نگاهی به چگونگی ارتباط نابینایان با سینما و تلویزیون
به نظر میرسد اکثر مردم آشنایی کافی و صحیحی در مورد نابینایان و دنیای آنها ندارند. برای مثال حضور در سینما و تماشای فیلم از جانب افراد نابینا امری غیرعادی و شگفتانگیز برای بسیاری از عوام تلقی میشود. این موضوع به همان اندازه برای مردم تعجبآور است که بدانند ناشنوایان نیز نهتنها میتوانند از موسیقی لذت ببرند بلکه قادر به نواختن ساز نیز هستند. اما در واقع یک فرد نابینا چطور میتواند فیلم ببیند و علاوه بر تماشای فیلم، تحلیل محتوایی نیز از آن ارائه دهد؟ محمدقاسم کفیلی جوان ۲۴ ساله اجتماعی و خوشمشربی است که از بدو تولد نابینای مطلق است. او که هم اکنون دانشجوی مقطع کارشناسیارشد رشته حقوق تجارت بینالملل است به زبان انگلیسی تسلط داشته و به حوزههای مختلفی مانند سینما و ادبیات نیز علاقهمند است. خالی از لطف نیست که بدانیم شاهنامه فردوسی را نیز چندینبار از ابتدا تا انتها خوانده است؛ کاری که بسیاری از افراد عادی از انجام آن عاجز ماندهاند.
صفت «روشندل» تأثیر بدی داد
محمدقاسم کفیلی در ابتدا با بیان اینکه ما ضعف آموزشی داریم، به آتیهنو میگوید: «فقط این مطرح نیست که مردم خیلی چیزها را نمیدانند بلکه موضوع این است که آموزشی در این مورد به مردم داده نمیشود. در رسانهها هم اگر از افراد دارای محدودیت بینایی - چه افراد نابینای مطلق و چه افراد با آسیب بینایی کمتر- ذکری به میان میآید یا از آنها برای برنامه خاصی دعوت میشود، بیشتر به ابعاد معنوی این جریان پرداخته میشود؛ مثلاً مطرح شدن صفت «روشندل» تأثیر بدی در زندگی ما گذاشته است. به ما میگویند شما دلتان پاک است و باید دعا کنید و... اوج پرداختن بیشتر رسانهها به افراد دارای محدودیت جسمی هم این است که این افراد - خصوصاً افراد دارای آسیب بینایی - را انسانهایی مقدس و مستجابالدعوه مینمایانند که واقعاً چنین چیزی نیست.» وی در خصوص چگونگی تماشای فیلم از سوی نابینایان اذعان میکند: «یک زمانی نابینایان نمیتوانستند فیلم ببینند و تنها چیزی که متوجه میشدند دیالوگهای یک اثر سینمایی بود. حالت دیگری هم وجود داشت که نابینایان یک شخص همراه در کنار خود داشتند که صحنهها را برایشان توضیح میداد و به کمک او فیلم را تماشا میکردند و از این طریق متوجه میشدند که در آن فیلم چه اتفاقی در حال رخ دادن است. در اواسط دهه ۸۰ برنامه رادیوفیلم در رادیو نمایش راهاندازی شد که فیلمها را برای نابینایان توضیحدار میکرد؛ به این صورت که ما فقط صدای فیلم را داریم و یک گوینده برای ما صحنههای فیلم را توضیح میدهد. این توضیحات هر چقدر دقیقتر باشند یک فرد نابینا میتواند دسترسی بهتری به محتوا داشته باشد. فیلم توضیحدار سالهای زیادی است که در ممالک غربی - به خصوص اروپای غربی و آمریکا - وجود دارد. در حال حاضر شرکتهای بزرگی مثل نتفلیکس (Netflix) و سونی بعضاً فیلمهای خود را توضیحدار میکنند که این آثار بیشتر برای ما قابل دسترس هستند.» کفیلی ادامه میدهد: «در ایران پس از متوقف شدن رادیوفیلم، تلاشهای جسته گریختهای برای گسترش فیلمهای توضیحدار ایجاد شد. سایت (Justaudio.ir) و همچنین سایت (Mp۳movies.ir) یکسری فیلمها را توضیحدار میکردند و در کنار آن نسخه صوتی فیلمها را هم برای افراد آسیبدیده بینایی قرار میدادند. از سال ۱۳۹۸ گلاره عباسی سینمای ویژه نابینایان یعنی «سوینا» را ایجاد کرد که اکرانهای عمومی داشت؛ به این صورت که ما به سینما میرفتیم و به طور معمول بازیگران وظیفه توضیح دادن فیلم را برعهده داشتند که بعضی از آنها حامد بهداد، حبیب رضایی، رضا کیانیان و خود گلاره عباسی بودند. من تجربه دیدن فیلمهای سرخپوست و جهان با من برقص را با اکرانهای عمومی سوینا داشتهام که حقیقتاً توضیحدار کردن آنها در حد فیلمهای خارجی قوی نبود. من این اعتراض را به خانم عباسی هم ارائه دادم.»
رادیوفیلم علاقه نابینایان به سینما را تقویت کرد
دانشآموخته رشته حقوق در همین راستا اضافه میکند: «فیلم توضیحدار باعث میشود فرد نابینا بتواند با هنر سینما ارتباط برقرار سازد. در سینما فقط تصاویر مهم نیست، دیالوگها هم اهمیت دارند. تصاویر هم وقتی توضیح داده میشوند فرد نابینا امکان این را به دست میآورد که خودش را در موقعیت در نظر بگیرد و راجع به آن تصویرسازی کند تا بتواند کاملاً محتوا را درک کند؛ شاید حتی نشود محتوا را به طور کامل درک کرد، اما اینکه بگوییم یک فرد نابینا نمیتواند با هنر سینما ارتباط برقرار کند غلط است. اصولاً سینمای داستانی پدیدهای است که انگار یک رمان را به صورت نمایش درآورده باشند.» وی با اشاره به اینکه ما نمیتوانیم اسم فیلمهای توضیحدار را رادیو فیلم بگذاریم بیان میکند: «فیلم توضیحدار ترجمه شده عبارت انگلیسی آن یعنی(described movie) است. رادیو فیلم چیزی است که به صورت رادیویی تولید و از رادیو نیز پخش میشود. در حال حاضر عموماً فیلمهای توضیحدار در سایتها قابل دانلود هستند و خود من فیلمهای توضیحدار خارجی را بیشتر به نسخههای ایرانی آن ترجیح میدهم؛ هرچند امروز «گوشکن» فعالیت بسیار زیبایی انجام میدهد و سریالها، انیمیشنها و فیلمهای بروز را برای افراد آسیبدیده بینایی صوتی و توضیحدار میکند که این کار واقعاً در ارتباط گرفتن نابینایان با سینما و تلویزیون نقش دارد. البته باید گفت سوینا هم این کار را انجام میدهد و بیشتر هم به فیلمهای مشهور پرداخته و آنها را ارائه میدهد که از جمله میتوان فیلمهای محمد رسولالله، دوازده مرد خشمگین، دلشدگان، مادر، اجارهنشینها و... را نام برد. نکته خیلی مهم این است که همه فیلمهای ارائه شده با صدای بازیگران توضیحدار و در اختیار نابینایان قرار داده شده است.»
دانشجوی کارشناسیارشد حقوق تجارت بینالملل در رابطه با نقش رادیوفیلم در ایجاد علاقه نابینایان به سینما و تلویزیون اظهار میدارد: «از نظر من میزان علاقه نابینایان به سینما لزوماً ربطی به رادیوفیلم ندارد. رادیوفیلم صرفاً این امکان را برای افراد نابینا تسهیل کرده و باعث جذب بیشتر آنها به سینما شده است؛ اما پیش از این هم نابینایان با خانوادههایشان پای تلویزیون نشسته و سریال میدیدند یا با دوستان خود به سینما رفته یا فیلمها را در موبایل و لپتاپ و حتی قبل از آن به وسیله نوارهای ویدئویی تماشا میکردند. شاید بهتر این است که گفته شود رادیوفیلم این علاقه را تقویت کرده است.»
نابینایی هم مثل اندازه قد، یک ویژگی است
اما فارغ از بحث تماشای فیلم، بسیاری از مردم نمیتوانند تصور کنند که نابینایان هم مانند افراد بینا خواب ببینند و چه بسا این موضوع برای کسانی که به مراتب آشنایی کمتری با نابینایان دارند حیرتآور باشد. کفیلی در این باره به آتیهنو میگوید: «خواب دیدن یک رویه مغزی است و هیچ ارتباطی به دیدن یا ندیدن فرد ندارد. معمولاً افرادی که نابینای مادرزاد هستند خواب دیدنشان به همان شکلی است که در زندگی واقعی زیست میکنند؛ ممکن است یکسری تجربهها را کسب کرده باشند و تجربههایی که تا به حال نداشتهاند را ساختار ذهنیشان برای آنها به نمایش میگذارد؛ مثل رانندگی کردن. با اینکه نابینایان مادرزاد هبچ وقت رانندگی نکردهاند میتوانند خودشان را پشت ماشینی تصور کنند که دارند گاز میدهند، کلاچ میگیرند یا فرمان ماشین را میچرخانند. در واقع، آنها بیشتر با اطلاعات اکتسابیای که به دست میآورند خواب میبینند. اما افرادی که قبلاً بینایی داشتند و بعداً نابینا شدند این قضیه برایشان متفاوت است؛ به این صورت که ساختار ذهنی آنها که حافظه تصویری دارد تصویر را برای آنها به نمایش میگذارد.» وی عنوان میکند: «نحوه حضور فرد دارای محدودیت جسمی - با هر نوع محدودیتی - در جامعه اهمیت زیادی دارد؛ به عبارتی یعنی او خودش را چگونه در جامعه ارائه میکند؟ اگر یک تصویر منفعل از خودش بروز دهد که به طور مداوم نیازمند کمک است، حس ترحم را در افراد دیگر برانگیخته میکند، چون خودش دارد این ترحم را طلب میکند. اما اگر تصویری پیشرو از خود بروز دهد و آدمی باشد که توانمند است و از عهده همه کارهایش برمیآید یا حداقل همه کارهایی را که از پس آنها برمیآید را انجام دهد، ترحم کمتر ایجاد میشود. البته چنین فردی محدودیتهایی هم دارد، همانطور که من و همه انسانهای دیگر محدودیت داریم. صرفاً معلولیت فیزیکی محدودیت نیست؛ این معلولیت ابتدا به دیدگاه خود فرد و سپس نگاه طرف مقابل بستگی دارد. دیدگاه فرد دارای محدودیت فیزیکی اگر این باشد که این یک نقص است، هیچ وقت نمیتواند خود را از ترحم دور کند، اما اگر نگرشش چنین باشد که این تنها یک ویژگی است که دارد، آن وقت شاید بتواند دوز ترحم آدمها را پایینتر بیاورد و حتی نسبت به آنها در موقعیت برتر قرار بگیرد.» کفیلی با تأکید بر اینکه نحوه رفتار خانواده با فرزند دارای محدودیت جسمی خیلی مؤثر است، تصریح میکند: «در واقع، خانواده هر طور که با او رفتار کند روی رفتار آن فرد در جامعه تأثیر میگذارد. اگر خوب رفتار کند و حمایتگر باشد و فرد را یک انسان با ویژگی متفاوت ببیند فرد آسیبدیده جسمی هم خودش را باور میکند، اما اگر برعکس باشد میشود همان فردی که ناتوان است یا حتی اگر توانمند باشد هم خودش را باور ندارد.» او در پایان از تجربه شخصی خود میگوید: «خانواده من سعی کردند روابط عمومی من را از سنین خیلی کم تقویت کنند و پدر من همیشه پشتیبانی و حمایتاش را در طول این ۲۴ سال زندگی من اثبات کرده و همیشه سعی کرده است طوری به من کمک کند که استقلال من حفظ شود؛ مثلاً وقتی دو ساله بودم من را به پارک میبرد و خودش در کناری مینشست و از من میخواست بروم با کودکان دیگر بازی کرده و برای خودم دوست پیدا کنم یا اینکه من را به مراسمها و مجالس مختلف میبرد و هیچ وقت به عنوان یک فرزند که محدودیت بینایی دارم پنهانم نمیکرد. همین موارد بعدها در نوع رفتار من در جامعه تأثیر گذاشت. من در دانشگاه یکی از افراد خوش ارتباط به حساب میآمدم و همه با من ارتباط خوبی برقرار میکردند و انگار هرچه بیشتر به من نزدیک میشدند بیشتر از بودنم در کنار خودشان لذت میبردند و من نه تنها در روابط با اساتید و دانشجوها و روابط کاری (کار ترجمه و گویندگی) بلکه در روابط عاطفی هم موفق بودم و توانستهام انسانهایی را که هیچ چیز از نابینایی نمیدانستند به این باور برسانم که نابینایی هم مثل بلندی یا کوتاهی قد صرفاً یک ویژگی است.»
منتشر شده در شماره 321 هفته نامه آتیه نو