هم بخورد تا بتوانند درآمدی داشته باشند؛ بنابراین، روی مدرسان کم‌تجربه دست می‌گذارند و مردم نیز چون اطلاع کافی ندارند، همه را به چشم استاد می‌بینند. با توجه به کثرت آموزشگاه‌های موسیقی در بوشهر، آیا می‌توان به آینده‌ی موسیقی استان امیدوار بود؟ زیاد شدن آموزشگاه‌ها خوب است مشروط بر اینکه نظارت و حساسیت نیز همراه آن بالا برود. مدیریت یک مجموعه تفاوت بسیاری با کسب اطلاعات از دنیای موسیقی دارد. در واقع، بحث اصلی ما بیشتر مدیران هستند که مدرسان را بر سر کار گذاشته و تصمیماتی اتخاذ می‌کنند. به نظر من، کسی که مجوز صادر می‌کند باید از متقاضی که رزومه‌ی کاملی داشته و واجد شرایط است، بخواهد تا دوره‌ی مدیریتی را نیز بگذراند و پس از آن مجوز را صادر کند. اگر این اتفاق بیافتد و دوره‌هایی در باب مدیریت و نظارت برگزار شود، مدیران متوجه می‌شوند که چطور باید شرایط را کنترل کنند. وقتی مدیران تأثیرات حواشی را ندانند، کار درست پیش نمی‌رود؛ مثالی می‌زنم؛ چند وقت پیش گفتند در فلان کیک قرص گذاشته‌اند و از آن پس دیگر هیچ کیکی(نه فقط از آن برند) فروخته نشد. حاشیه نیز به همین شکل است. این مسائل جنبه‌ی کلی دارد؛ مثلاً در ابعاد بزرگ‌تر؛ بیست نفر در فلان رشته و در شمال کشور اشتباهی می‌کنند که کل کشور تحت تأثیر آن اشتباه قرار می‌گیرد. حالا فکر کنید در این شهر و در چنین فضایی که ده دوازده مرکز آموزشی است، یک نفر بخواهد خطای بزرگی انجام دهد، همه تحت‌الشعاع قرار گرفته و دود آن در چشم همه می‌رود. افرادی هستند که سال‌ها تلاش می‌کنند اما کلاس خودشان را نمی‌توانند مدیریت کنند، چطور می‌خواهند یک مجموعه‌ی بزرگ را مدیریت کنند؟ این است که افرادی که نباید، وارد بازار کار شده و تعداد آموزشگاه‌ها بالا می‌رود. طرف می‌خواهد یک آموزشگاه شیک داشته باشد اما مدرس خوب ندارد و مجبور است مدرسان تازه کار و خامی که کارت صلاحیت نداشته و تحت تأثیر حواشی قرار دارند را بیاورد. این است که سم‌پاشی به وجود می‌آید و بسیاری از خانواده‌ها زمانی که می‌خواهند فرزندان خود را در یک کلاس ثبت‌نام کنند، تا اسم موسیقی می‌آید، می‌گویند محیطش خوب نیست؛ در حالی که اگر این بخش کنترل شده و آموزش داده شود نتایج بسیار خوبی به دنبال دارد. به طور کلی، اگر بخواهیم از بعد آموزشگاه‌ها نگاه کنیم، اولین مورد مدیریت‌ها هستند که به غیر از بحث موسیقی، باید بحث مدیریتی را نیز دوره ببینند. باید دید سیستم روز به چه صورت است؛ زمان، مکان، تبلیغات و همچنین راه‌های مختلف بیزینس و پیشرفت در این کار چیست. اگر این موارد آموزش داده شود، بسیاری از مسائل دیگر آزمون خطا نمی‌شود و می‌توان با حذف خطاهای گذشته، رو به جلو حرکت کرد. جدیداً اداره‌ی ارشاد شرایطی گذاشته و بر صدور کارت صلاحیت برای مدرسان تأکید می‌کند که این خوب است اما در مواردی همکاری نمی‌شود یا اعتقادی به آن نیست که لازم است این مسئله با فشار خیلی بیشتری انجام شود. اختلاف نظراتی بین فعالان عرصه‌ی هنر در خصوص ابداع سبک وجود دارد. به نظر شما می‌توان گفت در هنر کسی می‌تواند ابداع‌کننده‌ی سبک باشد؟ بله؛ اصلاً ماهیت اصلی هنر همین است. هنر برای بیان احساسات است و هنرمند نیز باید در این امر خلاق باشد. کسی که در هر زمینه یا رشته‌ای کپی‌کاری می‌کند، علناً نمی‌تواند آدم موفقی باشد؛ چه آهنگساز باشد و چه فیلمساز، باید خلاق باشد. در واقع، اگر خلاقیتی در هنر وجود نداشته باشد، نتیجه‌ای ندارد. لازمه‌ی پیشرفت خلاقیت است و لازمه‌ی خلاقیت، پیشرفت و هنرمندی که خلاق نباشد، هنرمند نیست. مثالی که من همیشه می‌زنم و در بعضی مصاحبه‌های دیگر نیز گفته‌ام این است که فرض کنید یک نفر بخواهد در ایران فیلم تایتانیک را بسازد؛ مطمئناً نتیجه‌اش بسیار بد خواهد بود این کپی کردن هیچ حاصلی در بر ندارد. این دنیا چنان وسیع است که هر کسی با دانش و تجربه‌ی کافی و تلاش و عشقی که دارد، می‌تواند در این مسیر موفق بوده و خلاقیت به خرج دهد. من با کشورها و ملیت‌های مختلفی کار کرده‌ام؛ ایرانی‌ها استعداد بسیار بالایی دارند اما محدودیت‌هایی در این عرصه وجود دارد و حمایت‌ها و زیرساخت‌های لازم برای موسیقی، چندان قوی نیست؛ بنابراین، هنرمندان به خودشان تکیه کرده‌اند و در این میان، به دلیل همان نکته‌ای که در بحث مدیریتی عرض کردم، خیلی‌ها مسیر را اشتباه می‌روند که باعث می‌شود نتوانند درآمد کافی داشته باشند و به همین خاطر به شغل‌های دیگر روی می‌آورند و دنیای موسیقی کم‌کم برایشان کمرنگ‌تر می‌شود. به کرات دیده می‌شود هنرجویان و صفحات مختص موسیقی، ویدئوهایی منتشر می‌کنند که بسیار مبتدی بوده و حتی اشتباه اجرا می‌شود؛ فراگیر شدن این روند چه آسیب‌هایی بر بدنه‌ی جامعه‌ی موسیقی وارد می‌کند؟ متأسفانه با ورود اینستاگرام، کشور پر از موزیسین‌های یک دقیقه‌ای شد؛ یک تکه از قطعات موزیسین‌های بزرگ را نواخته و در فضای مجازی منتشر می‌کنند و بدون اینکه آن قطعه را بررسی و تحلیل کنند، فقط به خاطر چند کامنت و بالا رفتن فالوور، به دنبال کار بعدی می‌روند. مثالی می‌زنم؛ فکر کنید در کشوری پلیس و کسی که بر کارهای مردم نظارت کند، وجود نداشته باشد، در این صورت نتیجه‌ی آن هرج و مرج است. در کشوری زندگی می‌کنیم که نه در مدارس و نه در تلویزیون ساز نشان نمی‌دهند و ما هم نمی‌توانیم مردم را تحت فشار قرار دهیم که درک کاملی از این عرصه داشته باشند. وقتی عموم مردم سواد بالایی در مورد موسیقی ندارد، بالتبع هر کسی در این میان عرض اندام می‌کند. ناآگاهی‌ها توهم به وجود آورده و فضای مجازی پر می‌شود از افراد متوهمی که فکر می‌کنند هنرمند هستند. آیا می‌توان با توجه به این رویکردها و فرهنگ برخورد جوانان امروز با موسیقی ادعا کرد موسیقی دستگاهی و نسل افرادی همچون «پاکو د لوسیا» در حال از بین رفتن است؟ شما به پاکو د لوسیا اشاره کردید؛ او موزیسینی بود که حتی در کشور خودش هم نمی‌توان در موردش کارشناسی کرد؛ چراکه یک بار به وجود آمد و گمان نمی‌کنم کسی بتواند پا جای پای وی گذاشته و تأثیری که او بر دنیای موسیقی بر جای گذاشت را بتواند بگذارد. اما نسل‌های گذشته در ایران، افرادی بودند که تلاش بیشتری می‌کردند؛ فضای مجازی نبود و آن‌ها مجبور بودند بیشتر تلاش کنند نا بیشتر دیده شوند. امروزه سیستم‌های کامپیوتری در استدیوهای ضبط تمام عیب‌ها را می‌پوشانند و همین باعث شده بسیاری از خواننده‌ها بدون اینکه کلاس بروند خواننده شوند اما در گذشته که چنین سیستم‌هایی وجود نداشت، خواننده باید تلاش می‌کرد تا بهترین کیفیت را در استدیو پیاده کند. امروزه افراد راحت‌تر دیده می‌شوند اما تلاش کمتری می‌کنند. این را نیز بگویم که استعدادها بهتر، فضاها بازتر و امکانات بیشتر از قبل است. همچنین راه‌های رفت‌وآمد، گلاس‌های آنلاین و فضاهای ارتباطی با خارج از ایران نسبت به گذشته راحت‌تر است؛ لذا در صورت کنترل شرایط، بهتر می‌توان به نتیجه رسید نه اینکه صرفاً به یک سبک اکتفا شود. 90 درصد افرادی که در ایران در سبک فلامینکو کار می‌کنند، فقط همان سه - چهار آهنگی که وارد ایران شده را می‌زنند و یک مدت در فضای مجازی با هم مسابقه می‌گذارند و به هم بد و بیراه می‌گویند. زمانی که خارج از کشور بودم، این موارد را خیلی کم می‌دیدم؛ حتی در یکی از شهرهایی که بودم چندین آموزشگاه در کنار هم قرار داشت و اگر بخواهم به یک تفاوت در نوع نگاه اشاره کنم، نزد هر کدام از آن‌ها که می‌رفتم، هنگام صحبت در مورد همکارشان، نقطه قوت‌ها را بیان می‌کردند اما ایراد بزرگ ما این است که تنها به ضعف‌ها اشاره می‌کنیم و این یکی از مسائلی است که سبب عقب انداختن ما می‌شود. در آنجا شاید به دلیل اینکه رفت‌وآمد ملیت‌ها راحت‌تر است، علمشان را بهتر در اختیار یکدیگر قرار می‌دهند اما اینجا بسیاری افراد از ناآگاهی اکثر مردم سوءاستفاده کرده و خود را به عنوان مدرسان کارکشته به آن‌ها می‌نمایانند. موارد زیادی دیده شده که طرف چند صفحه را از چندین کتاب کپی کرده و به نام خودش به عنوان نویسنده چاپ می‌کند و گویا کسی هم پیگیر این داستان نیست! همین مسائل باعث ایجاد توهم شده و در مراحل بعدی اتفاقات بزرگ‌تری را رقم می‌زند. در برخی موارد سن مدرسان حتی به 16 سال نیز می‌رسد؛ یعنی طرف هنوز پشت لبش سبز نشده و جماعتی او را استاد خطاب می‌کنند! او چه درکی از این کلمه دارد که بتواند بار این مسئولیت را به دوش بکشد؟ علاوه بر اینکه خودش آسیب می‌بیند به محیط اطرافش نیز آسیب وارد می‌کند، چون هنوز شخصیتش شکل نگرفته و تنها به واسطه‌ی خوب نواختن دو آهنگ مدرس شده است؛ شخصی که این افراد را بر سر کار می‌گذارد باید جلوی این اتفاقات را بگیرد. این موارد حتی وارد مسائل اصولی و پایه‌ای هم شده و چون مدرس سنش کم است می‌گویند فقط برای کودکان تدریس می‌کند در حالی که این بدتر است و به ریشه آسیب می‌زند. صحبت من کلی است و فقط در مورد بوشهر نیست. یک استاد باید چه ویژگی‌هایی داشته و چه مراحلی را باید طی کند تا به این سطح برسد؟ امروزه شرایط خیلی متفاوت است. با توجه به نوع امکانات موجود و تمام مواردی که یک نفر نیاز دارد - چه از بعد کتاب، مطالب علمی، سایت‌های مختلف، فیلم‌های آموزشی، کنسرت‌های موزیسین‌های بزرگ و ... - افراد خیلی راحت‌تر می‌توانند پیش بروند اما آن‌ها نباید خیلی زود وارد دنیای تدریس شوند. یک مدرس علاوه بر اینکه از نظر علمی و تجربی باید در سطح بالایی قرار داشته باشد، روابط عمومی خوبی نیز باید داشته باشد. نوازنده‌ی خوب بودن دلیل بر مدرس خوب بودن نیست اما یک مدرس خوب باید یک نوازنده‌ی خوب باشد. همچنین یک مدرس باید الگو بوده و در دنیای موسیقی از صفر تا صد بهترین کارها را برای هنرجو انجام داده و بهترین هدف را برایش بگذارد. یک مدرس باید به روی استیج برود؛ چراکه مدرسی که روی استیج نرفته یعنی آمادگی ندارد و نمی‌تواند هنرجو را به خوبی برای این شرایط آماده کند. یک مدرس باید فضای استدیو را بشناسد و از تمام مواردی که در دنیای موسیقی وجود دارد - حداقل به صورت عمومی – آگاهی داشته باشد تا بتواند آن‌ها را انتقال دهد. همچنین باید دانش و مهارت کافی در مورد سبک و سیاقی که می‌خواهد آموزش دهد را داشته باشد. در همین بوشهر، در سازهای سنتی، مورد داشته‌ایم که طرف هر هفته به شیراز می‌رفت و وقتی برمی‌گشت، هفته‌ی بعد همان درس را به هنرجویش می‌داد! یعنی خودش از هنرجو فقط یک جلسه جلو بود و اگر یک هفته نمی‌توانست به شیراز برود، هنرجویش به او می‌رسید و این یعنی فاجعه. یک مدرس ناشی حتی می‌تواند سیستم عصبی دست را به هم زده و آسیب‌هایی به مفاصل وارد کند که در ادامه نیز امکان دارد مشکلاتی در زندگی شخصی هنرجو به وجود آید. یک مدرس باید یک موزیسین کامل باشد و هر وقت به این نقطه رسید، شروع به تدریس کند. البته بلید بگویم خود بنده هم زمانی که تدریس را شروع کردم، آدم پخته‌ای نبودم و اگر تجربه‌ی امروزم را داشتم و یکی مثل خودم را در آن زمان می‌دیدم، به هر قیمتی بود جلویش را می‌گرفتم تا پخته‌تر شده و بعد وارد دنیای تدریس شود. من برای افزایش انگیزه‌ی هنرجوهایم سنت کنسرت‌های هنرجویی را در استان بوشهر بنا گذاشته و تا امروز 13 دوره‌ از کنسرت‌های هنرجویی را با همان هزینه‌ها، سالن‌ها و امکاناتی که در اختیار خوانندگان بزرگ کشوری قرار می‌گیرد، برگزار کرده‌ام تا آنان با شرایط یک کنسرت آشنا شوند و نه به این شکل که در آموزشگاه صندلی چیده شود و اسم آن را بگذاریم کنسرت هنرجویی. ما بعضاً مدرسان خوبی داریم و مردم باید در زمان انتخاب مدرس تحقیق کنند تا بابت هزینه، زمانی که صرف می‌کنند و همینطور آینده‌ی خود یا فرزندشان که وارد دنیای موسیقی شده، خیالشان راحت باشد. اگر اجازه دهید کمی به عقب برگردیم؛ با توجه به فاکتورهایی که در مورد بهبود وضعیت نسبت به گذشته فرمودید، در مورد آن بخش از استعدادهای درخشان و افراد دغدغه‌مندی که در عرصه‌ی موسیقی داریم، چقدر می‌توان رد پای پختگی هنر را در آثار آنان مشاهده کرد؟ دوباره تأکید می‌کنم که معمولاً هنرمندان خوب وقت فضاهای مجازی را ندارند و ترجیح می‌دهند روی استیج با مردم ارتباط برقرار کنند تا در فضاهای یک دقیقه‌ای یا سی ثانیه‌ای. از نظر پتانسیل صد در صد پتانسیل‌های بهتری وجود دارد؛ مثلاً بنده سال‌ها هزینه کردم و در اسپانیا دوره دیدم و در خارج از کشور با بندهای مختلف آمریکای جنوبی، ترکیه‌ای، ژرمن و کشورهای مختلف کار کردم و تمام این تجربیات را در اختیار نسل امروز می‌گذارم و دیگر نیازی نیست آن‌ها برای داشته‌هایی که من اکنون دارم، آنقدر هزینه کنند؛ آن‌ها این داشته‌ها را به دست آورده، بر آن افزوده و تلاششان را روی چیزهای دیگر می‌گذارند و به نسل‌های بعد نیز منتقل می‌کنند. به طور کلی، این روند رو به بهبود اما کند است؛ چون نظارت چندان دقیق نبوده و کم‌لطفی‌هایی نیز نسبت به هنر موسیقی در کشور ما جریان دارد. وگرنه، آن‌هایی که خوب هستند واقعاً با عشق کار کرده و نهایت تلاش خود را می‌کنند. این نسل‌ها بزرگ‌تر شده و نسل‌های بعدی را پرورش می‌دهند و در آینده، ما هنرمندان بزرگی را خواهیم داشت کمااینکه هم‌اکنون نیز داریم. یک موزیسین در ایران برای ارائه‌ی آثارش در سبک‌های کلاسیک، فلامینکو یا حتی پاپ با چه چالش‌هایی مواجه است؟ در ایران شاید سالی یک یا دو بار فستیوال برگزار شود و باید گفت بخش‌های تخصصی نوازندگی نیز درآمدی ندارد، مثلاً من می‌خواهم کنسرتی در شهر خودم برگزار کنم؛ هزینه‌ی سالن و تمام تشکیلاتی که استفاده می‌شود، با آن خواننده‌ای که از تهران می‌آید یکی است، در حالی که من ناچارم برای استقبال مردم، بلیطم را 20 تومان بگذارم اما پایین‌ترین بلیط آن خواننده 120 تومان است؛ پس او با یک سود صد میلیونی برمی‌گردد و من اگر شانس بیاورم ضرر زیادی نکنم. وقتی سبک‌های تخصصی به این صورت باشد، انگیزه‌ی زیادی باقی نمی‌ماند چون فردی که می‌خواهد اجرا داشته باشد، باید همه‌ی درآمد خود را صرف هزینه‌ی کنسرت‌ها کند تا چهار نفر آن را ببینند؛ بنابراین به ناچار، به سمت سالن‌های کوچک‌تر می‌رود که همین سبب می‌شود دید تخصصی به نسبت فضای کار کوچک دیده شود؛ برای مثال، مردم(و بیشتر جوانان) می‌بینند اجرای موسیقی پاپ در سالن 2000 نفره و اجرای فلان نوازنده که استاد بسیار بزرگی است در سالن 100 نفره برگزار می‌شود و این است که به سمت آن سالن 2000 نفره و سبک پاپ گرایش پیدا می‌کنند. در مورد آلبوم نیز باید بگویم، امروزه حتی کار پاپ هم به سختی فروش می‌رود چه برسد به کارهای تخصصی؛ یعنی کارهایی که در ژانرهای تخصصی و موسیقی‌های بی‌کلام و در سبک‌های مختلف ساخته می‌شود، فروشی ندارد. آلبوم انتهای جاده‌ی بی‌پایان که در سال 94 ساخته شد، بیش از سی میلیون تومان هزینه دربرداشت اما حتی هزار تومان هم سود نداشت. همه‌ی این کارها به خاطر عشق و علاقه انجام می‌شود و نه تنها برای من که برای همه به همین صورت است. وضعیت بازار هنر موسیقی چه تفاوتی با کشورهای توسعه یافته دارد و آنان برای رونق این هنر چه شیوه‌هایی را اعمال می‌کنند؟ شاید 95 درصد از مردم ما به عنوان تفریح به موسیقی نگاه می‌کنند و این نوع نگرش به موسیقی تفاوت زیادی با کشورهای توسعه یافته دارد که از همان روز اول آن را یک بیزینس و حرفه می‌بینند که برای رقابت در این عرصه از لحظه‌ی شروع تا زمان رسیدن به سودآوری، تمام موارد را با برنامه‌ریزی دقیق و به صورت حرفه‌ای جلو می‌برند. امروزه در دنیا، موسیقی یک بیزینس، حرفه و صنعتی درآمدزا است. اولین نقطه‌ی عطف دنیای موسیقی این است که حداقل باید از طرف آن کشور مورد حمایت قرار گیرد که در گشور ما مقدمات این امر فراهم نیست و هنوز نتوانسته جای خودش را پیدا کند و پتانسیل این را دارد که خیلی بیشتر از این‌ها روی آن کار شود تا درآمدزایی خوبی داشته باشد. حرف آخر؟ از شما و عوامل روزنامه‌ی پیام عسلویه که از این فضاها حمایت می‌کنید تشکر می‌کنم. در هر صورت، دنیای موسیقی دنیای زیبایی است به شرطی که زیبا دیده شده و افراد با هم یک‌رنگ باشند و نقطه قوت‌های یکدیگر را ببینند؛ ما باید تلاش کنیم به هنرمان، خودمان و مردممان عشق ورزیده و مسیر بهتری بسازیم. در مورد مسئولین، درست است که تلاش خود را می‌کنند اما توقع ما این است که به نسل‌های بعد توجه بیشتری شود و نه اینکه این نسل‌ها به آسیب رسیده و بعد مورد توجه قرار گیرند؛ پیش از وقوع این اتفاقات باید این نسل‌ها دیده شوند. در نهایت، حرف همیشگی من احترام است. احترام متقابل باعث برد همه‌ی ما شده و نه تنها دنیای موسیقی که هر دنیایی را قشنگ می‌کند.   منتشر شده در روزنامه پیام عسلویه

جزئیات مطلب

تاریخ آبان ۱۹, ۱۴۰۰
شناسه مطلب 26
دسته ها گفت‌وگو
ادرس کوتاه
http://andishehmadani.ir/?p=26
به اشتراک بگذارید


آخرین مطالب