۱۴
آذر
۱۴۰۰
کامو و مفهوم عدالت

شناسه مطلب :

ایرن واعظ‌زاده   بیشتر افراد آلبر کامو را با طاعون، بیگانه، کالیگولا و افسانه سیزیف می‌شناسند. برخی او را اگزیستانسیالیست وعده‌ای دیگر، نیهیلیست می‌دانند. اما باید گفت کامو نه اگزیستانسیالیست و نه نیهیلیست است؛ او فلسفه‌ای منحصربه‌فرد دارد که بین این دو مفهوم تعریف شده و پس از آن به سمت وجوه گسترده‌تری از اندیشه سوق پیدا می‌کند که برخی از آن‌ها را می‌توان در آثار فرعی‌تر وی جست‌وجو کرد. در واقع، برای شناخت درست اندیشه‌ی این نویسنده صرفاً نباید به مطالعه‌ی چند اثر مهم او اکتفا کرد. به طور کلی، اساس زندگی انسان از دیدگاه آلبر کامو بر پوچی و بی‌معنایی استوار است. او معتقد است که درک پوچى نمی‌تواند انسان را از پاى درآورد، بلكه درک و پذیرش این مفهوم می‌تواند به زندگی معنايى خاص بدهد؛ لازمه‌ی یافتن این معنا، چیزی جز عصیان نیست؛ عصیانی که در تمام آثار کامو به نوعی جلوه‌گر است. كامو همواره در آثارش به دنبال معنا بخشیدن به بی‌معنایی زندگی است. از آثار وی چنین می‌توان نتیجه گرفت که انسان پس از پی بردن به بیهودگی زیست روزمره، به تجزیه و تحلیل زندگی از بعد اجتماعی آن می‌پردازد که این کار نیز پوچی اجتماعی را به پیش می‌کشد و این گونه است که انسان برای معنا بخشیدن به پوچی کارش را آغاز می‌نماید. قدرت و حرارت قلم کامو مخاطب را به سمت شهروند پرسشگر سوق داده و تعهد اخلاقی، کنشگری و منفعل نبودن در مقابل رنج دیگری را همواره به انسان- به ویژه انسان روشنفکر، نویسنده و هنرمند- گوشزد کرده و از او می‌خواهد تا کرامت پایمال شده‌ی همنوع را نشان دهد و این جا است که مفهوم کلیدی "عدالت" در آثار کامو تجلی می‌یابد. عدالت در اندیشه‌ی کامو که با رویکردی اومانیستی عجین شده، یک تئوری نیست، بلکه پاسخی اخلاقی و کنشی متعهدانه در برابر نیهیلیسم و همینطور اقتدارطلبی است و رامین جهانبگلو به درستی در یکی از درسگفتارهایش درباره‌ی کامو می‌گوید: «مفهوم عدالت برای کامو فقط یک مقوله‌ی عقلی - سیاسی نیست، بلکه یک مقوله‌ی قلبی - ادراکی هم هست و به همین خاطر نیز اومانیزم کامو، اومانیزم متافیزکی است.»(نقل به مضمون) مورد دیگر این است که کامو عدالت‌خواهی را یک مقوله‌ی اجتماعی - سیاسی صرف نمی‌داند و سعی دارد عدالت را در وجه اقتصادی آن نیز نمایان کند و از این حیث است که دغدغه‌ی اصلی او را در رنج و تحقیر انسان‌ها می‌توان دید؛ انسان‌هایی که در دنیایی پوچ و بی‌معنی زیست کرده و کرامتی در آن ندارند؛ خیلی راحت می‌توان انسانیت را زیر پا گذاشته و آنان را نابود کرد و این همان چیزی است که ایدئولوژی‌های توتالیتر آن را به بشر تحمیل کرده‌اند. اما کامو تمام این ایدئولوژی‌ها را پس زده و خدمت به بشریت و معنا دادن به جهان را از طریق اخلاق و مسئله‌ی عدالت بازگو می‌کند. کامو خشونت را نقض کرده و راه مبارزه با نیهیلیسم را پایبندی به تعهد اخلاقی می‌داند که این مؤلفه(مبارزه‌ی اخلاقی با نیهیلیسم) را می‌توان به وضوح در نمایشنامه‌ی صالحان لمس کرد.   ***   کامو از دل تاریخ روسیه، حادثه‌ای ترویستی را که به دست یک حزب سوسیالیست انقلابی در سال 1905 شکل گرفته، بیرون کشیده و نمایشنامه‌ی صالحان را می‌نویسد. این نمایشنامه به روشنی نشان می‌دهد که اعمال تروریست‌ها از یک طرف به خاطر نفرت آن‌ها از بی‌عدالتی اجتماعی و همینطور دلزدگیشان از وضعیت موجود و از طرف دیگر نیز ناشی از ناامید شدنشان از ساختلر قدرت است و به این ترتیب، معضلی انسانی در تروریسم را دراماتیزه می‌کند. کامو تروریسم را محکوم کرده و عدالت را در مقابل خشونت و قتل قرار می‌دهد و سعی دارد بگوید که خشونت با عدالت یکی نیست. او در پنج پرده، تنش بین زندگی و عدالت را به مخاطب نشان می‌دهد؛ چطور می‌شود زنده ماند و همزمان عادل بود و برای عدالت مبارزه کرد؟ یک مبارز انقلابی خشونت را امری مشروع و راهی برای رسیدن به عدالت می‌داند و تصور می‌کند یک تفکر و ذهنیت مستبدانه را از بین می‌برد و نه یک انسان را. او گمان می‌کند که تنها از این طریق است که می‌تواند ملتش را از یوغ اسارت و استبداد برهاند و با این کار همزمان حکم مرگ خودش در راه رسیدن به هدف را نیز صادر می‌کند. اما کامو این شیوه‌ی مردن را نقض کرده و سعی دارد این را به مخاطب القا کند که با مرگ‌ نمی‌توان به‌ خوشبختی رسید. کامو طرفدار عدالت و دادپروری است و‌ مسالمت را راه رسیدن به‌ عدل و مبارزه برای عدالت را مهم‌تر از مبارزه با بی‌عدالتی می‌داند که این موضوع به وضوح در دیالوگ‌هایی که بین کاراکترها که مدام بین تفکرات سیاه و سفیدشان در جدال و نوسان هستند، انعکاس داده شده است. آیا صرفاً انگیزه و هدف می‌تواند خشونت را توجیه کند؟ آیا حقیقتاً مرگ و خشونت به عدالت ختم می‌شود؟ اگر هر فرد یا گروه بر اساس هدفش قتل را تنها راه رسیدن به هدف بداند چه اتفاقی می‌افتد؟ آیا از دل این کشتار، استبدادی تازه به وجود نمی‌آید؟ و در آخر، کدام یک مهمتر است؟ عدالت جمعی یا شرافت فردی؟ کامو در دل یک رویداد و موقعیت تاریخی، چالش‌ها، تردیدهای فلسفی و گره‌های اخلاقی میان مجریان تروریسم را مطرح کرده و حالات افراد مختلف حزب (رهبر، متعصب، متفکر و ...) را با رویکردی روانشناسانه و از طریق دیالوگ به تصویر می‌کشد و در واقع، وجدان و اخلاق را در برابر آرمان اجتماعی قرار می‌دهد. کامو در این نمایشنامه انسان‌های ایدئولوژیک‌زده‌ای را نشان می‌دهد که داوری خود را ملاک یک عمل جمعی قرار می‌دهند اما به هر صورت، هدف و آرمان آن‌ها قادر به تبیین و نفی پارادوکس‌های درونیشان نیست و در نهایت، این تردیدها و پارادوکس‌ها پوچی و بیهودگی کشتار انسان را نمایان می‌کنند و این همان چیزی است که ما ایرانیان نیز با آن بیگانه نبوده و آن را در رویدادهای معاصر خود تجربه کرده‌ایم. پس از خواندن این نمایشنامه، متوجه می‌شویم که از نظر کامو دستگاه قضایی معاصر او به غلط عدالت را با مکافات یکسان می‌داند اما کامو این را رد کرده و عدالت را از مکافات و جرم جدا می‌کند. عدالت برای او به منزله‌ی تعادل است اما خشونت و آدمکشی یک افراط است. کامو در فلسفه‌اش همواره به دنبال برقراری توازن و تعادل بوده(نشأت گرفته از اندیشه‌ی مدیترانه‌ای کامو) و می‌خواهد این تعادل را به فضای سیاسی – اجتماعی نیز انتقال دهد اما در حقیقت باید گفت آلبر کامو فیلسوف و نویسنده‌ای است که نه تنها برای زمان خودش، بلکه برای انسان قرن بعد نیز سخن گفته بود.   منبع جامعه آنلاین – تاریخ انتشار ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۹

جزئیات مطلب

تاریخ آبان ۲۴, ۱۴۰۰
شناسه مطلب 76
دسته ها مقاله و یادداشت
ادرس کوتاه
https://andishehmadani.ir/?p=76
به اشتراک بگذارید

برچسب های استفاده شده


آخرین مطالب