۰۵
اسفند
۱۴۰۰
وقتی نقش‌ها هویت را تسخیر می‌کنند

شناسه مطلب :

بارها و بارها در شادی‌ها و غم‌ها و در لحظات حساس و سرنوشت‌ساز زندگی‌ خود شاهد حضور پررنگ مادران‌مان بوده‌ایم؛ مادرانی که اغلب از خوشی‌های زندگی به کلی دست شسته و زندگی‌‌شان را تماماً وقف رسیدگی به امورات خانواده‌ی خویش کرده‌اند. اما آن‌ها نه مادرانی خرسند، بلکه زنانی ناشاد هستند، زنانی که شادی را تنها در صورت رضایت دیگری ازآن خود دانسته و از این طریق خود را از اولویت خارج می‌کنند. در جامعه‌ای که بیش‌تر زنان در خانواده قدرت و جایگاه اقتصادی و اجتماعی نازل‌تری نسبت به مردان دارند، زنان در ابتدا خود را با جنسیت و سپس نقش‌های گوناگون جنسیتی تعریف می‌کنند که این مسئله به لحاظ روانشناختی اثرات و پیامدهای مهمی در کنش‌های فردی و اجتماعی آنان برجای می‌گذارد. سولماز عماری دارای دکترای روانشناسی در گفت‌وگو با پیام عسلویه بیان می‌کند: «این مسئله‌ای فرهنگی است که اساس آن را باید در گذشته جست‌وجو کرد. اگر به گذشته نگاه کنیم، متوجه می‌شویم که در بسیاری مواقع افراد وقتی می‌خواستند خانمی را صدا بزنند، او را با نام فرزند ذکورش می‌خواندند و این مسئله حتی برای کودکان در آن زمان نیز جا می‌افتاد.» وی می‌افزاید: «نمود بی‌هویتی زن در جامعه‌ی ما را حتی در آگهی‌های فوت زنان نیز می‌توان دید؛ این چنین که انتشار عکس یک زن در آگهی ترحیمش باعث تعجب بسیاری از افراد می‌شود در حالی که هیچ منع قانونی برای این کار وجود ندارد. همچنین می‌توان به زنانی اشاره کرد که خود را با نقش مادری و همسری معرفی کرده و برای خودشان هویت مستقلی قائل نیستند. بسیاری از زنان امروزی که حتی تحصیلات آکادمیک دارند، هیچ برنامه‌ی مجزایی برای خود نداشته و تمام برنامه‌های‌شان در برنامه‌های فرزندان‌شان خلاصه می‌شود و اگر از آنان درباره‌ی هدف زندگی‌شان بپرسید، اغلب پاسخ می‌دهند "هدفم این است که فرزندانم به فلان چیز برسند". در حالی که این هدف نبوده، بلکه مسئولیتی است که یک زن در قبال نقش‌های خود دارد.» عماری ادامه می‌دهد: «مادری نقش یک زن است که مسئولیت‌هایی را برای او به واسطه‌ی این نقش ایجاد می‌کند. نقش مادری جزئی از زندگی یک زن و یکی از ده‌ها خرده‌نقشی است که او در زندگی می‌تواند داشته باشد. اما متأسفانه بسیاری از زنان ما این مسئله را نمی‌دانند و همین امر در کنش‌های فردی و اجتماعی آنان تأثیرات زیادی بر جای می‌گذارد.» این روانشناس عنوان می‌کند: «به عنوان یک روانشناس، با زنان زیادی سر و کار داشته‌ام که در تعارضات زناشویی خود گرفتار آمده یا در تعاملات‌ خود با فرزند نوجوان‌شان دچار مشکل شده بودند. اغلب آن‌ها زنانی بودند که برای خود هویت مستقل و منسجمی نداشته و چنان درگیر روزمره‌‌گی‌های همسر و فرزندان‌شان بوده و به دنیای آنان ورود کرده‌اند که هم خودشان را نادیده گرفتند و هم باعث نارضایتی آن‌ها شده‌اند.» سولماز عماری با بیان این که این معضل علاوه بر این که نسل به نسل در حال تداوم است، خانواده را نیز دچار آسیب‌پذیری بیشتری می‌کند، اذعان می‌دارد: «پسران ما پرورش یافته‌ی دست زنانی هستند که همان طور که گفتیم، هویت مستقل نداشته و هویت‌شان در نقش مادری و همسری‌ آنان خلاصه می‌شود و وقتی این پسران با دختری از نسل امروز که در کنار نقش‌های مختلف، هویتی مستقل برای خودش دارد ازدواج کند، به تعارض‌هایی با یکدیگر برمی‌خورند؛ چراکه یکی از مسائل مهم الگوهای رفتاری زوجی والدین است که افراد بر اساس آن بقیه را محک زده و وقتی در کنار فردی قرار می‌گیرند که با الگوهای آن‌ها هماهنگی ندارد، به طرف مقابل برچسب زده و او را مورد قضاوت قرار می‌دهند و رفتارهایش را نیز نوعی ناسازگاری و بی‌مسئولیتی می‌پندارند.» وی در پاسخ به پیام عسلویه مبنی بر این که ریشه‌ی این امر را باید در کجا جست‌وجو کرد، اظهار می‌کند: «به نظر من خود ما به لحاظ فرهنگی داریم به این مسئله دامن می‌زنیم؛ یعنی به زنی که هویت مستقل نداشته و خودش را نادیده می‌گیرد عناوین عامه‌پسندی همچون همسر باگذشت یا مادر نمونه و فداکار نسبت داده و او را تشویق می‌کنیم.» این مدرس دانشگاه در ادامه توضیح می‌دهد: «رفتاردرمانگران معتقدند وقتی رفتاری مورد تقویت و تشویق قرار بگیرد، تکرار شده و فراوانی آن بیش‌تر می‌شود که در مورد این مسئله نیز چنین است؛ یعنی رفتارهای اشتباه مادری که حاضر نیست سالی یک بار برای خودش لباس بخرد اما هر ماه برای بچه‌هایش می‌خرد، یا مادری که سر سفره بدترین یا کوچک‌ترین بخش غذا را برای خودش برداشته و بهترین قسمت‌ها را بین اعضای خانواده تقسیم می‌کند، عملاً این پیام را می‌دهد که زن یا مادر در جایگاه نادیده گرفته شدن ارزشمند است. با این شرایط چه انتظاری می‌توان از نسل بعد داشت؟» وی معتقد است رشد فرهنگی یک جامعه در گرو رشد فردی زنان آن جامعه است؛ زنان، مادران آن جامعه بوده و فرزندانی از دامان آنان به جامعه تحویل داده می‌شود. اگر این زنان قوی، بابرنامه و دارای هویتی منسجم باشند، فرزندان مستقل و سالمی به لحاظ روانی نیز تربیت خواهند کرد. همچنین اگر به جوامع پیشرفته و توسعه‌یافته نگاه کنیم، متوجه می‌شویم جوامعی که نقش زن در آن پررنگ بوده و هویت مستقل و منسجمی دارد، آن جامعه بسیار موفق‌تر و به لحاظ روانی سالم‌تر است و آسیب‌های اجتماعی کم‌تری را نیز تجربه می‌کند. عماری تصریح می‌کند: «تجربه نشان داده، زنانی که به هویت خود دست پیدا می‌کنند، وقتی نقشی را در زندگی از دست می‌دهند، دچار افسردگی یا خودگم‎کردگی روانی نمی‎شوند. خیلی مواقع من مراجعینی داشته‌ام که مستقل نبوده اما در اثر برخی تمرین‎های روانشناختی و جلسات روان‌درمانی توانستند به هویت واقعی خود دست پیدا کنند. در ابتدای امر کمی تعارضات زناشویی آنان افزایش پیدا کرد اما در نهایت، این تغییر منجر به آرامش و سلامت روان خود و بالتبع فرزندان و همسرشان شد.» او می‌افزاید: «بنابراین، بهتر این است که زنان را آگاه کرده و آن‌ها را به این بینش برسانیم که هویت‌شان مستقل از نقشی است که بر عهده دارند. آن‌ها می‌توانند نقش‌های مختلف مادری، همسری و دختر یک خانواده را داشته باشند اما آنچه مهم است، دستیابی به خود واقعی، شناخت ارزش‌های خود و تلاش برای رشد فردی است.» به گفته‌ی این مدرس دانشگاه، زنان ما باید زمان‌هایی را به خود اختصاص داده و علایق‌شان را دنبال کنند نه آن که حسرت‌های خود را برای نسل آینده بر جای گذاشته و آن‌ها را به سمت تأمین حسرت‌های خود سوق دهند. آنچه ما امروز بسیار با آن روبه‌رو می‌شویم، نسلی است که به اجبار والدین رشته‌ی تحصیلی و شغل خود را انتخاب می‌کنند و نه بر حسب علاقه و توانایی‌های فردیشان. این روانشناس همچنین یادآور می‌شود: «عدم تفکیک هویت و نقش از سوی زنان در روابط بین مادر و دختر، عروس و مادرشوهر، داماد و مادر زن نیز بسیار مهم بوده و تأثیر زیادی دارد؛ چراکه علت بسیاری از طلاق‌ها به دخالت‌های خانواده‌های زوجین برمی‌گردد. به بیان دیگر، فرزندان ما باید بدانند استقلال شرط اصلی ازدواج است و آنان زمانی قادر به انتخاب همسر هستند که به استقلال فکری و مالی رسیده و دیگر نیازی به پدر و مادر نداشته باشند؛ در غیر این صورت آن‌ها هنوز شرایط ازدواج ندارند.» سولماز عماری برای برون رفت از این معضل پیشنهاد می‌کند: «باید زنان را آگاه کرده و به آنان کمک کرد تا به هویت مستقل خود دست یابند و همین موضوع از جمله عواملی است که تأثیر شگرفی در کاهش آمار طلاق، بزهکاری و آسیب‌های اجتماعی دارد؛ چیزی که ما روانشناسان آن را به وضوح در مراجعان خود دیده‌ایم؛ زنانی که به واسطه‌ی استقلال هویت و تغییری که در خودشان ایجاد کرده‌اند، نقش زیادی در تحول زندگی فرزندان خود دارند و این امر با ایجاد هدف و برنامه‌دار بودن زنان میسر می‌شود.» وی در همین راستا بیان می‌کند: «همه‌ در نقش‌های خود گم شده‌اند و مشتاق هستند تا مسئولیت‌های مربوط به نقش‌شان را به بهترین شکل ممکن برآورده کنند؛ یعنی وقتی شما کانالی در خصوص تربیت فرزند یا بهبود روابط با همسر ایجاد می‌کنید، بسیاری از آنان با علاقه عضو شده و حتی گاهی جملاتش را نیز به اشتراک می‌گذارند. اما اگر کانالی در رابطه با خودشناسی یا ارتباط بهتر با خود راه‌اندازی کنید، کم‌تر کسی عضوش می‌شود. بنابراین، برای آگاهی بخشی به زنان در رابطه با این مسئله، بهتر این است که در راستای اطلاعات قبلی که برای‌ آنان ملموس‌تر بوده و در درون‌شان نهادینه شده است، پیش برویم؛ مثلاً می‌توان از مسیر بهبود عملکرد فرد در نقش‌هایش وارد شده و او را به این باور رساند که یکی از موارد مهم در بهبود عملکرد او در نقش، بهبود رابطه‌اش با خودش است. زنی که خودسرزنشی کم‌تری داشته باشد، دیگر سرزنشی نیز در او کم‌تر دیده می‌شود.» عماری در پایان صحبت‌هایش را چنین جمع‌بندی می‌کند: «دختری که ازدواج نمی‌کند یا زنی که باردار نمی‌شود، هر کدام به نوعی دچار احساس پوچی و افسردگی شده و گمان می‌کنند برای جامعه مفید نیستند، چون تمام هویت‌شان را در نقش همسری و مادری می‌بینند. در حالی که چنین نیست و یک انسان می‌تواند هیچ کدام از این نقش‌ها را نداشته اما هویتی مستقل و بسیار مؤثر داشته باشد. پس وقتی زنان نسبت به خودشان به شناخت و خودآگاهی رسیده و اهدافی برای زندگی خود تعیین کنند، قطعاً این مشکلات نیز کمرنگ‌تر خواهند شد.»   منتشر شده در شماره 1440 روزنامه پیام عسلو

جزئیات مطلب

تاریخ اسفند ۵, ۱۴۰۰
شناسه مطلب 412
دسته ها مطالعات جنسیت
ادرس کوتاه
https://andishehmadani.ir/?p=412
به اشتراک بگذارید


آخرین مطالب