۱۱
آذر
۱۴۰۲
من هم می‌خواهم زیبا باشم

شناسه مطلب :

 عضو مصنوعی و چرخه بی‌پایان مشکلات

گزارشی از: ایرن واعظ‌زاده

  نقص عضو یا محدودیت فیزیکی بر اثر عوامل وراثتی یا حادثه‌ رخ می‌دهد. این موضوع در ظاهر تنها جسم فرد را متأثر می‌کند اما درواقع روان او را نیز تحت تأثیر قرار داده و چرخه بی‌پایانی از مشکلات و نابرابری‌ها را پیش رویش می‌گستراند. قطع عضو نیز یکی از انواع محدودیت‌های فیزیکی است که می‌تواند جنبه‌های مختلف زندگی فرد را دگرگون ساخته و محدودیت جسمی ناشی از آن تاثيرات مخربی بر روی کيفيت زندگی این افراد بر جای گذارد. در گفت‌ و شنود با این گروه افراد جامعه درمی‌یابیم که آنچه بیش از زخم‌هایشان آنان را رنج می‌دهد، ذهن و زبان تبعیض آمیز و زهرآلود جامعه است و نه جای خالی یکی از اعضای بدنشان. مردم فقط ادعای فرهنگ و تمدن دارند «مختار .ه» در این خصوص بیان می‌کند: «من در اداره برق کار می‌کردم و چند سال پیش به خاطر یک حادثه وحشتناک برق گرفتگی هر دو دستم را از دست دادم. الان شرایطم به گونه‌ای است که چون بازو ندارم و عصب‌هایم از بین رفته است امکان استفاده از دست مصنوعی متحرک را ندارم و دست‌های مصنوعی ثابتی که استفاده می‌کنم فقط برای زیبایی است که آنها هم خیلی اذیت کننده هستند و بدنم را زخم می‌کنند.» او با اوقات تلخی از نگاه‌ها و رفتارهای حقارت‌بار مردم گله می‌کند: «خیلی وقت‌ها از مردم ما کارهایی سر می‌زند که اصلاً پسندیده نیست؛ مثلاً یک روز پسر جوانی که داشت رد می‌شد به سمت من آمد و پولی در جیبم گذاشت! به تلخی به او لبخند زدم و برایش توضیح دادم که من مستمند و محتاج نیستم و این حرکتش اصلاً جالب نبوده است. متأسفانه مردم ما فقط ادعای فرهنگ و تمدن دارند.» «مهدی .خ» با غم محسوسی اظهار می‌کند: «به خاطر استفاده از عضو مصنوعی بارها مورد تحقیر و خشونت روانی قرار گرفته‌ام و حتی پیش آمده است که آبرویم را هم برده‌اند. یک بار در جمعی با دوستانم نشسته بودم که یکی از آنها به عضو مصنوعی من اشاره کرد و بعد شروع به مسخره کردنم کرد؛ خیلی حس بدی داشتم....» زبانش نمی‌گردد که بیش از این ادامه دهد. «ستایش .الف» نیز ار دست مصنوعی استفاده می‌کند. پرسشم را برایش تکرار می‌کنم؛ بی‌میل به گفت‌وگو و خیلی خلاصه و کوتاه پاسخ می‌دهد: «تحقیر که نمی‌کنند اما آدم خودش معذب می‌شود.» همه چیز را مدیون مادربزرگم هستم «پروانه .م» با یک لحن جدی می‌گوید: «من خدا را شکر می‌کنم چون مردم که من را با این وضعیت می‌بیند با اینکه احساس دلسوزی و ترحم عذاب دهنده‌ای دارند اما شرایط من یک تلنگری به آنهایی که از نظر جسمی سالم هستند می‌زند که خدا را یادشان بیاورد؛ اگر واقعاً خدا را یادشان رفته باشد می‌گویند خدا شفایش بدهد یا خدا را شکر که تنمان سالم است.» او در ادامه توضیح می‌دهد: «من به خاطر تصادف یکی از پاهایم را از دست دادم. از کودکی گرفتار درمان و رفت و آمد به شیراز و مشهد بودم. مدت‌ها انواع ابزارهای کمکی مثل عصا، ویلچر و واکر را امتحان می‌کردم که هیچ کدام نمی‌توانستند نیازم را برطرف کنند تا اینکه بعد از چند مدت توانستم به کمک عصای مچی راه بروم. در مدرسه بچه‌ها به خاطر مشکل پایم به سمتم نمی‌آمدند و با من دوست نمی‌شدند اما من خیلی دلم می‌خواست با بچه‌ها دوست شوم و با آنها بازی کنم و بدوم و خیلی از کارهای دیگری که بچه‌های هم‌سن و سال من می‌توانستند انجام دهند و من از آنها عاجز بودم. آن زمان هم به سختی به مدرسه می‌رفتم و کسی را هم نداشتم که کمکم کند.» پروانه چنین شرح می‌دهد: «وقتی دبستانی بودم برایم کفش بریس گرفتند تا دیگر عصا را کنار بگذارم. چون سنم کم بود خیلی زود توانستم با این کفش انس بگیرم اما بعد از مدت کمی پایم را زخمی و له کرد که مجبور شدم کنار بگذارمش و تا چند ماه یا سال بعد دوباره یک کفش بریس دیگر برای پایم قالب بگیرم، چون در حال رشد بودم و آن کفش قبلی دیگر به دردم نمی‌خورد. آن زمان هم اگر اشتباه نکنم هزینه کفش بریس 100 هزار تومان بود. الان هم در بزرگسالی حدود دو سه سالی از کفش بریس استفاده کردم که باز هم مشکلاتی برایم به وجود آمد و نیاز به کفش جدید پیدا کردم. آن زمان مادربزرگم هم فوت کرده بود و دیگر کسی را نداشتم که برایم این کارها را انجام دهد.» وی تصریح می‌کند: «آن موقع این کفش بریس را که از نوع خارجی آن بود شش میلیون خریده بودم؛ یعنی قیمت یک پراید در آن زمان! فاکتورش را هم به بهزیستی بردم اما بهزیستی مثلاً برای یک فاکتور با این مبلغ یا بالاتر یک میلیون یا 800 هزار تومانش را هم به زور پرداخت می‌کرد یا اینکه مثلاً می‌گفتند فاکتور گم شده و باید یک فاکتور دیگر بیاوری! خلاصه گذشت تا اوایل شروع بحران کرونا که به هزار مشقت توانستم به شیراز بروم و قالب بگیرم و یک کفش بریس ایرانی با مبلغ حدود هفت میلیون تومان تهیه کنم. نوع خارجی آن به دلار حدود 15 میلیون بود که من هم آن موقع توانایی تهیه‌اش را نداشتم.» پروانه خاطرنشان می‌کند: «خدا را شکر با اینکه شرایط جسمی‌ام اینطور است هیچ وقت جلوی پیشرفت خودم و انجام کارهایی که به آنها علاقه داشته و دارم را نگرفتم و به خیلی از هنرها و فعالیت‌ها مثل خیاطی، شمع سازی، تابلو فرش، تئاتر، ورزش و ... که علاقه داشتم - به خاطر بهبود روحیه و زندگی خودم و نه خوشاید دیگران - وارد شدم و من همه اینها را مدیون مادربزرگ خدابیامرزم هستم که همیشه حامی و پشتیبانم بود و هر کلاسی را که دوست داشتم بدون چون و چرا من را در آن ثبتنام می‌کرد.» باعث شرمندگیشان شدم «کیارش .ل» با اشاره به اینکه روش خاصی برای مواجه با این مسأله دارد، می‌گوید: «من همیشه خودم شروع به شوخی با چشم مصنوعی‌ام می‌کنم و خیلی راحت جریان را می‌گویم. در جلسه خواستگاری هم خیلی شفاف موضوع را گفتم که در نهایت جواب رد شنیدم. دلیلش را نگفتند اما مشخص بود که فقط به خاطر چشمم مخالفت کرده‌اند.» «فتانه .ن» با بغض می‌گوید: «همیشه از طرف نزدیک‌ترین افراد مثل خانواده و شوهرم تحقیر شدم. قبل از اینکه ازدواج کنم هم دو بار پسم زده‌اند.» بعضش را فرو داده و ادامه می‌دهد: «هزاران بار عصه خوردم و گریه کردم اما با این همه معتقد هستم که ما باید یاد بگیریم قوی باشیم و نظر هیچکس برایمان مهم نباشد.» «محدثه .چ» با لبخندی اطمینان بخش اظهار می‌کند: «اوایل خیلی سخت بود اما حالا دیگر این قضیه برایم عادی و واقعاً بی‌اهمیت شده است. اینطور بگویم که خیلی‌ها آمدند از در تحقیر یا ترحم وارد شوند و ضربه بزنند اما من یا آنها را پس زدم یا با یک رفتار درست و معکوس باعث شرمندگیشان شدم. البته افراد با درک و شعور دیگری هم بودند که وقتی شرایط را فهمیدند به خاطر قوی بودنم به من آفرین گفتند و تحسینم کردند.» «صمد .الف» نیز بیان می‌کند: «وقتی بچه بودم توسط بچه‌های دیگر خیلی مورد تحقیر و استهزا قرار گرفتم و هنوز بعد از چندین سال از خاطرم نرفته است. طرز تفکر خانواده‌ام هم خیلی ناراحتم می‌کند؛ آنها حتی اگر کسی متوجه شرایط خاص من نشود بی‌دلیل و بدون هیچ ضرورتی موضوع را مطرح می‌کنند. ترحم مردم هم خیلی عذابم می‌دهد.» «نسیم .ن» که دو سال است بر اثر تصادف پای راستش از زانو قطع شده می‌گوید: «چیزی که نادیده گرفته می‌شود، رعایت حقوق شهروندی ما افراد دارای معلولیت است. نبود زیرساخت‌های مناسب شهری به محض اینکه از در خانه خارج می‌شویم، خودش را بروز می‌دهد. بیکاری و نداشتن اعتماد به ما هم مشکل مشترک دیگر در بین همه افراد دارای معلولیت است. خیلی از کسانی را که می‌شناسم به خاطر همین شرایط و نه فقط به دلیل داشتن یک دست یا پای مصنوعی منزوی و افسرده شده و در قرنطینه دائمی به سر می‌برند. حالا که کرونا هم ما را گرفتار کرده فشارهای روانی هم همپای این مشکلات افزایش پیدا کرده‌اند.» «خورشید. خ» نیز که از ناحیه یک چشم دچار آسیب شده اذعان می‌کند: «من دو سال گذشته تیر خوردم و وضعیت چشمم خیلی افتضاح است و حتی قیافه‌ام را هم خراب کرده و تا الان هنوز پروتز نگذاشته‌ام. چند مدت است به این فکر می‌کنم که پروتز بگذارم؛ اول می‌خواستم با همین شرایط به زندگی اجتماعی خود ادامه دهم و مردم را به این باور برسانم که نباید اینقدر انسان‌ها را با ظاهرشان قضاوت کنند اما در نهایت به این نتیجه رسیدم که به خاطر خودم چشم مصنوعی بگذارم؛ حتی اگر نتوانم این کار را انجام دهم باز برایم چندان ناراحت کننده و ناخوشایند نیست چون توانایی و شأن خودم را به عنوان یک انسان در ظاهرم خلاصه نمی‌کنم. امیدوارم روزی برسد که مردم هم این موضوع را متوجه شده و درک کنند.»   منتشر شده در شماره 322 هفته نامه آتیه نو

جزئیات مطلب

تاریخ بهمن ۲۲, ۱۴۰۰
شناسه مطلب 387
دسته ها اقلیتهای مدنی , برساخت معلولیت , حقوق شهروندی , گزارش
ادرس کوتاه
https://andishehmadani.ir/?p=387
به اشتراک بگذارید


آخرین مطالب