وقتی لمس نور خاموش شد!
شناسه مطلب :
شنا در رودخانۀ رنج «وقتی انسان آموخت که چگونه با رنجهایش تنها بماند، و چگونه بر اشتیاقش به گریز چیره شود، آن وقت چیز زیادی نمانده که یاد نگرفته باشد.»
وقتی آلبر کامو این کلمات افسونکننده را که با فلسفۀ منحصر به فردش گره خورده بود روی کاغذ آورد، شاید گمان نمیکرد اندیشه و قلم بیبدیلش تا سالها بعد برای عدۀ بسیاری در سوی دیگر این کرۀ خاکی نجاتدهنده و حیاتبخش باشد.
ایستادن در ورطۀ رنج و زیستنی سیزیفوار محکومیت آدمی در این جهان است. اما آیا نمیتوان در میانۀ این رنج و تکرار پرملال دمی توقف نموده و هوایی تازه در جریان زندگی دمید؟
در وصف و چگونگی رویارویی با رنج سخنها گفتهاند اما آنچه در این مجال مد نظر است نه چیستی این عنصر وجودی بشر بلکه نگریستن در آن، اینبار از دریچهای دیگر است. با این پیش زمینه و با در نظر گرفتن آنچه طی سالیان دراز بر انسان خاورمیانهای دیروز و امروز رفته است با سالومه طهرانی به گفتوگو نشستیم.
|
دوباره میسازمت وطن/ سیمین بهبهانی دوباره میسازمت وطن!
اگر چه با خشت جان خویش
ستون به سقف تو می زنم،
اگر چه با استخوان خویش
دوباره می بویم از تو گُل،
به میل نسل جوان تو
دوباره می شویم از تو خون،
به سیل اشک روان خویش
|
«بیتفاوتی اجتماعی» محصول جامعه و رشد فردگرایی است یکی از مهمترین مسائلی که در سالهای اخیر در کشور ما به روشنی مشاهده میشود رشد «بیتفاوتی اجتماعی» در بین گروهها و اقشار مختلف جامعه است. این پدیده از منظر آسیبشناختی نوعی بیماری اجتماعی شناخته میشود که میتواند به افسردگی اجتماعی بیانجامد. کاوه حقپرست، دانشجوی دکترای جامعهشناسی ضمن تشریح و تحلیل این مسئله، به بررسی عوامل و ریشههای تاریخی این امر میپردازد.
|
مسافران؛ در ستایش زندگی و آینده
«مسافران» ساختهی بهرام بیضایی و محصول سال ۱۳۷۰، یکی از مهمترین فیلمهای ایرانی است که زندگی و امید را از منظری متفاوت، که تنها خاص این کارگردان و جهانبینی گستردهی وی است، به نمایش میگذارد. این فیلم دارای بافتی مستندگونه و آیینی است که عناصرش را زبانی نمادین و استعاری شکل داده و پیوسته بین دو فضای شادی و اندوه در جریان است.
باید اذعان داشت که قصد نگارنده از نگاشتن این سطور تلاشی جهت یادآوری مفاهیم ارزنده و درخشان این فیلم و تأکید بر شأن متمایز و نقش محوری زن در آثار سینمایی بهرام بیضایی است.
|
قهوه چیز سادهای نیست بهمناسبت 1 اکتبر، روز جهانی قهوه
یادداشتی از ستاره تناور
قهوه... قهوه... قهوه...
بیاییم با بوی خوش قهوه شروع کنیم. بویی که لبخند بزرگی روی لبم میآورد. لبخندی با یک حال خوش... برای شروع یک روز...
قهوه برای من عجیب و دوستداشتنیست.
میتوانم چشمانم را ببندم و برای دانهای قهوه داستانی روایت کنم. حتی میتوانم خیلی عقبتر بروم جایی در خاورمیانه یا شاید هم آفریقا کنار همان چوپان و بزهایش گوشهای بنشینم و نظارهگر کشف قهوه باشم. (افسانهای وجود دارد که میگوید قهوه توسط یک چوپان و بزهایش کشف شده است.)
|
شناسه مطلب :
شناسه مطلب :
شناسه مطلب :
شناسه مطلب :
شناسه مطلب :
شناسه مطلب :
شناسه مطلب :
شناسه مطلب :
شناسه مطلب :
شناسه مطلب :