۲۴
آبان
۱۴۰۰
هدا گابلر؛ همزاد انسان کرونازدهی امروز
شناسه مطلب :
ایرن واعظزاده
هدا گابلر؛ نامی که از همان ابتدا به مخاطب مینمایاند “هویت” رکن اساسی این نمایشنامه است.
تفاسیر مختلفی از این نمایشنامه به میان آمده است؛ برخی آن را روانشناسی یک زن قلمداد میکنند که با نفوذش، اهریمنی از بطن آن زاییده شده و فضایل را به زشتی و کراهت میگرایاند، عدهای دیگر نیز بر این باورند که هنریک ایبسن خصایل و ویژگیهای مختلف انسانی را در این درام بازآفرینی کرده است. اما آنچه نگارنده در این نوشتار بر آن تأکید دارد، ملال و سرگردانی انسان متمدن امروزی میباشد.
هر یک از کاراکترهای مخلوق ایبسن چیستی زندگی را در جریانی برای خود معنا کرده و با ممارست، خود را وقف حفظ آن میکنند، اما دیری نیست که با نابودی و فرو ریختن تراشههای این معناهای جعلی و ساختگی، هویت آنان نیز متزلزل شده و به تدریج ویران میگردد و این چیزی است که از همان پردهی نخست آشکارا در برابر دیدهی کنجکاو مخاطب عریان شده و رقت او را برمیانگیزد.
ایبسن فارغ از ترسیم خصلتهای نیک و بد انسانی، ملال و تهیشدگی انسان را تصویر میکند که در حصار موقعیتها و پارادوکسهای گوناگون به بند کشیده شده است؛ این نمایشنامهنویس در واقع با چیرهدستی دنیایی را نشان میدهد که نه بر مدار ایدهآلها، که بر محور تضادها میچرخد.
هدا گابلر تراژدی انسان مصیبتزده و متنفر امروز نیز هست که وضعیت موجود با آرمانها و گرایشهای ایدهآلیستی او هم پوشانی ندارد؛ او پیوسته و با حسرت سر به سوی گذشته داشته و نمیتواند موقعیت کنونی خود را بازیابی کند؛ انسانی ملول و گریزان از خویشتن خویش.
هدا در گذشتهاش میکوشید معنا را در مصرف چیزها خلق کند؛ مصرفی صرف و بیچونوچرا که آن را بعدها در ازدواجی با همین قید و شرط پیوند زده و مادامی که به بنبست میخورد، ویرانگری را برمیگزیند.
او انسانی آزادیخواه و سنتشکن است که در هیچ یک از قالبهای سنتی نگنجیده و خصمانه آنها را در هم میشکند و از این درهمشکستگی، ملال را در زندگی میآفریند. او کاراکتری پارادوکسیکال است که هم بیهودگی معناهای جعلی را به وضوح دریافته و هم ناتوان و حقیر از زایش معنا و جهش آن در هستی خود است؛ لذا رهایی و وارستگی را ابتدا در تباهی و ویرانگری و سپس نیستی مییابد.
نگاه هدا خالی از زیباییشناسی نیست، اما مضامین این زیباییشناسی را در زندگی عادی و روزمره نمیتوان یافت. او زیبایی و شجاعت را توآمان در پایان خودخواستهی زندگی نظاره میکند.
ملال از بطن فقدان و بیمعنایی زاییده شده و با آن شریک و همخانه میشود. ملال، افشرهای لزج با طعمی زهرآگین است که انسان امروزی ذرهذره از آن اشباع شده و به تیرگی میگراید و هر قطرهی آن، به تدریج روح را فرسوده و به وادی بیمعنایی سوق میدهد.
تشدید ملال این را میرساند که اجتماع و فرهنگ حاضر حفرهای بزرگ از فقدان و تهیبودگی را درون خود میگستراند؛ اجتماعی که انسانهایش سرگشته و ناآرام، برای نابودی زمان به هر چیزی متوسل گردیده و چنگ میاندازند.
منبع جامعه آنلاین – تاریخ انتشار ۱۶ تیر ۱۳۹۹